به نام آزادی

با درود به محضر ملت شریف ایران

بر آن شدم تا با افشای خلاصه ی آنچه که در یک سال اخیر بر بنده از سوی دولت به اصطلاح مهر ورز و عدالت محور جمهوری اسلامی گذشت به وظیفه مبارزاتی خود در راستای افشای نقض حقوق بشر عمل نمایم.

من یک فعال حقوق بشری هستم که بر اساس حقوق تعریف شده و وظایف اجتماعی با همکاری با مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به امر مقدس مبارزه با ناقضین حقوق بشر  و حمایت از قربانیان آن در حد توان می پرداختم و اساسا فردی تحت تعقیب و متواری نبودم.

در 18 تیر 1385 در خیابان ، بدون هیچ گونه حکم بازداشتی یا ارتکاب به عملی خلاف قانون توسط عوامل امنیتی جمهوری اسلامی ربوده شدم. پس از ربودن به 209 که بازداشتگاه امنیتی  و نام آن با سلولهای انفرادی ، چشمهای بسته ،  دوربین ، سکوت و مرگ زمان عجین شده است منتقل شدم.به سلول انفرادی شماره 115 برده شدم و پس از 2 روز بلا تکلیفی 24 ساعت قرار بازداشت ، بدون تفهیم اتهام توسط مراجع قضایی صادر شد و پس از 24 ساعت 500 میلیون ریال وثیقه برایم صادر شد اما به جای اجازه تماس به برای تودیع وثیقه ، اینجانب را از سلول 115 به اتاق کوچکی به همراه بازجو و 3 نگهبان منتقل نمودند و به قصد توهین و تحقیر و در هم شکستن روحیه ام ، لباسهایم را از تنم بیرون آوردند  و به بهانه بلندی مو با قیچی قصد کوتاه نمودن موهایم را داشتند که درگیری فیزیکی روی داد و پس از مقاومت به سلول انفرادی 73 برده شدم و این در حالی بود که حتی از دلیل بازداشت خود مطلع نبودم و همچنین از روند غیر انسانی و غیر قانونی ناراحت بودم و به نشانه اعتراض شروع به کوبیدن به درب سلول نمودم سپس من را با چشمان بسته نزد مصطفی کریمی رییس بازداشتگاه 209 بردند ، وی در پاسخ به اعتراض ، عنوان کرد که تا هر زمانی که تمایل داشته باشیم شما را نگه می داریم و نیاز به هیچ دلیلی هم نداریم و چنانچه باز هم عمل خود را تکرار نمایید شما را با دستبند و پا بند در انفرادی نگه میداریم.

 

سپس بنده را به انفرادی شماره 63 منتقل نمودند و بازجویی ها با چشمهای بسته شروع شد  و تنها هدف بازجو ها جهت دادن به بازجویی ها با برچسب زنی و بدست آوردن بهانه ای برای سرکوب و برخورد با سایر اعضای مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران بود که به علت این که اتهام خاصی مطرح نبود بازجویی ها تماما بر اساس مبهمات " تضاد " بی سندی " و بلا تکلیفی بود . به طوری که در جلساتی اتهاماتی مطرح و در جلسه بعد تغییر اتهام رخ می داد یا روزها و هفته ها  کسی برای رسیدگی به وضعیتم به سراغم نمی آمد.

 

این در حالی بود که من و خانواده ام از یکدیگر بی اطلاع بودیم و همواره از داشتن کتاب " روزنامه " تلویزیون " قلم و کاغذ " لباس مناسب " تلفن " ملاقات " هواخوری " و امکان حرکت و سایر امکانات محروم بودم.

به تازگی مطلع شدم که چند روز پس از دستگیری من مامورین وزارت اطلاعات به منزل پدری ام رفته اند و با به هم ریختن منزل مقداری از لوازم که متعلق به من نبوده را با خود بر ده اند و خانواده ام علی رغم مشکلات تردد و دوری راه روزهای متمادی به جستجوی بنده در دادگاه انقلاب " بهشت زهرا " پزشکی قانونی " بیمارستانها و ...  پرداختند و پس از 3 ماه بودن من در 209 زندان اوین از سوی مراجع قضایی تایید شد .

پس از یک ماه بلا تکلیفی  و رفتار غیر انسانی  و غیر قانونی به عنوان اعتراض اقدام به اعتصاب آب نمودم  که پس از 4 روز با قول مساعد رییس بازداشتگاه 209 اعتصاب خود را شکستم که پس از آن بدلیل بی آبی چند روزه به عفونت روده ای مبتلا شدم و حدود 15 روز جز آب چیزی نتوانستم بخورم و در همان زمان عفونت و خونریزی لثه آغاز شد  و روزهای بسیاری از درد توان حرکت و خواب از من سلب شد.

