اگر ما بعنوان کمونیستهای انقلابی به انقلاب اکتبر روسیه رجوع میکنیم و بیش ازآن: اگر ما برای انقلاب آتی پرولتاریائی از <راه اکتبر> سخن میگوئیم، منظورمان این نیست که باید همه کارها را مانند بلشویکها انجام دهیم تا اینکه پیروزگردیم. اما اگر در اتحادیه اروپا وباطبع اتریش درسالهای آینده تضادها در جامعه همچنان تشدید شوند، طبیعی است که این وابسطه به ماست که این تحول به یک بحران انقلابی منجرشود و یا اینکه طبقه کارگراتریش این بار از این جدال پیروز بیرون آید.
تمامی کمونیستها وهمچنین همگی سوسیالیستهای واقعی، بعنوان هدف مشترک، یک جامعه بدون طبقه ، استثمار و سرکوب را دربرابرخویش قراردادهاند، ولی اینکه ما چگونه به این هدف خواهیم رسید، درک و راهبردهای کاملاً مختلفی وجود دارد. ویژگی راه اکتبر بلشویکی از جمله این است که این یک انقلاب پرولتاریائی در یک کشورسرمایهداری – امپریالیستی بود که پیروزمندانه تحقق یافت ، امری که تاکنون در هیچ کشور امپریالیستی دیگری مستقلا انجام نشدهاست. ودیگراینکه بلشویکها دهها سال درشوروی با استراتژی وتاکتیکشان موفق عمل کردند، آنها نه تنها دیکتاتوری پرولتاریا را به دست آوردند، بلکه سوسیالیزم را بنا نهادند.
حال این سوال مطرح است که هسته واقعی راه اکتبر بلشویکی چیست که برای ما بعد از گذشت صدسال هنوز از اهمیت بزرگی برخوردار است؟ ما دراینجا میخواهیم بروی نکاتی تمرکز کنیم که تفا وت ما با دیگرگروههاست که خودرا کمونیست ویا مارکسیست- لنینیست(- مائوئیست) مینامند.
آنچه که در مقایسه با احزاب تودهای سوسیال دمکراسی انترناسیونال دوم در روسیه، پدیده نوینی بود، اینکه بلشویکها از سال ۱۹۰۲ شروع به تشکیل حزبی مبارزومنسجم و سازماندهی شده بصورت سانترالیزم – دمکراتیک نمودند. این حزب از ابتدا هدف خودرا تصرف قهرآمیز قدرت قرارداده بود که در این مقال با اشارهای از آن میگذریم چون میبایست در باره حزب که بدون شک مسئله مهمی است در فرصتی دیگر دقیقتر به آن پرداخت .
ازنکات جدید دیگراین بود که کمونیستهای روسی نه تنها تمرکز خودرا بروی کارگران متخصص قرارمیدادند بلکه اقشارتحتانی پرولتاریا را هم درکانون توجه آنها بود، تا اینکه تئوری انقلابی کمونیستی را دربین آنها جاری نمایند. اقشار تحتانی آنهائی هستند که از وضعیت موجود از همه بیشتر ناراضی هستند و کمتر تحت تاثیرایدئولوژی بورژوازی قراردارند. لنین در جدیدترین تحلیل خود از تکامل سرمایهداری- در اثر معروفش <امپریالیسم بمثابه بالاترین مرحله تکامل سرمایهداری> – نشان داد که درکشورهای ثروتمند امپریالیستی یک اقلیت نسبی بزرگی ازطبقه کارگرازطرف بورژوازی آگاهانه تطمیع میشود وبهمین دلیل با سیستم استثماری آشتی میکند واگرهم حرکتی انجام دهد تنها به اصلاحاتی درون سیستم سرمایهداری تن درمیدهد. آنها اگربعضأ ازسوسیالیسم سخن میگویند ولی موافق انقلاب وآنهم بشکل قهرآمیز نیستند. لنین با اقتباس از تز مارکس درباره “اشراقیت کارگری” آن را به بخش مهمی ازتئوریهای کمونیستی خود تبدیل نمود: بدون انزوای سیاسی وطرد رهبری اریستوکراسی کارگری هیچ انقلاب پرولتاریائی امکان پذیر نیست، تئوری که صحت خود را خود را قبل از شرایط انقلابی درایتالیا وفرانسه درسالهای دهه ۱۹۶۰ و در گذشته نه چندان دور در یونان ثابت نمود.
