دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۴-۲۰۱۵-۰۸-۱۰-IranSOS- بهزاد مالکی: جنگ و مبارزۀ خونین بین شیعیان زیدی (حوثی ها) و ارتجاع حاکم به رهبری عبد ربه منصورهادی- که پس از حوادث موسوم به بهار عربی و سقوط علی عبدالله صالح با حمایت آمریکا و عربستان سعودی روی کار آمد- و دخالت سیاسی و نظامی قدرت های منطقه ای بویژه عربستان سعودی، نفوذ ایران و حمایت های قدرت های جهانی، چون آمریکا و روسیه از نیروهای درگیر در یمن- که از اهمیتی سوق الجیشی برخوردار است – این کشور را به کانون جدیدی از بحران و تنش تبدیل کرده است که در آن، چون سوریه و عراق، ارتجاع اسلامی از نوع شیعی و سنی، زمین مناسب دیگری برای رشد و گسترش یافته اند.
حوادث جاری در یمن بی ارتباط با پیشینۀ تاریخی و موقعیت جغرافیائی- سیاسی و اقتصادی این کشور کهنسال نیست. نگاهی کوتاه به این وضعیت به ما کمک می کند که اوضاع کنونی را بهتر دریابیم. یمن در منتهی الیه جنوبی شبه جزیرۀ عربستان قرارگرقته است.
عربستان بزرگترین شبه جزیرۀ دنیا با وسعتی قریب به سه میلیون کیلومتر مربع در منطقۀ حاره قراردارد. باوجود آنکه در سه طرف آن آب قرارگرفته، با پنج هزار کیلومتر ساحل، ابرهای باران زا، راه نفوذ به داخل آن را ندارند. در گذشته اکثریت ساکنان عربستان، به ویژه در بخشهای مرکزی و شمالی آن را، بادیه نشینان تشکیل می دادند. در یمن نظام چادرنشینی و قبیله ای، به استثنای چند شهر، حاکم بوده است. سرزمین های جنوبی عربستان که از طریق صحراهای مرکزی از منطقۀ شمالی جدا می شوند، به ویژه یمن و حضرموت، از دیرباز موطن تمدنهای باستانی بوده اند. از سده ها قبل از میلاد دولت های مهمی چون «معین» و «سبا» و«حمیری» در این سرزمین به وجودآمده بودند.
اراضی این بخش، از باران های موسمی برخوردار و برای کشت و زرع مناسب است. به ویژه استفادۀ بهینه از آب و تکنیکهای آبیاری پایه و زیرساخت تمدنهای باستانی یک جا نشینی را دراین منطقه شکل داده است.
به طورمثال سد مآرب در سدۀ ۶ ق م به طول ۶۵ متر و عرض ۶۰ متر از آن جمله است. گذشته از حاصلخیزی، موقعیت جغرافیائی و بازرگانی این سرزمین در کنار باب المندب و مقابل شاخ آفریقا که از طریق دریای سرخ سه قارۀ آسیا و آفریقا و اروپا را به هم می پیوندد، در شکوفائی آن سهم عمده ای داشته است.
«یمنی ها شاید به علت تفاوت چشمگیر عربستان جنوبی از عربستان میانی، خود را عرب به شمار نمی آوردند و زبانشان نیز نه عربی بلکه خویشاوند زبان عربی بود.» ( ص۲۵- آذربایجان در سیر تاریخ – جلد ۳– رحیم رئیس نیا- انتشارات مینا-۱۳۷۸ ). بعضی از زبان شناسان یمن را با کلمۀ یمن بضم یا، هم ریشه دانسته اند که به معنای پر برکت و معطر و خرم است. برخی هم آن را به معنای «راست» در مقابل چپ که مراد قسمت راست مکه است می دانند.
