پنجشنبه ۲۲ آذر٬ ۱۳۹۷-۲۰۱۸-۱۲-۲۰-IranSOS-
هادی میتروی: رفقای کارگر، کمونیست ها؛
ریشه های این واگرایی در جنگ های ایدیولوژیک سرد، انتزاعی و بیمزه بوروکراسی های کارگری نیمه دوم قرن بیستم از یک سو و دخالت های آشکار و پنهان پلیس سیاسی بورژوازی از دیگر سو است. اما امروز که جهان دوقطبی دوران جنگ سرد جای خود را به جهان چند قطبی رقابت های خونین امپریالیستی داده است و قطب های سرمایهداری جهانی بطور متحد کمر بقتل جنبش های کارگری ملل گوناگون سراسر جهان بسته اند، این واگرایی و تسلیم طلبی روشنفکران ایرانی در مقابل موج ضدانقلابی و خانمان برانداز امپریالیستی را، چگونه می توان توضیح داد؟
واگرایی و تجزیه و انفعال امروز، به باور من ریشه در شکست انقلاب اکتبر و غلبه تربیت نادرست و غیرکمونستی، در نیمه دوم قرن گذشته دارد.قطب های گوناگون دوران جنگ سرد، «رهبران» دنباله رو آلبانی و چین و شوروی و کوبا و ویتنام و برخی افراد خود رهبر پندار و پیروان مشی چریکی، روشنفکران ایران را مذهبی آنهم نه از جنس لاییک بلکه درست برعکس بشدت متعصب بر اعتقادات خود بارآورده است. روشنفکرانی که با تعصب در دفاع از یک سیستم نظری، نه تنها مخالفین سوسیالیسم و مدافعین حاکمیت بورژوازی که حتی نظرات متفاوت با آیین خود را خارجی می شمارند و با تکفیر روشنفکرانه، اپورتونیست و رویزیونیست و فرقه و حتی جاسوس این و یا آن دولت بورژوایی می نامند!
رفقای کارگر، کمونیست ها؛
این جنگ های اعتقادی ذهنی با اینکه هیچ ارتباطی با مبارزات طبقاتی و تحولات زمینی در قرن ۲۱م ندارد، بدبختانه همین امروز در درون طبقه کارگر ملل ساکن ایران بازتاب پیدا می کنند و به آشفتگی و پراکندگی در درون طبقه کارگر دامن می زنند و پراکندگی تجزیه و انفعال را تشدید میکنند.واقعیت جهان خارج از ذهن ما در ایران، یک طرف اقلیت ناچیز بورژوازی مذهبی بنجل و بی هویت و تا بن دندان دلال و مسلح ایران است که قدرت مدیریت ثروت های کلان زیر و رو زمینی ایران و سازمان دادن تولید برنامه ریزی شده را در هیچ زمینه ای بجز دلالی و پااندازی و قاچاق اجناس بنجل چینی و ماچینی به ایران ندارد.
در طرف مقابل این اقلیت ناچیز ناتوان در سازماندهی تولید، اکثریت عظیم طبقه کارگر ملل ساکن ایران است که همراه با خانواده های کارگری اکثریت قاطع جمعیت ملل ساکن ایران را در بر می گیرد.اگر ساده تربن و کوتاهترین و روشنترین تعریف از دموکراسی «حاکمیت اکثریت» باشد، طبقه کارگر ملل ساکن ایران بمثابه اکثریت غیر قابل انکار جامعه ایران، بسیار دور از قدرت است و تا زمانی که قدرت مستقیما به این اکثریت عظیم مسترد نگردد، به باور من سخن گفتن از دموکراسی در ایران مزاحی بیش نخواهد بود!
از طرف دیگر تاریخ تکامل جوامع بشر نشان می دهد که هیچ اقلیت در حاکمیت، با زبان خوش و نصیحت و بحث و موعظه، قدرت را به صاحبان اصلی آن مردم، منتقل نکرده است، منتقل نمی کند و منتقل نخواهد کرد!این طبقه کارگر است که با کشیدن بار و حل مشکلات تولید ثروت های اجتماعی از یک سو و مشاهده ناتوانی حاکمیت مذهبی در مدیریت و حل مشکلات از دیگر سو، دست به سازماندهی میزند تا حاکمیت این اقلیت ناتوان بورژوازی بنجل ایران را از قدرت بزیر کشد و حکومت اکثریت توانمند فاقد سرمایه که دانش خود را به تجربه و در روند کار و آموزش کار در جریان تولید کسب کرده است، برجای شایسته خود از پایین تا راس قدرت نشیند.
بی تردید این جابجایی در قدرت کلان، بدون برنامه ای روشن و همه فهم و نقشه راهی دقیق به سر منزل مقصود خواهد رسید و همچون امروز تنها با اقدامات موضعی و اتحاد عمل های مقطعی و واکنش های پراکنده و جدا جدا بثمر نخواهد آورد.
