‎درسهای کمون (بخش ۲)

دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۴-۲۰۱۶-۰۲-۰۸-IranSOS- یکی از<فعالین چپ در وین- اتریش>: کمون پاریس همانطورکه شرح آن درقسمت اول این مقاله<کمون پاریس، ۱۸۷۱/۵/۲۸ تا۳/۱۸،شرح وقایع تاریخی>، رفت، ازنظر تاریخی اولین کوشش درجهت برپائی یک دولت پرولتاریائی بود.کوموناردهای پاریس،زن ومرد، با وجود فرصت کوتاه دوماهه شان، برای جنبش طبقه کارگر جهانی تجارب پرباری را بجای گذاشتند، تجاربی که توسط مارکس، انگلس و لنین تجزیه و تحلیل و جمعبندی شده است.  دراین بخش ازمقاله میخواهیم دو دستآورد مهم این حادثه تاریخی را مورد نقد و بررسی قرار دهیم:

یکی مسئله دولت ودیگری اشکال سازماندهی پرولتاریا
۱ – دولت
  دراینجا این مسئله باید روشن شود، که  دولت به چه معناست؟ و عملکرد آن چیست؟ برای اینکه بتوانیم  این مقوله را توضیح دهیم، ناچاریم کوتاه به تاریخ ایجاد و تکامل آن رجوع نمائیم.
دولتها نتیجه تقسیم جامعه به طبقات اند،یعنی زمانیکه تقسیم کار بین انسانها چنان پیشرفت کرده بود که عده ای کارمیکردند وعده ای که حاکمیت، مدیریت یا نیایش میکردند (یا اینکه دانش ویژهای داشتند- بطورمثال کاهنان).، بعبارت دیگر این عده، بمعنای واقعی کار نمیکردند. جامعه دراین نقطه از تکاملش قادر بود که محصول اضافی تولید کند، که کفایت میکرد این بخش غیرمولد را ارتزاق نماید. این اقلیت جامعه کم کم قدرت را در دستهای خود متمرکز کرد. برای اکثریت اهالی قابل مشاهده نبود که چگونه این طیف بدون آنکه کاری انجام دهد زندگی میکند و قدرتش از کجا ناشی میشود. برداشت سطحی و مخدوش کردن واقعیت این مسئله، یکی از دلایل ناتوانی اکثریت جامعه در برخورد به قدرت دولتی و منشاء واقعی آن حتی تا به امروز است :
اقلیت حاکم برای اینکه  بتواند، حاکمیت خود را، قانونی ،حفظ و تضمین نماید به یک ابزارکار، یعنی به یک دستگاه محتاج است. این دستگاه همان دولت است. این دستگاهی است جهت اعمال قهر که طبقه حاکم با کمک آن سلطه خود را بر علیه دیگران تحکیم و اعمال مینماید. بعبارت دیگر دولت یک ماشین سرکوب و ابزار دیکتاتوری است. حال باید دید، دولت چه وسایلی را برای سرکوب  بکار میگیرد؟.
این ابزار عبارتند از پلیس وارتش (“بخصوص دستجات مسلح”) قضات وکارمندان دولتی و در یک دید وسیعتر، قوانین ( که همیشه به مفهوم حفظ حاکمیت طبقه حاکم تنظیم میشوند، – هرچند که تبلیغات بورژوازی اصراردارد که دستگاه قضائی را دردولت بیطرف معرفی نماید. حتی در دمکراسی های بورژوازی هم دستگاه قضائی به مفهوم طبقه حاکم و در خدمت  بورژوازی است). 