دولت های استقراریافته درجنوب عربستان بر تجارت بین هند و اروپا و آفریقا نظارت و وابستگی داشتند. کالاهای هند و نیز چین به ویژه ادویه و ابریشم و سنگهای قیمتی از دیرباز با کشتی از طریق اقیانوس هند به بنادر جنوبی و جنوب شرقی عربستان چون عمان و عدن آورده می شد. این کالاها به انضمام کالاهای خود عربستان چون«کندر» و «مرً» و عطریات از دو طریق یکی از طریق بابل و تدمر(پالمیر) و فلسطین و بندر صور و دیگری از راه حضرموت و صنعا، نجران، عکاظ، طائف، مکه، یثرب (مدینه)، تبوک وپترا (اردن کنونی) و بنادر مدیترانه به اروپا و شمال آفریقا برده می شد. راهی که در عصر باستان به «جادۀ کندر» معروف بود و از همان اهمیت جادۀ ابریشم برخوردار بود.
وجود این راه های تجاری و نیاز قدرت های بزرگ آن روز یعنی امپراتوری روم (بیزانس)، پارت ها و امپراتوری ساسانی و حتی دولت های پر قدرت مستقر در حبشه به این کالاها و چشم انداز ثروتی که از این گذرگاه ها به دست می آمد، طمع آنها را برمی انگیخت. امپراتوری روم که به سواحل دریای مدیترانه و مصر، مقصد عمدۀ تجارت هند و یمن دست یافته بود، از اواسط سدۀ اول پیش از میلاد به فکر دست یابی به یمن، یعنی مبداً راه تجارتی مذکور افتاد. به واسطۀ تسلط پارتی های دشمن بر جادۀ ابریشم و چیرگی آنها بر تجارت بین شرق و غرب در شمال، امپراتوری روم بر آن بود تا دست به اقداماتی بزند تا مسیراین تجارت را از شمال به جنوب یعنی از حدود خلیج فارس به دریای سرخ به دور از دسترس پارتی ها سوق دهد و اختیار آن را به دست گیرد.
رقابت دو مرکز مهم قدرت در داخل، یعنی مکه و صنعا بر سر دراختیارگرفتن تجارت ترانزیت، یکی از کشمکش های دائمی بین یمن و قبایل مستقر در عربستان شمالی و مرکزی بود. این به هم تابیدگی منافع قدرت های بزرگ و قدرت های منطقه ای و بومی را ما در تمام دوران تاریخی یمن تا به امروز می بینیم ، امری که در بازبینی و تحلیل وقایع جاری به ما کمک می کند تا یمن را در کلیت تاریخی- جغرافیائی و سیاسی آن دریابیم.
رقابت ایران و روم بر سر تسلط به راه های تجارتی شبه جزیرۀ عربستان در شمال و جنوب در دوران امپراتوری ساسانی به اوج خود رسید. دولت ساسانی از طریق دولت دست نشاندۀ خود در حیره (یمنی های بنی لخم در حدود سدۀ ۳ میلادی از یمن به حاشیۀ شرقی بادیة الشام و نزدیک فرات مهاجرت کرده و دولت حیره را تشکیل داده بودند.) به امن کردن راه های تجارتی و راه های رفت و آمد بین یمن و حجازپرداخته و از این طریق راه نفوذ خود را در شبه جزیره برای مقابله با نفوذ دولت بیزانس و دولت های دست نشاندۀ آنها یعنی دولت غسانیان و دولت کنده هموار می کرد.
دامنۀ نفوذ سیاسی و اقتصادی ایران در عربستان شرقی و جنوبی، سرانجام در دورۀ سلطنت انوشیروان تا یمن گسترش یافت. آنچه که زمینه را برای تحقق آرزوی دیرین ایرانیان در تسلط بر یمن و نظارت بر سراسر سواحل اقیانوس هند و گلوگاه دریای سرخ (باب المندب) فراهم آورد، تصرف یمن به دست حبشیان- دهۀ دوم قرم ششم میلادی- به مدت نیم قرن و مبارزۀ رهائی بخش یمنیان به ضد نیروهای اشغالگر بود. انگلس درنامه ای به مارکس – مورخ ۶ ژوئن ۱۸۵۳ – خاطر نشان کرد که: « اخراج حبشی ها از یمن [که] حدود ۴۰ سال پیش از ظهور محمد رخ داد آشکارا نخستین عمل بیداری احساس ملی [Nationalgefühls] عربی بود که اشغال های ایرانیان از شمال هم که تا مکه نفوذ کرده بودند به آن دامن زد.»