بازجوها بارها به من اعلام کردند که آزاد هستی  ویا به زودی آزاد خواهی شد یا تاریخی برای آزادی اعلام می نمودند یا وعده تماس تلفنی یا ملاقات  و ... به من می دادند که تمامی این مطالب کذب چیزی جز اهرمی برای فشار های روحی و روانی نبود و ماهها در سلول انفرادی و بی خبر و بلاتکلیف بودن و تحت شکنجه های روحی و روانی  { اصطلاحا معلق } را جز کسی که ندیده است نمی تواند درک نماید.

به هر حال پس از 3 ماه انفرادی به این روند غیر انسانی با توسل به ابزار موجود اعتراض بسیاری نمودم  و تاکید نمودم که باید به اتاق عمومی بر اساس اصل تفکیک جرایم منتقل شوم که به بنده اعلام نمودند شما را برای اتاق عمومی جز به نزد اعضای القا عده به محل دیگری نمی فرستیم. من نیز به بی توجّهی به اصل تفکیک جرایم اعتراض نمودم و آنان جهت افزایش فشار روحی و روانی من را به نزد 2 تروریست فرستادند که هر دوی آنها با مصرف روزانه دهها قرص اعصاب و خواب حالت طبیعی می یافتند ، آنها بر اساس اصول مذهبی و عقیدتی افراطی خویش بار ها بنده را تهدید به مرگ نمودند  و مقدمات آن مانند شیشه را هم تهیه نمودند و بدین گونه است که رژیم از تضاد عقاید به عنوان ابزار شکنجه استفاده می نماید.

به هر حال بنده انتقال به نزد ایرانیان را خواستار شدم که بازجو ها مکررا مخالفت می نمودند . متشنج شدن جو سلول باعث شد که بنده برای انتقال از آنجا مجددا علی رغم عفونت روده ای دست به اعتصاب آب بزنم که پس از 3 روز رییس بازداشتگاه 209 به بنده گفت که یا سلول انفرادی و یا همین جایی که هستید یکی را انتخاب کنید که قطعا سلول انفرادی از اینجا بسیار بهتر بود. بنابراین دست نوشته ای از بنده گرفتند که بنده به تقاضای خود  و جهت نوشتن پایان نامه تقاضای انتقال به انفرادی را نموده ام.

پس از آن من را به سلول انفرادی شماره 130 منتقل نمودند و این بلا تکلیفی ها همچنان ادامه داشت تا در 19 مهر ماه بنده را به باز پرسی 14 امنیت و به نزد بازپرس متین راسخ بردند که وی مطالبی را همچون اقدام علیه امنیت  از طریق تبلیغ علیه نظام و ارتباط با گروههای معاند نظام به عنوان اتهام عنوان و آخرین دفاعیات را از بنده اخذ نمودند و در جواب اینجانب که چرا وثیقه من را قبول نمی کنند  عنوان نمودند که دادگاه انقلاب اختیارات ویژهای دارد و وثیقه شما را قبول نمی کنم تا هر چقدر لازم باشد در بازداشت باقی بمانید.

به هر حال مطالبی همچون تماس با خانواده و داشتن وکیل را خواستار شدم که ایشان وکیل موردنظرم را جاسوس خطاب نمودند و گفتند شما وکیل نیاز ندارید و اگر لازم باشد ما برای شما وکیل مورد تایید خود را می گیریم و برای تماس تلفنی من با منزل هم عملا هیچ کاری صورت نگرفت.

پس از مشکلاتی که با بازجوها در مورد اخذ وکیل پیدا نمودم مجددا در 25 مهر 1385 من را به همان باز پرسی بردند و اتهامات جدیدی همچون شرکت در تجمع و راه اندازی تجمع را به اتهامات اضافه نمودند و من را بازهم در انفرادی شماره 130 نگه داشتند.

در 15 آذر 1385 به شعبه 13 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی سادات بردند " دادگاه بدون حضور وکیل مدافع  " نماینده دادستان و به صورت غیر علنی برگزار شد و خود قاضی بر خلاف قانون کیفر خواست را خواند و 10 دقیقه فرصت دفاع به بنده داده شد که تنها دفاعم در خواست ارایه اسناد اتهامم از سوی وزارت اطلاعات به دادگاه بود ، پس ا ز یک ماه از دادگاه در حالی که در سلول انفرادی منتظر صدور رای بودم عنوان شد که پرونده شما به بازرسی عودت داده شده است و تداوم بلاتکلیفی .