دولتها درطول تاریخ هزارساله سلطه طبقاتی اشکال مختلفی را به خودگرفته اند. جدا از اینکه توضیح دهیم چگونه این پدیده – دستگاه دولتی- خود را به شکلی مستقل مینمایاند، بخوبی میتوان مشاهده کرد که ارگانهای دولتی دردست و در خدمت حاکمین قرار دارد. تفکر غلطی که در اینجا بطور مختصر ترسیم شد و در مغزها عمیقن نشانده شده و گسترش یافته است، و آن اینکه دولت برفراز طبقات قرارداشته ونقش واسط و تنظیمکننده و بیطرف مابین طبقات و غیره دارد … دقیقن ناشی از چنین برداشتی است که هدف آن خنثی جلوه دادن دولت و قراردادن آن بر فراز طبقات است. درحالیکه ماهیت وجودی یک دولت در این است که سلطه طبقاتی یک طبقه را دیکتاتور مابانه پابرجا نگهدارد. “دیکتاتوری بمعنای قدرتی بدون هیچگونه محدودیت قانونی ومتکی به قهر”. دولت وسلطه طبقه درهم تنیده شده اند. وبهمین دلیل مهم است که در بررسی هر شکلی از سلطه ابتدا ماهیت طبقاتی آن مورد سوال قرارگیرد، بمعنای دیگر مضمون واقعی دیکتاتوری را روشن کرد. یعنی اینکه چه کسی علیه چه کسی اعمال دیکتاتوری میکند: بدین معنا که دیکتاتوری فئودالی، بورژوازی و یا پرولتاریائی است. حال ما به اشتباه و غفلتی اشاره میکنیم که از درسهای مهم کمون پاریس درباره دولت است.
‎پرولتاریا نمیتواند ماشین دولتی کهنه را به سادگی دردست بگیرد، بلکه باید دریک انقلاب، تمامی ماشین دولتی را از بالا تا پائین شکسته وخورد کند. دولت پرولتاریائی بنا به تمامی خصائلش، چیزی کاملن نوین، چیزی کاملن دیگر- یک برش ریشه ای با جامعه طبقاتی است- و بهمین دلیل نمیتواند دستگاه دولتی قدیم را برای برآورد منافع خودبدست گیرد و یا به شکل دیگری تغییردهد. سلطه بورژوازی وپ یش از آن فئودالی و دیگر سلطه های طبقاتی به مقدار زیادی با دستگاه دولتی ممزوج و تنیده شده و در هم آمیخته اند. دیکتاتوری پرولتاریا هنوز یک جامعه طبقاتی است ولی برای اولین بار درتاریخ جامعه طبقاتی، اکثریتی بزرگ، اقلیت استثمارگر قدیم و نه برعکس جامعه را سرکوب میکند . بدین صورت دیکتاتوری پرولتاریا یک نوع جدیدی از دیکتاتوری است. ثانین، دیکتاتوری پرولتاریا گرچه دمکراسی برای همه نیست، ولی برای اکثریت پرولتاریا و بی چیزان، بطور نوینی نوعی دمکراسی است، که فهمیدن این دو خصلت بسیار مهم است. با انقلاب پرولتاریائی نوعی دولت پدید میآید، که  هرچه بیشتر غیر ضروری میشود و زوال مییابد. این دولت باید وظایفی را غیراز دولتهای پیشین انجام دهد.و بقول انگلس این دیگر دولت بمعنای حقیقی نیست. هدف ما کمونیستها دستیابی به یک جامعه بدون طبقه، بدون استثمار و سرکوب است، یعنی بدون دولت که دیگر مورد احتیاج نیست. در این هدف ما اختلافی با آنارشیستها نداریم : ما دولت نمیخواهیم. ولی ما کمونیستها باورمان این است که دولت نمیتواند بعد از انقلاب بفوریت برچیده شود بلکه پرولتاریا بعداز بدستگیری قدرت به دولتی احتیاج دارد که قادر باشد دیکتاتوری پرولتاریا را برعلیه استثمارگران قدیمی اعمال نموده و همزمان ساختمان سوسیالیسم را به جلوبراند. مارکس دراین باره میگوید: مابین جامعه سرمایه داری وکمونیستی،دوره تغییرانقلابی یکی به دیگری قراردارد. این منطبق با یک دوره گذارسیاسی است، که دولت آن چیزی جز دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا نمیتواند باشد (مجموعه آثارجلد ۱۹ صفحه ۲۸)
 این دیکتاتوری بدنبال یک انقلاب قهرآمیز اجتماعی برقرار میگردد که از استثمارگران کهنه سلب مالکیت کرده و تولید را اجتماعی میکند و ماشین قدیمی و ارگانهای آن (پلیس، دستگاه اداری وغیره ) را نابود کرده و بجای دولت قدیم، دولتی نوین مینشاند. این دولت چیزی جز دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا نیست. این دولت ابزاری در دست پرولتاریا جهت گذاراز یک جامعه طبقاتی به یک جامعه بی طبقه است. دورهای که میبایست مابقای هزارساله جامعه طبقاتی  یکی بعد از دیگری لایروبی شوند.