«ابومره سیف بن ذی یزن» رهبرجنبش یمنی، برای درخواست کمک به دربار انوشیروان آمد. دربار ساسانی ازاین فرصت استفاده کرده و نیروئی تحت فرمان «وهرز دیلمی» به صنعا فرستاد وحبشی ها را از آنجا بیرون کرده و خود بجای آنان نشستند (۵۶۲-۵۷۲- م). حکومت مرزبانان ایرانی در یمن تا زمان ظهوراسلام و فتح یمن به دست مسلمانان در زمان خلافت ابوبکر ادامه داشت. گسترش نفوذ اسلام در نواحی جنوبی عربستان مقارن ازهم پاشیدگی نظام شاهنشاهی ساسانی و به حال خود رها شدن یمن و گسستن مرزبانان ایرانی یمن با دولت مرکزی بود.
«نسلی از یمنی های ایرانی تبار که تا به امروز در آنجا باقی مانده اند، ابنا یا ابنای فارس و یا بنوالاحرار(آزادزادگان) نامیده می شوند. بقایای آنان در روستاهای الفرس و ابنا در حومۀ صنعا هنوز وجود دارند.»- (ص۱۱۷–آذربایجان در سیر تاریخ – جلد۳ – رحیم رئیس نیا- انتشارات مینا-۱۳۷۸).
یمن زیر سلطۀ مسلمانان
وحدت سیاسی طلبی، یکی از وجوه عمدۀ تاریخ عربستان در سه چهار دهه پیش از اسلام بوده است. تاریخ این دوره از تشکیل و ازهم پاشیدن اتحادهای قبیله ای و شبه دولت های خودمختار و امارات عربی درعربستان شمالی – که وابسته به قدرت های آن عصر یعنی دولت های ایران و بیزانس بوده اند- زیاد صحبت می کند. در عربستان جنوبی و یمن نیز دولت حبشیان دولت حمیری را منقرض کردند و بر آنجا مستولی گشتند و دولتی نزدیک به بیزانس به وجود آوردند، که با شکست آنها، به دولت ایران وابسته گردید.
با تسلط ایران بر دهانۀ دریای سرخ و تضاد دو امپراتوری، راه های تجارتی داخلی و مکه به عنوان مرکزعمدۀ تجاری اهمیت یافت. طایفۀ قریش، نگهدارندۀ کعبه (محل قراردادن بت های قبائل مختلف) و بازرگانان فعال در تجارت بین المللی و مسلط بر بازارهای داخلی شبه جزیرۀعرب، اعتبار روزافزونی یافتند. ظهور اسلام و پذیرش آن توسط مکیان و قریش و جمع شدن طوایف مختلف به زیر پرچم الله (از بت های اعظم مکه) پاسخی مناسب به این وحدت طلبی بود. یمن در شطرنج سیاسی قدرت جدید در مکه، از اهمیتی دوگانه و مهم برخوردار بود. یمن پرجمعیت ترین و آبادترین بخش شبه جزیرۀ عربستان و شاهراه مهم بازرگانی آن دوران بود.
یمنی ها از همان ابتدا از طریق قبائل اوس و اخزرج که ریشۀ یمنی داشتند به کمک محمد شتافتند. یمنی ها اما توسعه طلبی مکیان را برنمی تافتند. آنها شکست لشکرکشی «ابرهه» به مکه را که در حدود سال ۵۴۷ اتفاق افتاده بود فراموش نکرده بودند. (در قران در سورۀ فیل، حکایت ابرهه به طور افسانه آمیزی نقل شده است.) آنها گرچه زبان عربی و دین اسلام را پذیرفتند اما با تغییر و تعبیر خویش از اسلام به مقاومت به ضد این اشغالگران جدید پرداختند.
