یکشنبه ۰۵ مرداد،۱۳۹۹-۲۰۲۰-۰۷-۲۶-SOS Iran- مرگ را با چشم خودش دید، آن هم سه بار. آن طنابی را که برای کشتنش از آسمان آویزان شده بود، دید. از نزدیک لمسش کرد. مرگ در تمام وجودش ریشه دواند. سعی کرد نفسهای آخرش را بشمارد. دنیا را برای آخرین بار ببیند. آسمان، زمین، مردم و در آخر آن طناب کشنده را چند بار نگاه کرد و به سمت مرگ قدم برداشت. اما درست در میان جدالش با عذاب مرگ و زندگی به او مهلت دادند. او را نبخشیدند، فقط برای نفسکشیدن کمی دیگر به او فرصت دادند.به گزارش ایسنا، «شهروند» در ادامه نوشت: احمد سه بار این لحظات زجرآور را تحمل کرد. سه بار به سوی مرگ قدم برداشت. اما هر بار نه توانست بمیرد و نه حتی درست زنده بماند. ١٤ سال از عمرش را در زندان ماند و با کابوس اعدام زندگی کرد. زندگی گرفته بود و باید زندگیاش را میگرفتند. نفسهای یک پسر جوان را قطع کرده بود و حالا باید نفسهای خودش قطع میشد. خانوادهای را داغدار کرده بود و بعد از آن قتل بود که خودش هم مردن را لمس کرد.
درست از وقتی که ١٦ سالش بود، زندگی در سلول کشنده و ترسناک را آغاز کرد. نمیدانست چه زمانی قرار است اعدام شود. نمیدانست چه روزی و چه ثانیهای نفسهایش برای همیشه قطع میشود، اما فکر مرگ لحظهای او را رها نکرد. احمد ١٤ سال تمام در زندان ماند و مجازات شد. در این مدت هیچ امیدی نداشت. نمیدانست خانوادهای که پسر جوانشان را از آنها گرفته بود، چطور میتوانند گذشت بزرگ داشته باشند. به بخشش فکر میکرد، اما در آن سه باری که مرگ را از نزدیک دید، تمام امیدش را از دست داد.
اما احمد حالا چشمانتظار است. این بار بارقههای امید در سلولش روزگار میگذراند. اگر پول دیه جور شود، خانواده مقتول بخشندگی خود را نشان میدهند و بالاخره آن نجات همیشگی به سراغش میآید.
احمد در یکی از شهرهای استان گیلان زندگی میکرد. ١٦ سال داشت و در پارک با یکی از دوستان صمیمیاش تفریح میکرد که ناگهان آن ماجرای شوم رخ داد؛ ماجرایی که زندگی دو خانواده را تیرهوتار کرد. درگیری بین چند نوجوان کمسنوسال رخ داد. اما چاقو در این میان قلب پسر هجده ساله را هدف گرفت و او را از زندگی محروم کرد. احمد هم از زندگی آزاد در کنار خانوادهاش محروم شد و به جرم قتل به زندان افتاد.
فرخنده جبارزادگان سالهاست برای گرفتن رضایت و نجات جان احمد تلاش میکند: «سالها با خانواده مقتول صحبت کردیم. اوایل اصلا حاضر نمیشدند کسی را ببینند، حتی با برخی از هنرمندان و بازیگران به خانه آنها رفتیم، ولی اصلا حاضر به صحبت نشدند. اما بعدها به ما اجازه دادند که برای صحبت به خانهشان برویم ولی با این حال صحبتها زیاد فایدهای نداشت. بعد از این قتل بود که پدر مقتول نیز بر اثر بیماری جان خود را از دست داد. برای همین مادر خانواده به همراه دو پسر و یک دخترش بهعنوان اولیایدم باید نظر و تصمیم خود را اعلام میکردند. بچهها تصمیم را برعهده مادر گذاشته بودند، به همین دلیل ما فقط با مادر خانواده حرف میزدیم، او هم حاضر به رضایت نمیشد. البته هر بار هم هنگام اجرای حکم راضی به اعدام نمیشد و به قاتل فرصت میداد. همین امر باعث شد که این پرونده ١٤ سال طول بکشد. حالا احمد ٣٠ سال دارد. بهترین سالهای عمرش را در زندان مانده و جزای کارش را کشیده است. نمیگویم اعدام حقش نیست ولی اگر خانواده مقتول او را ببخشند، کار بزرگی کردهاند. البته حالا چند وقتی است که به پول دیه راضی شدهاند، برای همین داریم تمام تلاش خود را میکنیم تا این پول را جور کنیم.»