این ته مانده های جامعه کهنه را در تمامی سطوح میتوان دید – در زمینه مادی (اقتصادی)، در زیربنای جامعه و در روبنا و بطور مشخص در مغزانسانها. در این ارتباط لنین میگوید: “دیکتاتوری بکارگیری قهربیرحمانه،سخت، و سریع و تعیین کننده را مستلزم میسازد، تا مقاومت استثمارگران (بهره کشان)، سرمایه داران، زمینداران و عاملین آنهارا در هم شکند. هرکسی که اینرا نفهمد،آنکس انقلابی نیست، او را باید از مقامش بعنوان رهبر یا پند دهنده پرولتاریا عزل کرد. اما ماهیت دیکتاتوری پرولتاریا تنها در قهر و اساسن درقهر نهفته نیست. ماهیت اصلی آن در سازماندهی و انضباط پیشرفته ترین بخش زحمتکشان، پیشاهنگانش، تنها رهبرشان، پرولتاریا قراردارد .هدف دیکتاتوری پرولتاریا بوجودآوردن سوسیالیسم است، که تقسیم جامعه به طبقات را از بین ببرد، و تمام اعضای جامعه را به کارکنان تبدیل سازد، و زمینه هرنوع بهره کشی انسان ازانسان را ازبین ببرد. این هدف نمیتواند یکباره تحقق پذیرد، این یک مرحله طولانی ازگذارسرمایه داری به سوسیالیسم را طلب میکند. از یکطرف بدین خاطر، زیرا سازماندهی جدید تولید یک عمل شاقی است، از طرف دیگر بدین لحاظ، زیرا انسان برای تغییرات رادیکال درهمه زمینه های زندگی زمان احتیاج دارد. وبالاخره بدین خاطر، زیرا قدرت عظیم عادات به اقتصادهای خرده بورژوازی وبورژوازی فقط درمبارزه طولانی پایدار میتواند ازبین برده شود”. (مجموعه آثارلنین،جلد۲۹ ، ص ۳۷۷)
بنابراین وظایف دولت دیکتاتوری پرولتاریا متنوع وپیچیده است. ساختمان سوسیالیسم باید به جلو رانده شود و آنهم با شرکت همه جانبه خود توده زحمتکش، و همزمان باید استثمارگران قدیم سرکوبگشته وتدابیری اتخاذ گردد که آنها نتوانند دوباره سکان قدرت را به دست گیرند. دیکتاتوری پرولتاریا باید ازهمان ابتدا علیه شکل گیری بوروکراسی دردولت جدید مبارزه نموده ومراقب باشد که طبقه  استثمارگرنوینی پدید نیاید. دیکتاتوری پرولتاریا بایدبتواند با تمامی سطوح و اشکال جامعه قدیم مبارزه نماید، بهمین خاطر مبارزه طبقاتی پرولتاریا بعد از بدستگیری قدرت خاتمه نیافته بلکه برای چندزمانی سرسخت ترین مبارزه طبقاتی ادامه خواهد یافت.” دیکتاتوری پرولتاریا یک مبارزه سرسختانه، خونین وغیرخونین، قهرآمیز و مسالمت آمیز، نظامی واقتصادی، آموزشی و اداری علیه قدرت ومنتقل کنندگان جامعه قدیم است.”(ازبرنامه کمونیست بین الملل- چاپ مجدد ۱۹۹۷)
