‎گفتگو با مهدی فراحی شاندیز زندانی سیاسی

یکشنبه ۹ آذر ۱۳۹۳-۲۰۱۴-۱۱-۳۰-IranSOS- مهدی فراحی شاندیز زندانی سیاسی زندان رجایی شهر کرج که کمتر مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفته در طی مراحل دادرسی خود از داشتن وکیل محروم بوده و اکنون با وجود پایان محکومیت به دلیل پرونده سازیهای جدید، از آزادی وی ممانعت به عمل آمده است. در زیر گفتگوی این زندانی سیاسی را با هرانا می‌خوانید:

لطفا خودتان را معرفی کنید و کمی از وضعیت پرونده‌تان بگویید.
‎با درود به فعالین حقوق بشر. اینجانب مهدی فراحی شاندیز فرزند ابراهیم، چندین بار توسط رژیم مبتنی بر دیکتاتوری مطلقه فقیه به بهانه‌های تبلیغ علیه نظام، اقدام علیه امنیت ملی و توهین به رهبری دستگیر و زندانی شده‌ام. آخرین دوره زندان من از تاریخ ۱۲/۱۰/۱۳۹۰ شروع شد و زیر انواع شکنجه دست و چشم من آسیب دیده است و با اینکه بار‌ها تقاضای معالجه نموده‌ام اما به درخواستهای متعدد من اعتنایی نمی‌شود.
‎۱۱ اردیبهشت که به همراه ۱۵۰ نفر دستگیر شدیم، مرا به زندان اوین بردند. ۹ ماه در انفرادی بودم و بعد از ۹ ماه آزاد شدم. شب اول بازداشت یک سری وسایل را وزارت اطلاعات از من گرفته بود و من از طریق شعبه ۶ اجرای احکام دادگاه انقلاب خواستم که آن‌ها را پس بگیرم. البته به من نمی‌گفتند که دست وزارت اطلاعات است؛ یک بار می‌گفتند برو زندان اوین بگیر، یک بار می‌گفتند برو پلیس امنیت، یک بار دیگر گفتند برو پایگاه سوم پلیس امنیت و مدام مرا سر می‌دواندند و در این رفت و آمد‌ها یک سری مرا در دادگاه انقلاب راه نداند که بروم از اجرای احکام وسایلم را بگیرم. من در آنجا یک مرگ بر خامنه‌ای گفتم و دستم هم به یک شیشه‌ای روی میز خورد و شکست. به من گفتند برو داخل، رفتم داخل و موقع برگشت یک حفاظت فیزیکی هم آنجا بود که مرا گرفت و تحویل پلیس امنیت و دادیاری به اسم سامیاری (شعبه ۸ دادیاری دادگاه انقلاب) و او مرا تحویل پلیس امنیت داد. بعد از سه روز پرسید وثیقه داری؟ گفتم ندارم و مرا انداختند کهریزک. یک ماه کهریزک بودم. بعد از آن مرا بردند اوین، اوین مرا قبول نکرد و به قزل حصار منتقل شدم. یک ماه قزل حصار بودم تا اینکه وثیقه گذاشتم و بیرون آمدم و بعد از آن در اردیبهشت سال ۹۰ دادگاهم تشکیل شد و آقای مقیسه سه سال به من حکم داد. دو تا از دربان‌های دادگاه انقلاب را به عنوان شاهد آوردند و گفتند که ایشان یک شیشه را زده و شکسته و در عین حال شعار مرگ برخامنه‌ای هم سر داده است. بعد از اینکه حکم دادگاه حاضر شد، من شکایت کردم و برای تجدید نظرخواهی رفت. در تجدید نظر حکمم تایید شد و بعد یک نامه آمد که باید خودت را معرفی کنی به زندان اوین و دادسرای شهید مقدس. خلاصه من در ۱۲/۱۰/۱۳۹۰ رفتم و خودم را معرفی کردم و یک سال در بند ۳۵۰ زندان اوین بودم. البته من به علت شعار دادن و شعار نوشتن زیاد انفرادی می‌رفتم. بعد از شهادت ستار بهشتی رئیس ۳۵۰ عوض شد و یک آقایی به نام مومنی رئیس آنجا شد که یک بار مرا به خاطر شعار نویسی به انفرادی منتقل کرد. البته شعارهایی که می‌نوشتم، مرگ بر خامنه‌ای، مرگ بر دیکتاتور و زنده باد آزادی بود. در انفرادی‌های بند ۲۴۰ هم که بودم، آمد و به من گفت اگر بخواهی این کار‌ها را بکنی، این بار دیگر به ۳۵۰ بازنمی گردی و می‌فرستمت یک بند دیگر و من چون قول ندادم که این کار رو نکنم، من را به اندرزگاه ۸ اوین فرستاد.
‎یک مقدار از وضعیت کنونی خودتان و اذیت و آزارهایی که شدید بگویید.
