یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۳-IranSOS- عفو بين الملل طی بيانيه ای هشدار داد که ريحانه جباری در خطر اعدام قرار دارد. در بيانيه عفو بین الملل آمده است: حکم اعدام ريحانه جباری به دفتر اجرای احکام در تهران فرستاده شده و هر زمان ممکن است وی اعدام شود. آخرین پیام مادر ریحانه که دیشب منتشر شد: امروز شنبه بود و طبق برنامه پر کشیدم به ملاقات. به ندامتگاه شهرری نرفتیم. او را در محلی دیگر دیدم. چهارتایی نشستیم و …. با اشک ازو جدا شدم. آرام سوار ماشین شد و رفت. سرو من رفت. قلبم در لحظه ای از جا کنده شد. به حساب خستگی این روزها گذاشتم .
تمام طول راه در برگشت به خانه ، چیزی درونم در آشوب بود. تا رسیدم خانه تلفن زد. مثل خیلی وقتهای دیگر ، فورا پرسید مامان هست ؟ و گوشی تلفن در دستم. گفتم دخترم میخواهم این کنم و آن. هیچ نگفت. گفتم عشقم یک نکته پیدا کردم توی پرونده. گفت : مامان ول کن این چیزا رو. صدایش بلندتر شده بود و من ساکت شدم. یکریز و یکنفس حرف زد و حرف زد و حرف. هرگز اینقدر برایم یکسره حرف نزده بود.وقتی تلفن را قطع کرد ، توان اینکه گوشی را سر جایش بگذارم نداشتم. …
به توصیه دخترم ، ازین لحظه آرام در کناری مینشینم و دیگر هیچ فعالیتی نمیکنم. دیگر هیچ نمینویسم. هیچ منتشر نمیکنم. کاش میگفت مادر بدو، بزن، بکوب، فریاد بکش، خودت را به در و دیوار بزن، عصبانی باش ، گریه کن، خودت را از پنجره پرت کن . اما نگفت، نخواست. گفت راضیم. آرامم. منتظرم. گفت نمیخواهم هیچکس برایم به در و دیوار بکوبد. گفت مادرم چرا فکر میکنی میمیرم؟ من فقط از تو دور میشوم. خیال کن رفته ام آنطرف دنیا. خیال کن انفرادیم . گریه کن . اشک بریز که این احساس مادرانه را کاری نمیتوان کرد. اما خسته نشو. مریض نشو. قدرتت را نگهدار.
گفت من در همان نوزده سال بسیار خوشبخت بودم. هر چه میخواستم داشتم. عشقی بی پایان را تجربه کردم که بسیاری از آدمها حتی بعد از هشتاد سال عمر ندارند. گفت قراری داشتیم که با این بیقراری ها زیر پا گذاشته ای.
گفتم چه کنم. غلط کردم که قرار صبوری گذاشتم. گفت نکن . با من این کار را نکن. خیالم فقط از جانب تو پریشان است. اگر آرام باشی مرگ برایم سخت نیست. اگر هیچ نگویی درد نمیکشم. هر چقدر به در و دیوار بزنی فقط خسته تر میشوی و روزگاری که میتوانیم از حرفهای هم لذت ببریم از دست میدهیم.
گفت و گفت. آخرش خواست، دستور داد ، که تا فردا هر چه میخواهم بکنم. اما فردا ، وقتی تلفن میزند ، فقط و فقط حرف خودمان را بزنیم. حرف آرزوها ، رویاها، داشته ها و نداشته ها. فقط همین. بنا به توصیه دخترم ، عشقم، نفسم،هست و نیستم، آن که در رویاهای نوجوانیم ریشه داشت و حتی در بازیهای دخترانه و کودکانه همیشه میخواستمش، آن که بند دلم ، روح و روانم به او بسته، آن که بی او هیچ نمیخواهم از خدا و خلق، آنکه سودا زده و دیوانه ام کرده ، آنکه خواستم کنارش باشم تا آخر، آنکه بی او هیچم، پوچم ، بار اضافیم در کره خاکی ، این آخرین پست و نوشته من در فضای مجازی است. از این لحظه دیگر هیچ پیامی را جواب نمیدهم و هیچ تلفنی. هیچ نمیکنم . هیچ نمیخواهم . هیچ هیچ.