در 21 دی 1385 پس از 190 روز بازداشت که 7 روز آن در محیط رعب و وحشت و 183 روز آن در سلول انفرادی با انواع شکنجه ها ی روحی و روانی گذشت ، پس از آن به اتاق عمومی 121 که اتاقی 5*6 متر  و با جمعیت 19 نفر بود منتقل شدم و اجازه اولین تماس با منزل پس از بیش از 6 ماه بی خبری به بنده داده شد  و خانواده من پس از این مدت طولانی موفق به دریافت خبر سلامتی من شدند. در همان زمان نوعی بیماری ویروسی در 209 شایع شده بود که به علت عدم رسیدگی پزشکی همه به آن مبتلا شده بودیم  و شخصا به صورتی به آن بیماری مبتلا شده بودم که همراه با سرفه از مخاطم خون خارج می شد و به علت بسته بودن محیط و عدم رسیدگی حدود 2 ماه با آن بیماری به سر بردیم.

در هفته مجموعا حدود 2 ساعت هواخوری داشتیم که مکان هواخوری عبارت بود از اتاقی  5*6 متر که تنها فرق آن با سلول سقف مشبک آن بود و هفته ای 10 دقیقه اجازه تماس با منزل داشتیم و روزهای تکراری و بلاتکلیفی تکرار میشد و در آخرین روزهای سال 85 اداره اطلاعات گرگان پدر بنده را احضار نمود و از وی خواسته بود با بنده برای دست کشیدن از عقاید و فعالیتهایم صحبت نماید و آخرین جلسه چند روز پیش از عید  با بازجو ها بر همین محور بود.

اما من نتوانستم و نمی توانم از دفاع بدون تبعیض حقوق انسانها دست بردارم ، زمان عید نوروز را نیز در اتاق کوچک خود با دلی پر امید و ایمان به راه خود با یاد شما هموطنان عزیز بر سر سفره نوروز نشستیم.به هر حال وزارت اطلاعات از تمامی ابزارهای فشار بر بنده " مجموعه و تعدادی از اعضای مجموعه جهت تن دادن به خواسته های آنان استفاده نمودند  و با نا امیدی از این روش  در تاریخ 28 /1/1386 من را از بند  209 وزارت اطلاعات به سالن 6 اندرز گاه 7 زندان اوین و به میان زندانیان عادی جهت استفاده از تاکتیک تضاد عقاید  و بی اعتنا به اصل تفکیک جرایم منتقل نمودند.

در اول اردیبهشت به دادگاه منتقل شدم که به دلیل خودداری نماینده دادستان و وزارت اطلاعات دادگاهم باز هم برگزار نشد و به تعویق افتاد و ساعتها معطلی و خستگی و فشار عصبی آن برای من باقی ماند .

در تاریخ 30/ 2/ 1386 با خبر شدم که وزارت اطلاعات دست به عمل غیر انسانی زده و برای افزایش فشار بر بنده اقدام به یورش مجدد به منزل پدری ام نموده است و ابتدا پدر و خواهر و ساعاتی بعد برادرم را به همراه لوازمی از منزل به اداره اطلاعات برده اند که این عمل غیر انسانی و غیر موجه  پس از پایان تحقیقات و گذشت یکسال از بازداشت هیچ گونه توجیهی جز فقدان سند بر علیه من و تلاش برای افزایش فشار بر من از طریق ایجاد مشکل برای اعضای خانواده ام ندارد.

به هر حال خانواده ام ساعت 22 آن شب پس از تهدید و بازجویی آزاد شدند و در تاریخ اول خرداد 1386 به دادگاه منتقل شدم که باز هم نماینده دادستان و وزارت اطلاعات از حضور در دادگاه خودداری نموده و باز هم دادگاهم به تعویق افتاد و من همچنان بلا تکلیف مانده ام.

در تاریخ 13/3/1386 مجددا خانواده ام را احضار نمودند و این روند همچنان ادامه دارد. تا کنون به دلیل عدم اجازه ملا قات حضوری با خانواده موفق به ملاقات آنها نشده ام و همچنین 11 تن از اعضای مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در طی یکسال گذشته بازجویی و تهدید شده اند و بسیاری اعمال غیر انسانی دیگر که روزی دستان تاریخ افشا خواهد نمود و اینکه  جرم من و همکاران من تنها و تنها دفاع بدون تبعیض و مرزبندی سیاسی از قربانیان نقض حقوق بشر در ایران بوده و اکنون با تمامی فشارها و سختی ها حاضر نیستم لحظه ای از دفاع از حقوق انسانها و مبارزه با ناقضین حقوق بشر دست بردارم ، تمامی این مشکلات را با امید به طلوع خورشید عدالت و عشق به همنوعان خود تحمل خواهم نمود.

 

زنده باد آزادی  و برابری

کیوان رفیعی فعال حقوق بشری -  زندان اوین

14/3/86

HOME