‎اذیت که خیلی کرده‌اند؛ مثلاً یک بار که من شعار مرگ بر خامنه‌ای می‌دادم، زندانبان‌ها یک زندانی را آوردند که خود را طرفدار رژیم می‌دانست. این اتفاق در ۱۲ شهریور سال گذشته (سال ۹۲) افتاد. این زندانی در حمله‌ای که به من کرد، به چشمم آسیب زد. یعنی در واقع آن چشمم که ضربه خورده، دچار مشکل شد و یک لکه سیاه درش ایجاد شده که باعث سیاهی دیدم شده است.
‎آنجا به وسیله افرادی مرا تحت فشار قرار می‌دادند و از طریق او تهدید به مرگ هم شدم. این مسائل ادامه داشت تا اینکه مرا فرستادند زندان رجایی شهر. علت تبعیدم را نمی‌دانم ولی فکر می‌کنم به خاطر بلند شدن من در حین پخش سرود جمهوری اسلامی در یک مراسمی که فکر می‌کنم به مناسبت عید غدیر بود، باشد. اینجا هم اول در اندرزگاه ۱ و سپس اندرزگاه ۲ بودم. شرایطش خب زیاد جالب نیست. مثلاً نماز خواندن، عبادت، دعا و غیره تقریباً اجباری ست و از لحاظ روحی به هر حال یک شکنجه‌هایی وجود دارد. خب وقتی شما سیاسی هستی، حبس در یک بند غیر سیاسی خیلی مشکلات برایت ایجاد می‌کند.
‎لطفاً در مورد پرونده‌تان بگویید که الان در چه وضعیتی قرار دارد؟
‎من دو تا پرونده دارم یکی در دست صلواتی و دیگری در دست مقیسه می‌باشد. در هر دو پرونده هم، اتهام توهین به رهبری است. این‌ها الان حکم نمی‌دهند و در واقع می‌خواهند اذیت کنند. در عین حال وثیقه هم قبول نمی‌کنند.
‎من شنیده‌ام که برای یک پرونده‌تان سه سال حکم داشتید، درست است؟
‎آن حکم سوم آبان تمام شد. الان برای این پرونده جدیدم که دست مقیسه و صلواتی می‌باشد حکم نمی‌دهند. هر دو هم در زندان اجرا شده است یعنی پرونده جدید باز شده و هر دو هم توهین به رهبری می‌باشد. حکم اولم هم که سه سال دادند. اتهامم توهین به رهبری و اخلال در نظم عمومی بود.
‎وضعیت ملاقات‌هایتان در زندان رجایی شهر به چه ترتیب است؟
‎الان اجازه ملاقات می‌دهند و از آن بابت مشکلی نیست؛ فقط متاسفانه در جایی انداخته‌اند که غیر سیاسی هست. الان من اندرزگاه دو و در دارالقرانم. درخواست هم کرده‌ام که مرا بفرستید سالن ۱۲ پیش سیاسی‌ها، ولی نمی‌فرستند. ولی شنیده‌ام که دو تا از زندانی‌ها اعتصاب غذا کرده‌اند و بعد از اعتصاب غذا فرستادندشان آنجا.
‎آیا تا به حال تقاضا کرده‌اید که به پرونده بازتان رسیدگی کنند؟
‎بله تقاضا که کرده‌ام ولی متاسفانه گوش نمی‌دهند. وکیل لازم هست که دنبال کارهای من برود؛ یک وکیل حقوق بشری.
‎آیا روی پرونده قبلیتان که سه سال حکم گرفتید وکیل داشته‌اید؟
‎نه روی پرونده قبلی که حکم گرفتم هم وکیلی نداشته‌ام. خیلی پیگیری کردم ولی کسی حاضر نشد بیاید و وکالت بگیرد. چون می‌خواستم وکیل حقوق بشری باشد و رایگان باشد ولی هیچ کس حاضر نشد که بیایید…
‎این دو پرونده‌ای که باز هست را در چه تاریخی باز کرده‌اند؟
‎در سالهای ۹۱ و ۹۲ دو پرونده جدید به اتهام توهین به رهبری در شعبه ۵ بازپرسی شهید مقدس در اوین، علیه من به جریان افتاد. یکی به شماره ب۵/۹۱۰۳۵۳ در تاریخ ۱۸/۱/۹۲ که دست آقای صلواتی است و دیگری به شماره ب۵/۹۲۰۱۸۳ به تاریخ ۱۶/۲/۹۲ که دست آقای مقیسه است. اما این دو شعبه دادگاه انقلاب نه پرونده‌ها را مختومه می‌کنند و نه رای به محکومیت اینجانب صادر می‌نمایند. با توجه به اینکه من وکیلی ندارم از فعالان حقوق بشر تقاضا دارم جهت گرفتن وکیل و رهایی اینجانب هر آنچه در توان دارند به کار گیرند.
‎من می‌توانم گفته‌های شما را به نقل از خودتان بزنم؟
‎بله می‌توانید.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Copyright © ۱۴۰۳ استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع آزاد است. All rights reserved.



ارسال