حضور موًثر ادیان زرتشتی، مسیحی، (نسطوری و یعقوبی) یهودی، مانوی و مزدکی (زندیقی) در این خطه، جوششی فرهنگی- دینی به وجود آورده بود که در آن نه تنها آبشخورهای اسلام محمدی را می توان یافت، بلکه تمام رفض های برآن نیز مانند شیعی، خوارجی، زیدی، عبادی و اسماعیلی، در این سرزمین امکان رشد و زیست پیداکردند. هنوز جسد پیامبراسلام سرد نشده، شورش پیامبران «دروغین» و بلوای اهل رده (مرتدهای صدر اسلام) پایه های حکومت جدید را به لرزه درآورد. مهمترین آن، جنبش «اسود عنسی» در یمن بود. او صنعا را فتح کرد و «باذان» حاکم ایرانی تبار آن را کشت. اما خود بعدا” مقهور مسلمانان شد.
خوارج در حضرموت ایالتی از یمن، پایگاهی مستحکم پیدا نمودند و شورشی ضد حکومتی را در آنجا سامان دادند که توسط امویان سرکوب گردید. در دوران طولانی سلطۀ بنی امیه و بنی عباس در هفت قرن، پادشاهی های متعددی بر یمن مستولی شدند که بلندی های میانۀ این سرزمین و شهرهای کنارۀ دریا را پایگاه قدرت خویش ساخته و کم و بیش حکومتهای مستقر در دمشق و بغداد را به چالش می کشاندند.
«ابن زیاد» آخرین حاکم عباسی، با تاًسیس سلسلۀ زیادی، استقلال یمن را از خلافت عباسی اعلام کرد.این مقدمۀ طولانی، ما را به دوران و تضادهائی نزدیک می سازد، که کم و بیش نقش آفرینان قدیمی را برای ما تداعی می کنند. در ادامۀ مطلب ما چگونگی شکل گیری نقش آفرینان کنونی را بررسی می کنیم.
یمن زیرسلطۀ سلسلۀ امامیت زیدی
امامت زیدی در یمن در ۲۸۴ هجری توسط الهادی الحق، نوهٔ قاسم بن ابراهیم، که از سوی قبایل محلی به امید حل اختلافاتشان دعوت شده بود، تأسیس شد. گرچه از زمان ظهور اسلام گرایشهای شیعی در بخشهایی از سرزمین های اسلامی ظهور کرده بود، شواهد اندکی از فعالیت خاص زیدی پیش از ورود او در یمن وجود دارد. الهادی پایتخت خود را در صعده قرار داد. او و پسرانش محمد المرتضی و احمد الناصر لدین الله، که هر دو به عنوان امام شناخته شدند، در مسجد جامع آنجا به خاک سپرده شدند، صعده از آن پس به عنوان پایگاه مستحکم ایمان و آموزش زیدی در یمن باقیمانده است.
با استقرار حکومت امامیه زیدی، رژیمی تئوکراتیک در یمن برقرار شد که تا دوران معاصر با خلفای مصر و عثمانی برای سیادت بر یمن مبارزه کرده اند.
این جامعۀ دهقانی در ساختاری قبیله ای و کاستی سازمان یافته اند که هنوزهم بر سازمان اجتماعی و سیاسی آن اثرمی گذارد. به ویژه در نواحی شمالی و میانی یمن که نوعی جامعۀ بسته را به وجود آورده اند. قشر سیدها، علما، کابیلی ها (شیوخ و صاحبان زمین و مزرعه داران)، فروشندگان و صنعتگران و پیشه وران و سرانجام در پائین ترین رده، کارگران آفریقائی و سیاهان، شمائی کلی از این جماعت را به دست می دهد. البته با درهم شکستن سلسلۀ امامیت و بازشدن درهای یمن به دنیای مدرن و خارج، این ساختار شکننده شده است.