درسی دیگر از کمون پاریس مربوط میشود به اشکالی که مبارزین خود را در آن سازماندهی میکنند، بدین معنا که چگونه طبقات تحت ستم زمانی که علیه استثمار و سرکوب بپا میخیزند، چیزهای زیادی حین مبارزه فرامیگیرند. آنها همچنین این تجربه بنیادین مبارزه را میآموزند که اگر کسی میخواهد به هدفی برسد باید خود را سازماندهی نماید. در روند مبارزه است که ساختارها و اشکال سیاسی مبارزه پدید میآیند که نتیجه ضرورت وخواسته های خود سازماندهی توده هاست. اینها نتایجی منطقی وعملی است. حال باید دید که این “اشکال” چگونه اند؟ مارکس درمورد کمون پاریس میگوید “راز واقعی کمون در واقع این بود: او اساسن یک دولت طبقه کارگر،نتیجه طبقه پدیدآورنده علیه طبقه تصاحب کننده، در واقع آن شکل سیاسی کشف شده، که قادر است آزادی اقتصاد کار را تحقق بخشد. ( کارل مارکس جنگ داخلی درفرانسه مجموعه آثارمارکس وانگلس جلد ۱۷ صفحه۳۴۲)
همین درس را بلشویکها در شوروی بدست میآورند. کمون پاریس ارگانهائی پدید آورد که کارگران قادر گشتند مستقیمن دراداره “دولت” دریک مقیاس بالا ودمکراتیکتر از آنچه که تاکنون بورژوازی دمکراتیک انجام داده است، شرکت نمایند. “کمون خود را از طریق حقرای همگانی منتخب شوراهای منطقه های مختلف شهر پاریس تشکیل داد. آنها مسئول و هرآن قابل عزلبودند، اکثریت آنها کارگران منتخب از جانب خود کارگران و یا نمایندگان برگزیده طبقه کارگربودند. کمون میبایست نه یک مجلس پارلمانی، بلکه هیئتی ازکارکنان اجرائی همزمان قانونگذار باشد. پلیس این ابزار تاکنونی دولت حاکمه، بلافاصله از تمامی خصلتهای سیاسیاش بیرون آورده شد و در کمون به ابزاری مسئول و هر آن قابل عزل تغییرداده شد. همینطور همه کارمندان دیکررشته های اداری. ازطرف اعضای کمون میبایست از بالا تا به پائین، خدمات عمومی با مزد کارگری انجام گیرد” (مجموعه آثار مارکس – انکلس، جلد۱۷ صفحه ۳۳۹)
جمعی ازمردم،بعنوان مثال دریک کارخانه، از یک حوزه شهر یک هیئت نمایندگی را انتخاب میکنند. انتخابات مستقیم انجام میگیرد، حق انتخاب آنهائی دارند که کارمیکنند (استثمارگران وارتجاعیون سرنگون شده از انتخاب محروماند). فرد انتخاب شده، مسئولیت دارد خواسته های جمع کارگران را اجرا نماید و هر لحظه میتواند توسط مردم عزل شود و مورد بازخواست قرارگیرد. دستمزد این نمایندگان نباید بیشتر از حقوق یک کارگر ماهر باشد.
دولت جدید باید آنچنان سازماندهی شود که امکان هرچه بیشتر شرکت توده های کارکن، دراداره دولت افزایش یابد، این دولت تنها اینچنین میتواند یک شکل گذار به کمونیسم باشد. دولت گذارتنها بدین طریق میتواند، طی مبارزاتی سخت وطولانی در طی مرحله گذار سوسیالیسم، درسطوح مختلف”زوال یابد”.
همانطورکه که گفتیم پرولتاریا بعد از انقلاب به دولت احتیاج دارد چون استثمارگران قدیمی هنوز از بین نرفته اند و روابط سرمایه دارانه که براساس استثمارانسان از انسان بناست و کاملن ملغی نشده است و د رسیر تکامل بعدی میتواند دوباره به احیا سرمایه داری منجرشود.
حال این سوال مطرح میشود: که خلق چگونه قدرت را بدست میآورد؟ وسوال مهمتر اینکه دولت چگونه باید سازماندهی شود تا مسیر تکامل  به کمونیسم را هموار کند.