اهمیت مهم پیروزی بلشویکها در روسیه پیوند تنگاتنگ مبارزه تئوریک وایدئولوژیک با پراتیک مبارزه طبقاتی بود. یک رشته کامل از برجستهترین نوشتههای لنین درنقد دیگر جریانات انقلابی است. او هیچوقت ازرهبران کارگری با مطالعه، ولی پشت میزنشین و سرشناس بینالمللی بخود ترس راه نداد، بلکه برعکس همیشه این سوال را مطرح میکرد: که تجارب واقعی ما کدامند وتجارب کشورهای همسایه چه هستند وچه نفعی برای ما، جهت تسریع انقلاب پرولتاریائی دارند؟ مبارزه لنین علیه خط فرصتطلبی راست و افراط گرائی چپ در حزب هیچگاه یک مسئله آکادمیک خاص نبود بلکه همواره با پراتیک انقلابی همراه بود.
همانطوریکه تاکید کردیم، حزب لنینی یک حزب مبارزبرای قیام مسلحانه بود، بدین معنا شوراهای کارگری میبایست قدرت را بدست آورند و بلافاصله به تصویب قوانین برای تغییرات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و اجرای آنها بپردازند. نقطه عزیمت دگرگونی اقتصادی – سیاسی، سلب مالکیت فوری از مالکیت خصوصی وسایل تولید ، حمل ونقل وارتباطات بود. بلشویکها همچنین بلادرنگ حق تعین سرنوشت خلقهای درون امپراطوری روسیه را اعلام کردند.
بلشویکها برای تصویب این تصمیمات احتیاج به اکثریت درشوراهای کارگری ودهقانی داشتند. آنها به این مهم دست یافتند، چون بدون هیچ سازشی علیه جنگ، خواستار فوری صلح بودند- هرچند سرزمینهای وسیعی را هم از دست میدادند. علاوه براینها مبارزه علیه عظمتطلبی ملی(همچنین مبارزه علیه تحریکات ضد یهودی) ازمشخصات با اهمیت راه اکتبر است.
هرچند که بلشویکها سرسختانه علیه جنگ وشکست بورژوازی خودی بودند ولی بهیچوجه انفعال طلب نبودند. آنها چه پیش از دستیابی به قدرت توسط شوراها وچه بعد از آن دربرابرحمله گاردهای سفید دشمن انفلاب با واحدهای پارتیزانی، میلیشیای کارگری، گاردهای سرخ و بالاخر با ارتش سرخ علیه تجاوز امپریالیستی مبارزه کردند و یک جنگ تمام خلقی واقعی را به پیش بردند. مسئلهای که ما هم دیر یا زود با آن درگیر خواهیم شد، حال چه در اتحادیه اروپا باشیم یا نه.
اگرما امروزازآموزشهای انقلاب اکتبربرای انقلاب پرولتاریائی دراتریش سخن میگوئیم ، باید درباره تدارک مبارزه مسلحانه هم اندیشه کنیم، چون سرمایه انحصاری دراتریش- صاحبان بانکها و کنسرنها- آزادانه قدرت خود را واگذار نمیکنند . بعنوان مثال اگراکثریت بزرگی از کارگران بجای نکبت و فلاکت سرمایهداری خواهان یک اقتصاد سوسیالیستی با برنامه باشند، درچنین حالتی لازم است که درمراکز مهم صنعتی گروههای مسلح پرولتاریائی ازجنبش تودهای انقلابی پشتیبانی کرده و آنرا تامین نظامی نمایند و بالاخره اینکه قادر باشند یک قیام عمومی را رهبری کنند.