جبارزادگان ماجرای این جنایت را روایت میکند و در اینباره میگوید: «احمد اصلا ربطی به دعوا نداشت. درگیری بین دوست احمد و یک پسر دیگر بود. آن روز هم در پارک درگیری بینشان رخ میدهد اما دعوا شدید میشود. دوست احمد چاقو درمیآورد و همه چیز بعد از آن شروع میشود. احمد برای دفاع از دوستش وارد این درگیری میشود و در نهایت نیز با چاقوی دوستش آن پسر را به قتل میرساند. احمد و دوستش به زندان میافتند. دوست احمد به هفت سال حبس و احمد هم به اعدام محکوم میشود اما بعد از گذشت مدتی دوست احمد به دلیل ابتلا به سرطان ریه از زندان آزاد و چند وقت بعد نیز فوت میکند. حالا احمد مانده و روزهای نفسگیری که میتواند بسیار تعیینکننده باشد. ما تمام تلاش خود را برای جورکردن دیه انجام دادهایم. جاهای دیگر هم در حال جمعآوری کمکند. با این حال هنوز ٥٠٠ میلیون تومان از پول جور نشده است و احمد تنها تا آخر مردادماه فرصت دارد. اصلا دوست ندارم که این پسر جوان بار دیگر پای چوبه دار برود و زندگی خود را در ایستگاه آخر ببیند. احمد و خانوادهاش وضع مالی بسیار بدی دارند و اصلا نمیتوانند چنین پولی را جور کنند. مادر احمد اسفند سال ٩٨ فوت کرد. خانوادهاش دارند تمام تلاش خود را میکنند ولی میدانم که نمیتوانند از عهدهاش بربیایند. به همین علت ما همه سعی خود را میکنیم تا شاید بتوانیم بعد از سالها این پسر را از کابوس اعدام نجات دهیم. احمد بشدت از کار خود پشیمان است و قول داده که اگر آزاد شود، زندگی سالمی را ادامه دهد. هر چند به خاطر کابوس اعدام و آن سه باری که پای چوبه دار رفت، حال روحی خوبی ندارد ولی سعی میکند که خودش را جمعوجور کند. امیدواریم تا آخر مرداد این پول جور شود و خانواده مقتول نیز بخشش و بزرگواری خود را نشان دهند تا یک جوان خطاکار از مرگ نجات یابد و فرصت جبران داشته باشد.»
احمد حالا با این کورسوی امیدی که برای زندهماندن یافته، نقشهها و برنامههای زیادی را برای آیندهاش طراحی کرده است. هدفهایش را مشخص کرده است و میخواهد به افرادی مانند خودش کمک کند. در این ١٤ سالی که در زندان بوده، کارهای زیادی برای اعدامیان مثل خودش انجام داده و آنان را به جمعیتهای مختلف برای نجات معرفی کرده است. خواهر احمد حالا با اشک از امید برای آزادی برادرش میگوید: «برادرم در این سالها در زندان آنقدر رفتارش خوب بوده که همه او را دوست دارند. سه بار تا پای چوبه دار رفت ولی اعدام نشد. هربار برای اعدام میرفت، خداحافظی میکرد. لحظات سختی بود. با اشک به مادرم میگفت تو جوانیات را به پای من ریختی. نتوانستم در این دنیا جبرانکنم، ولی تو غصه نخور، قسمت من طناب دار بوده است. حتی همبندیهایش و نگهبان سلول دلشان برای او میسوزد و دوستش دارند. او در این سالها اعدامیهای زیادی را به گروههای مختلف معرفی کرده و حتی باعث نجات آنان شده است. در این میان از بین کمکهای مردمی که برای دیهاش جمع شد، فردی بود که نظافتچی خانههاست. او ٢٠٠ هزار تومان برای نجات احمد کمک کرد. احمد وقتی این موضوع را فهمید، به من گفت حتما شماره تماس این فرد و آدرسش را پیش خودت نگهدار. وقتی آزاد شوم، اول سراغ او میروم تا هرچه میخواهد برایش فراهم کنم. این ٢٠٠ هزار تومان او برای من به اندازه ٢ میلیارد تومان ارزش دارد. احمد بعد از آزادی میخواهد جبران کند. همیشه به مادرم میگفت تو رو خدا غصه نخور. آزاد شوم برایت همه کار میکنم تا این اتفاق جبران شود. ولی مادرم فوت کرد. حالا احمد میخواهد برای خانوادهمان و کسانی که به او همهجوره کمک کردند، جبران کند و به آنها نشان دهد که از کارش پشیمان است.»