در روسیه پرولتاریا در مبارزات سالهای ۱۹۰۵ و۱۹۱۷ ارگانهای را بوجود آورد که بستر شکل گیری انقلاب اکتبر و برقراری دیکتاتوری پرولتار گردید. لنین بعد از انقلاب مینویسد، شوراها- بعنوان شکل نوین سازماندهی:” اگر نیروی خلاق توده های طبقات انقلابی شوراها را پدید نمیآورد، آنوقت انقلاب پرولتری روسیه چیز ناامیدان های میبود، زیرا با دستگاه قدیمی، پرولتاریا بدون تردید نمیتوانست قدرت را تحکیم بخشد،یک دستگاه جدید اما نمیتواند بلاواسطه بوجود آورده شود”. ( مجموعه آثارلنین جلد ۲۶،صفحه ۸۷ )

  شوراها ارگانی هستند که امکان زوال دولت طبقاتی را فراهم میآورند. چون در آنها تمامی پرولتاریا وسرکوبشدگان سازماندهی شده اند. شوراها ارگان مبارزاتی توده انقلابیاند که مستقیمن از درون آنها و عملن بخاطر این مبارزات بوجودآمده اند. آنها قدرت مسلح کارگران ودهقانان اند که همراه آنها تسلیح عمومی خلق بجای ارتش حرفهای میسرمیشود. این ارگانها اشکال دمکراسی مستقیم وسازمانهای موجود بلاواسطه اند که شرکت تودهای خلق را برای بنای دولت جدید واداره آن فراهم میآورند. شوراها (ازنظرتاریخی وعملی) تنها بموازات پارلمانتاریسم بورژوازی قرارنگرفتند، بلکه آن را ملغی ساختند ودمکراسی را به مرحله بالاتری ارتقاء دادند. شوراها همزمان، هم قوه قانونگزار و هم اجرائی بودند که دریک سازماندولتی متحدن عمل میکردند. حوزه های انتخاباتی سراسری حداقل و بعضن توسط واحدهای تولیدی جایگزین گردید، تدابیری که این امکان را برای پرولتاری فراهم مینمود که دراداره دولت وبنای سوسیالیسم وروند تکاملی آن مستقیمن شرکت داشته باشد وازهزینه های غیرضروری ممانعت به عمل آورد.
تصمیماتی که مربوط به ناحیه ای میشود، میبایست توسط افراد آن منطقه اتخاذ گردد. همچنین برای بنای دولت پرولتاریائی، مرکزیتی تجسم یافته ازطریق  حزب انقلابی پرولتاریا باشد-  بخصوص برای برنامه ریزی سراسری و سازماندهی اقتصاد کاملن ضروری است. یک دولت پرولتاریائی باید از پائین به بالا ساخته شده و نیزحتی الامکان وسیعترین دمکراسی- و از بالا به پائین – سانترالیسم دمکراتیک- را دارا باشد.  
  باوجود اینکه شوراها وسیعن دمکراتیک بودند، ولی یکی ازبزرگترین مشکلاتی که شوراهای جوان وحزب کمونیست با آن مواجهه شدند، جذب توده ها به مجموعه زندگی سیاسی بود. چون درشوروی سطح آموزش توده ها درمقایسه با دیگرکشورهای اروپائی بسیار نازل بود، آن زن آشپزی که میبایست دولت را هدایت نماید میبایست ابتدا خواندن ونوشتن میآموخت. لنین بارها این نکته غم انگیز را یادآوری کرده است که توده ها بلاواسطه بعد از انقلاب بطور متنابهی درموقعیتی قرار نداشتند که بتوانند وظایف اداره دولت رابعهده بگیرند و بهمین دلیل مجبور بودیم مامورین اداری تزار را به خدمت بگیریم که طبیعی است منافع طبقاتی دیگری را دنبال میکردند وب خصوص از بوروکراسی حمایت میکردند. 
و همچنین برای بنای اقتصاد ناچار بودیم متخصصینی از کشورهای امپریالیستی خارج بیاوریم این مامورین اداری و کارشناسان حرفهای حقوق بیشتری از” یک کارگرساده “دریافت میکردند. بعبارت دیگر، یکی ازخواسته های کمون نمیتوانست بلاواسطه در اتحاد جماهیر شوروی به مرحله اجرا درآید.