ما قبلأ به مبارزه قاطع بلشویکها علیه عظمتطلبی روسهای بزرگ اشاره کردیم. درواقع انقلاب اکتبرموجب رهائی خلقهای مستعمراتی در آسیا شد. بلشویکها ازهمان ابتدا برای اینکه یک سیاست بینالمللی انقلابی را اجرا نمایند، تمامی کوششان را بکارگرفتند. درحالیکه احزاب انترناسیونال دوم درباره مسئله مستعمرات تقریبأ همیشه با بورژوازی امپریالیستی خودی همراه میشدند، درمقابل بلشویکها برای تاسیس یک انترناسیونال سراسری واقعی اهتمام ورزیدند وخلقهای مستعمرات را به مبارزه علیه اربابان امپریالیستیشان فراخواندند.
اگر ما امروز فاقد یک انترناسیونال انقلابی کمونیستی هستیم، با وجود کوچکی تشکیلاتمان باید بخشی ازنیرویمان را به پشتیبانی و همکاری با نیروهای ضدامپریالیستی درکشورهای وابسته متمرکز نمائیم – بخصوص درکشورهای نومستعمره که امپریالیسم اتریش درآنجا نقش مهمی را بازی میکند، بعنوان مثال دربالکان. آنچه که مربوط به ساختمان سوسیالیسم میشود، لنین بارها براین نکته تاکید نمودهاست که مبارزه طبقاتی درتمامی دوران گذار سوسیالیسم ادامه خواهد داشت، تا واقعأ یک جامعه بدون طبقه کمونیستی فرا روید.
درارتباط تنگاتنگ با این مسئله، مبارزه علیه بوروکراسی قراردارد که همواره ازطرف لنین بعنوان امری ضروری وتعیینکننده برای ساختمان سوسیالیزم وممانعت از برگشت سرمایهداری به آن اشاره شدهاست(همچنین درداخل وموجودیت رسمی اتحاد جماهیرشوروی). بلشویکها خطر احیا مناسبات استثماری سرمایهداری را بخوبی میدیدند ولی ازآنجائیکه انقلاب دردیگر کشورهای امپریالیستی درسالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ سربلند نکرد کمونیستهای شوروی ناچارأ تمامی کوشش خود را بیش ازگذشته به تسریع ساختمان صنعت و نوسازی کشاورزی متمرکز کردند. در اوائل سالهای ۱۹۳۰ “تئوری نیروهای مولده” از طرف کمینترن(انترناسیونال کمونیستی) مطرح شد که مائوتسه تنگ علیه آن درسالهای ۱۹۶۰ قاطعانه موضعگیری نمود، پدیدهای که باعث استحاله اتحادشوروی وسپس چین وسپس احیای سرمایهداری گردید، هرچند که این مسئله رابطهای مستقیم با انقلاب اکتبر و راه آن ندارد، اشاره ما در اینجا به آن رد ادعای آنهائی است که میگویند انقلاب اکتبر شکست خوردهاست.
نه! انقلاب اکتبرو راه اکتبر شکست نخوردهاست. اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی درطول چندین دهه مشعل فروزان و راهنمای کارگران وخلقهای تحت ستم جهان بود و به آنها خدمت میکرد. انقلاب اکتبر نشان داد که یک نظم اجتماعی بهتر امکان پذیر است – هرچند که اتحاد سرمایه بینالمللی چه درگذشته و چه حال از هیچ کوششی دریغ نکردهاست تا هر شکلی ازقدرت کارگری را تخریب و سرنگون نماید.
وین – ژانویه ۲۰۱۷
تذکر: این مقاله ازنشریه انقلاب پرولتاریائی شماره ۶۶ دسامبر ۲۰۱۶ گرفته شدهاست. برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت زیر مراجعه نمائید.
Proletarische Revolution – revolutionär-kommunistische Zeitung
in Österreich
prolrevol.wordpress.com
ia.rkp2017@yahoo.com – iarkp.wordpress.com
ترجمه وتکثیر<یکی ازفعالین چپ در وین – اتریش >
Kontaktadresse: Iran-Rat, Amerlinghaus, Stiftgasse 8, A-1070 Wien
email:linksaktivist@gmx.at