یمن در دوران معاصر مثل گذشته به خاطر ثروت و موقعیتش، قدرت های جدید استعماری را به خود جذب می کرد. پرتغالی ها که در صدد دور زدن آفریقا برای رسیدن به سواحل جنوبی هند و ایران بودند به اهمیت سوق الجیشی یمن پی بردند و میسیونرهای پرتغالی روانۀ این سواحل شدند. ترک ها از طریق مملوکان مصری که دست نشانده شان بودند متوجۀ خطر حضور پرتغالی ها شده با حمله به یمن و انقراض پادشاهی طاهری در ۱۵۱۶ م در «زبید» مستقرشدند. در ۱۵۳۸ م لشکریان سلیمان پادشاه عثمانی، مستقیما” وارد یمن شده درعدن پیاده شدند و بعد از نه سال جنگ با پادشاهان زیدی، صنعا را اشغال کردند. دورانی که به اولین اشغال ترک ها مشهور است و با شکست و مرگ المختار رهبر شورشی های یمن و اشغال سراسرمناطق شمالی، آغاز شد. اما قدرت اشغالگرهیچگاه از مقاومت و مبارزۀ یمنی ها آسوده نبود.
در ۱۵۹۸ م در شورش زیدی های یمنی به رهبری القاسم که خود را امام می خواند. ترک ها شکست خورده صنعا و شهرهای دیگر یمن را ترک کردند. حکومت «سلسلۀ زیدیۀ» در تمامی یمن برقرار شد.
تجارت قهوه که در یمن به عمل می آمد دوران نوینی از پیشرفت را فراهم آورد. کشت قهوه دربلندی های یمن انجام می گرفت و از طریق بندر«مخا» به مصر و از آنجا به ترکیه و اروپا صادر می شد. به ویژه در هلند، فرانسه و انگلستان هواداران بسیاری یافت. فرانسه و هلند بعد از ارسال میسیون هائی در اوائل قرن ۱۸ در ۱۷۳۷ با برقراری کنسولگری در مخا مستقیما” وارد عرصۀ تجاری در یمن شدند و تا اواسط قرن ۱۹که قهوۀ آفریقا و آمریکا به بازار آمد، یمن در این مورد موقعیتی انحصاری داشت.
کمپانی هند شرقی و حکومت انگلیسی هند نیز به نوبۀ خود از سال ۱۸۳۷ در حضرموت وعدن مستقر شدند. یمنی ها تا سال ۱۸۴۹ تحت حکومت امامان زیدی، کم و بیش توانستند استقلال خود را حفظ کنند. اما رقابت های قدرت های استعماری در یمن نمی توانست به صورتی صلح آمیز حل شود.
اول ژانویۀ ۱۸۳۹ انگلیسی ها بندرعدن را با نیروی نظامی اشغال کردند. و بدین ترتیب کنترل باب المندب را به دست گرفتند. سپس درطی نبردهائی، ایالات جنوبی و شرقی یمن هم به تصرف انگلیسی ها درآمد. و این شروع دوران طولانی تقسیم یمن به دو منطقۀ شمالی و جنوبی بود. یمن جنوبی تا سال ۱۹۶۷ در تصرف انگلیسی ها باقی ماند. در ۱۸۴۹ ترک ها مجددا” در صدد اشغال یمن شمالی و صنعا برآمدند.
ولی زیر فشار زیدی ها به بندر حدیده عقب نشستند. با فشرده شدن رقابت های استعماری و گسترش بازرگانی بین المللی، یافتن راه دریائی کوتاه تر و سریع تر در اولویت قدرت های استعماری قرار گرفت. فرانسه با همراهی مصر و ترکیه به حفر کانال سوئز اصرار داشتند که راحت ترین وسیلۀ ارتباط دریائی بین اروپا و اقیانوس هند بود و رقابت های سخت استعماری بر آن سایه افکنده بود. کانال درسال ۱۸۶۹ افتتاح شد و اهمیت باب المندب چند برابر گردید.