”ما میبایست اکنون به ابزارهای قدیمی بورژوازی متوسل شویم و توافق خود را با پرداخت خیلی بالای “خدمات” مهمترین اقشاربورژوازی اعلام داریم. هرکس که این مسایل را میشناسد، میبیند، اما همه این تدابیر دولت پرولتری را مد نظر ندارند. این روشن است، که این گونه تدابیر یک مصالحه (سازش)، یک عقبنشینی از اصول کمون پاریس و هر قدرت پرولتری است، که خواستار آن است، که حقوقها تا حد متوسط مزد کارگران وفق داده شود، ومبارزه علیه مقام پرستی را در اعمال و نه در حرف پیش ببرد. حتی خیلی بیشتر. واضح است که یک چنین تدابیری نه فقط یک فاصله انداختن دربعضی سطوح وتا درجاتی – تعرض سرمایه معنا میدهد ( زیرا سرمایه یک مبلغ ازپول نیست،بلکه یک رابطه اجتماعی معین است )، بلکه همچنین یک قدم به عقب برای دولت شوروی سوسیالیستی ماست.” (مجموعه آثارلنین جلد۲۷  صفحه ۲۳۹ )
  مشکل دیگری که لنین به آن اشاره میکند (همانجا صفحه ۲۶۴) افراد هیئت نمایندگی بود. لنین درست در سال ۱۹۱۸ به خطر دگردیسی اعضای شوراها به “مجلس نشینان” وتغییر آنها به بوروکراتها اشاره میکند و از مشکلات برطرف کردن جدائی قوه مقننه واجرائی سخن میراند.  نمایندگان مجلس اگرچه قانون تصویب میکنند ولی کاری به اجرای آن ندارند، آنها واقعن وظیفه ای برای کنترل دستگاه اداری واجرای تصمیم های اتخاذ شده، ندارند، شوراها برعکس این وظیفه را دارند، زیرا آنها هم ارگان قانونگزاری و هم اجرائی هستند.
  این بدین معنا نیست که در<دولت شوراها> تقسیم کار و وظایف ارگانها وجود ندارد، بلکه شکل دیگری دارد. در اینجا بجای تفکیک قوانین سه گانه بورژوازی که مضطرب است که همه به مقیاس برابر و مستقل از وضعیت طبقاتیشان حقوق برابر داشته باشند، دولت پرولتری آنرا ازطریق قابل عزل بودن هرآن هیئتهای نمایندگی و یک کنترل مستقیم ازطریق توده ها تحقق بخشید. درمورد خطرتبدیل شدن به بوروکراتها، لنین میگفت،که هیئت نمایندگان شوراها در دستگاه اداری حل میشوند و در آنصورت آنها  نه در جهت منافع انتخاب کنندگانشان، بلکه درجهت منافع شخصی خودشان کنترل میکنند.”واحدهای شوراها درمناطق زیادی خود را به ارگانهائی تبدیل میکنند، که پی درپی درکمیسارها حل میشوند”. ، که پی درپی درکمیساره حل را به ارگان برابر و مستقلتماعی معین است)، بلکه همض ” کارگربودند.  
  دربرابر این خطر لازم است که تمامی اعضای شوراها به شرکت عملی دردستگاه اداری تشویق گردند. چون مبارزه علیه بوروکراسی، تنها میتواند توسط خود تودها که آگاهانه درساختمان سوسیالیسم شرکت دارند انجام پذیرد. تودههائی که آگاهانه، حقوق دمکراتیکشان  را درک میکنند و خواهان سوسیالیسم اند. بدون مداخله فعال طبقه کارگر و متحدینش، ساختمان سوسیالیسم قابل تحقق نیست.