برای تحقق چنین هدفی و پاسخ به نیازهای تاریخی جامعه جهانی، طبقه کارگر بایستی در صفی واحد به نفی حاکمیت اقلیت بورژوازی هر ملت اقدام کند تا قادر گردد جهانی دیگر در اتحاد بین المللی کارگران دراندازند!
آری امروز جهانی دیگر ممکن است اما این امکان تا زمانی که طبقه کارگر ملل گوناگون از «جبهه متحد کارگری» و اراده واحد طبقاتی بی بهره باشد، تحقق یافتنی نیست. «جبهه متحد کارگری» به مثابه بلوک نفی حاکمیت سرمایه داری، تنها نیرویی ست که؛ گسترده ترین طیف فاقدان سرمایه را در بر میگیرد؛ این توان را دارد تا ضمن کنترل و تضمین اگاهانه تولید و توزیع و خدمات و درانداختن طرح نو «خودمدیریتی» در پایین، با ارایه برنامه ای ملی و روشن به نفع اکثریت فاقدان سرمایه، دولت را به شکل دموکراتیک و با رأی اکثریت ۹۹ درصدی شهروندان فاقد سرمایه، در دست گیرد.
طبقه کارگر ملل ساکن ایران و خانوادههای کارگری ، بیش از نیمی از جمعیت ساکنین ایران و نزدیک به ۵۰ میلیون نفر برآورد شده اند. لازم به یادآوری نیست که این سپاه عظیم که معماران و مهندسین ساختن جهانی دیگر در کشوری چون ایران هستند، اقشار و حرفه ها و فرهنگ های بس متنوع دارند.
این تنوع بی نظیر فرهنگی و حرفه ای در طبقه کارگر ملل ساکن ایران باعث می شود تا گرایشات مختلف طبقه کارگر برای حضور اجتماعی و مشارکت در قدرت، تاکتیک ها و خواسته های بی واسطه ی متنوعی ارایه دهند.برغم تنوع خواسته های بی واسطه اقشار گوناگون طبقه کارگر، مبارزات روزمره کارگران ملل ساکن ایران، همواره دارای مخرج مشترکی است چه منافع طبقه کارگر در تضاد با منافع کارفرما، برای اقشار گوناگون طبقه کارگر بیشتر و یا کمتر در کلیت مشترک هستند.
اگر چه این مخرج مشترک با گذشت زمان تغییر خواهد کرد اما در هر مقطع زمان، برای ایجاد اراده ای مشترک و تقویت و تداوم «جبهه متحد کارگری»، تنها و تنها راه ممکن برسمیت شناختن و حمایت از اشکال مبارزات اقشار و فرهنگ ها و حرفه های گوناگون طبقه کارگر برای دستیابی به هدف مشترک کارگران ملل گوناگون و ایجاد «جبهه متحد کارگری» و نهایتا ورود طبقه کارگر به صحنه سیاسی، در سراسر ایران و منطقه و جهان است.
برخی خواسته های مشترک امروز کارگران ملل ساکن ایران در مقطع کنونی به باور نگارنده، برای تکمیل در زیر می ایند:
– پرداخت بموقع دستمزدها و مزایا
– بهره مندی از قراردادهای جمعی کار
– بالابردن حداقل دستمزدها به ورای خط فقر
– ملی کردن کارخانه ها و موسسات خدماتی مادر و واگذاری مدیریت این موسسات به خود کارکنان
– آزادی فعالیت های کارگری از جمله حق اعتصاب و اعتراض و برخورداری از حق تشکل های پایدار طبقاتی و نظارت کارگری در تمامی موسسات تولیدی و خدماتی
– مخالفت با «خصوصی سازی»، ترویج لزوم ملی کردن صنایع مادر و منابع طبیعی و جایگزینی مدیریت دولتی با مدیریت کارگری
– بیمه بیماری و بیماری بیکاری برای همه
– آزادی بی چون و چرای فعالین کارگری و زندانیان سیاسی و عقیدتی و توقف هر نوع فشار و شکنجه و لغو فوری قتل عمد دولتی
– برابری دسمتمزد و مزایا برای کارگران زن و مرد برای کار مشابه
– ممنوعیت کار کودکان و تامین هزینه تحصیل کودکان خانواده های کارگری بوسیله دولت
شکلگیری اراده واحد طبقه کارگر ملل ساکن ایران؛ در همبستگی و با همت کمیته های مخفی کارخانجات و موسسات تولیدی و خدماتی؛ که هم اکنون در منطقه خوزستان ساری و جاری شده است، با برسمیت شناختن و حمایت از مبارزات متفاوت و متنوع اقشار، حرفه ها و فرهنگ های گوناگون فراهم شده است و می رود تا به آرامی و دور از گوش و چشم پلیس سیاسی، در سراسر ایران گسترش یابد.
بی تردید شرایط کار در شرکت سهامی اتوبوسرانی واحد تهران و حومه با مجمتمع کشت و صنعت هفت تپه و صنایع فولاد اهواز و نفت و پتروشیمی و ماشین سازی هپکو و ایران خودرو و سایپا و دیگر موسسات متفاوت است و روشن است که روش های مبارزه با کارفرما و کارفرمای کارفرمایان دولت، در هر یک از موسسات تولید و خدمات نیز برمبنای شکل مالکیت و وضع اقتصادی موسسه و میزان تشکل کارگران، متنوع و متفاوت می باشد.