  یک درس اساسی دیگرکه از کمون پاریس و همچنین در روسیه گرفته شد، این بود که که پیشآهنگ بعنوان متشکل کننده پرولتاریا احتیاج به حزب دارد یک “حزب طراز نوین”آنچنان که لنین فورموله میکند” پرولتاریا اسلحه دیگری در مبارزه برای کسب قدرت به جز سازمان صاحب نیست. پرولتاریا در تحت حاکمیت آنارشی رقابت در دنیای بورژوازی، انشقاق یافته و در نتیجه کار غیر آزادانه برای سرمایه کمر او خم و مرتب به ورطه دهشتناک بیچارگی و تغییر ماهیت دادن سوق داده میشود . پرولتاریا میتواند و خواهد توانست، بدون شک با دستیابی به یک سازمان رزمنده به یک نیروی شکست ناپذیر تبدیل گردد، و وحد ت ایدیولوژیکی اش را براساس اصول مارکسیسم ، ازطریق پیوند مادی سازمانی که میلیونها زحمتکش را در ارتش طبقه کارگر به هم متصل میکند، مستحکم نماید”. (لنین مجموعه آثار جلد۷  صفحه ۴۱۹ ،یک گام به پیش دوگام به پس)
 درسدیکری که از جنبش شورائی بدست میآید این است ،زمانیکه توده ها مبارزه میکنند، خود ارگانهای مناسب- شوراها  به زبان روسی سوویت- (Sowjet) را بوجود میآورند . ولی این بدین معنا نیست که چنین اشکال خودبخودی مبارزه، حزب انقلابی را غیرضروری میسازد، بلکه برعکس هیچکدام از تجارب سیستم شورائی تاکنونی، ازکمون پاریس تا بایرن (درآلمان) و یا مجارستان و حتی در شوروی قادرنبوده است یک ساختار کامل بوجود آورد. با وجود این شوراها ادامه تکامل دمکراسی و بخصوص نطفه دمکراسی هستند که طبقه کارگر تابحال پدیدآورده است . بهمین دلیل این نقطه آغاز مهم را باید دنبال کرد و از تجارب واشتباهات آن آموخت.”انقلابات پرولتری برعکس…. مدام ازخود انتقاد میکنند، دائم ادامه مسیر خود را قطع میکنند، ظاهرن به چیزی به ظاهر بسرانجام رسانیده برگشت میکنند، تا دوباره ازنو آغاز کنند، کارهای اساسن هولناک ناتمام، ضعفها و بدبختیهای اولین تجربه شان را به مقام بالائی میرسانند، بنظر میرسد دشمنانشان را برزمین میکوبند، تا اینکه با نیروی جدیدی که از زمین مکیده است، غامت خود را غول آسا دوباره در مقابل آنان علم کند، همیشه ازنو، از تصمیمات نامعین عظیم الجثه خودشان میهراسند تا اینکه موقعیتی فراهم گردد که هر برگشتی را ناممکن گرداند…” (مجموعه آثارمارکس- انگلس،جلد۸ صفحه ۱۱۸)
این حزب باید پیشروی باشد که بصورت مرکزیت دمکراتیک بنا شده باشد: بدین معنا که” درآن وحدت عمل و آزادی بحث و انتقاد وجود داشته باشد”. این حزب باید، آنچه را که مائویستها خط مشی توده ای مینامند دنبال نماید یعنی نزدیکی وارتباط درونی با توده ها.” پیشاهنک فقط آنموقع وظیفه یک پیشروی  واقعی را برآورد میکند،که درک کند، خود را از توده های تحت رهبریش جدا نسازد، بلکه تمام توده ها را واقعن به جلو رهبری نماید”. (مجموعه آثارلنین،جلد۳۳ صفحه ۲۱۳) 
                   ………………………………………………………………………………………
تذکر: این مقاله ماحصل یک کلاس عمومی آموزش سیاسی بمناسبت صدوچهل ومین سالگرد کمون پاریس است ، که ازطرف IA.RKP(آلترناتیوبرای تشکیل حزب کمونیست انقلابی) درتاریخ۲۶٫۳٫۲۰۱۱ برگزار شده بود و در نشریه این سازمان <انقلاب پرولتاریائی> شماره ۴۶ بزبان آلمانی به چاپ رسیده است.
آدرس تماس ودریافت اطلاعات بیشتر:
IA*RKP(Initiative für den Aufbau einer Revolutionäre-kommunistischen Partei) 
‏Ia.rkp2017@yahoo.com/iarkp.wordpress.com               
این بحث در چهارقسمت تنظیم شده است که ترجمه قسمت اول آن پیشتر تحت عنوان <شرح وقایع تاریخی> دراختیار جنبش قرارگرفته است و حال بخش دوم آنرا در اختیار علاقه مندان قرار میدهیم. به امید آنکه بتوانیم بخشهای بعدی را هم ترجمه ومنتشرنمائیم!       
‎فوریه ۲۰۱۶
 
یکی از<فعالین چپ در وین- اتریش>

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Copyright © ۱۴۰۳ استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع آزاد است. All rights reserved.



ارسال