در این مقطع و در نبود «جبهه متحد کارگری» اراده واحد در راه ایجاد این جبهه، تنها با برسمیت شناختن و حمایت از اشکال متنوع مبارزات کارگران و خواسته های کارگران هر یک از موسسات، ممکن خواهد گردید.
از طرف دیگر گستردگی و تنوع اقشار و حرفه ها و فرهنگ های مبارزاتی گوناگون کارگری، شرایط عمده شدن و غلبه یکی از روش های مبارزاتی بر دیگر روش ها و مورد قبول قرار گرفتن یکی از روش ها در رقابت با دیگر روش های مبارزاتی را، در ایران امروز ناممکن می سازد.
بطور مثال اگرچه دوران مبارزه علنی با سرمایه داری ایران برای نگارنده؛ از حداقل ۶۵ سال پیش به این سو؛ پایان یافته تلقی می گردد اما در عمل، از حق ایجاد انواع تشکل های پایدار طبقه کارگر، قاطعانه دفاع می کنم.من نوعی در عمل، همین انتظار را از فعالین سندیکایی و تعاونی و «حزبی» داریم تا از تشکیل کمیته های مخفی کارخانه ها و موسسات خدماتی و حق کنترل کارگری در موسسات خصوصی و مدیریت کارگری در موسسات ملی؛ که مالکیت آن از آن کل جامعه است؛ جانانه دفاع کنند!
تنها و تنها، تکرار می کنم، تنها و تنها در صورت برسمیت شناختن و حمایت حلقه های کارگری گوناگون از یکدیگر است که قادر به ساختن حلقه مرکزی این تشکل ها و بافتن شبکه ای سراسری از حلقات کارگری خواهیم گردید. روشنفکرا دوران جنگ سرد شایسته است از سرنوشت فاجعه آمیز قرن گذشته خود پند گیرند که با روش نفی مبارزات دیگر اقشار جهت جاانداختن نظرات گرایش خود، طرفی جز ریزش و تجزیه نبسته اند و نخواهند بست!
نگارنده، خوانندگان را به همکاری مشترک در جهت برسمیت شناختن نامشروط گرایشات گوناگون طبقه کارگر ملل ساکن ایران و حمایت از اشکال سازماندهی و مبارزات گوناگون جامعه مدنی ایران، دعوت می کنم.
این به رسمیت شناختن و حمایت از یکدیگر، آن حلقه مفقوده برای تشکیل «حلقه مرکزی انجمن های کمونیستی» (رجوع کنید به نظامنامه اتحادیه کمونیست ها از رفقا فردریک و کارل) و تشکل های کارگری ایران جهت کمک به تحقق «جبهه متحد کارگری» است.
اما تا زمانی که فرهنگ اشتراکی در سلول های سازنده هرحلقه و بعبارت فرد فرد ما جاری نشود، برغم همه کوشش ها و آوارگی ها و جانفشانی های طبقه کارگر و فرزندان این طبقه، ایجاد حلقه ای مرکزی از تشکل های گوناگون طبقه کارگر و ایجاد اراده سراسری کارگران ملل مختلف ساکن ایران، در یک «جبهه متحد کارگری» آرزویی بیش نخواهد شد.انحراف از مسیر انقلاب و به شکست کشاندن هر انقلاب، چه در فرانسه و چه در روسیه و چه در ایران ناگزیر نبوده است و ناگزیر نیست. همواره این فرهنگ نظام سرمایه داری ست که در عدم آموزش فرهنگ اشتراکی، انقلاب را از درون همچون موریانه خورده است و با تهی کردن مضمون انقلاب و عمده کردن شکل و شمایل و شعار، انقلاب را به شکل بادکنکی خوشرنگ و پر از خالی درآورده است و تجربه نشان می دهد که این بادکنک با تک اشاره سوزن سرمایه داری جهانی می ترکد و همه زحمات و فداکاری ها و خون های بر زمین ریخته به باد می رود و از انقلاب بجز دیوانسالاران در قدرت چیزی باقی نمی ماند.
آیا تجربه شکست انقلاب های گذشته بشر چیری بجز غالب شدن مجدد فرهنگ نظام بورژوایی بر نیروهای انقلاب پس از تسخیر قدرت بوده است؟
اگر مبنای این شکست ها عدم پیروزی فرهنگ نوین در برابر فرهنگ گذشته است، شایسته است هشیار باشیم کسانی که به هر دلیل به تفرقه در صفوف طبقه کارگر دامن می زنند، یا مزدور بورژوازی هستند و یا بوسیله فرهنگ بورژوایی مسخ شده اند. برای خلق «جبهه متحد کارگری» لازم است با دو فوریت از تفرقه فکنان؛ چه مزدور بورژوازی و چه بیمار خود مرکز پندار؛ تا حد امکان دوری کنیم.
هادی میتروی، در تبعید
۲۱م آذرماه ۱۳۹۷