انگلستان که در ابتدا نظر خوبی به حفر کانال نداشت، با استفاده از ورشکستگی دولت مصر، در ۱۸۷۵ سهم ۴۰ درصدی آن رابه قیمت ارزانی خرید و در سال ۱۸۸۲ در کانال مستقر شد (افتتاح دومین آبراه سوئز در مصر در روزهای اخیر با حضور رئیس جمهور فرانسه، و تظاهرات نظامی- ناسیونالیستی ژنرال سیسی، تأکید مجددی بر اهمیت اقتصادی- سوق الجیشی این کانال و خروجی آن در باب المندب است.)
پایان نفوذ ترکان عثمانی در یمن
ترک ها هم از این موقعیت استفاده کرده، صنعا را در ۱۸۷۲ دوباره متصرف شدند. اما سرانجام در ۱۹۰۵یحیی پسر امام محمد زیدی، صنعا را از دست ترکان آزاد ساخت. آنها ۵۰ هزار سرباز برای بازپس گرفتن صنعا، وارد یمن کردند. اما شورش دوبارۀ طرفداران یحیی، ترکان را به عقب نشینی واداشت و باعقد قرارداد «دوعان» یمن شمالی تحت اختیار زیدی ها با نظارت عثمانی قرار گرفت. با حملۀ ایتالیا در۱۹۱۱به بنادر یمن علیه ترک ها و شکست امپراتوری عثمانی در پایان جنگ اول، نیروهای ترک در ۱۹۱۹یمن را ترک کردند.
«پادشاهی متوکلی یمن» درطی سال های ۱۹۶۲-۱۹۱۸ در یمن شمالی برقرارشد.
یمن در قرن بیستم – بسوی انقلاب
دولت انگلیس، در پی سیاست تفرقه اندازی اش از بیم سرایت استقلال طلبی یمن شمالی به جنوب و در پی دست اندازی به مستملکات عثمانی در خاورمیانه، شروع به کمک به جدائی طلبان یمن شمالی کرد. ابن سعود پادشاه دست نشاندۀ عربستان، بعد از کنارزدن هاشمیان- که به تقسیم قدرت و واگذاری بخشی از ممالک عربی به ملک فیصل (در عراق) و ملک عبدالله (در اردن) منجر شد- در پی ایجاد پادشاهی واحد عرب رو به جنوب و سرزمین هائی نهاد که تاریخا”متعلق به یمن بودند.
یمن در پی یافتن متحدی در منطقه در شرایط بحرانی بین دو جنگ در ۱۹۲۷به ایتالیا و در۱۹۲۸ به دولت شوروی نزدیک شد. سعودی ها در۷ آوریل ۱۹۳۴رسما” به یمن اعلان جنگ دادند. با حمایت نیروهای فرانسه، انگلستان و ایتالیا، عربستان درگیر نبردی شد که به اشغال نجران وحدیده منجرگردید.
سرانجام باعقد قراردادی، با یحیی محمد حمیدالدین پادشاه و امام زیدی- طائف، نجران، عسیر و جیزان- منطقه ای درحدود ۲۰۰ هزار کیلومترمربع را از یمن جدا و ضمیمۀ عربستان کردند. اولین جنگ عربستان سعودی در یمن، سرآغاز دورۀ جدیدی از دخالت و تجاوز این کشور در یمن است که آن را «حیاط خلوت» خود تلقی می کند. عربستان تا به امروز در تمام حوادث داخلی یمن به طور مستقیم یا غیر مستقیم دخالت داشته است. در ۱۹۹۵ دخالت نظامی عربستان در یمن در جنگ داخلی با جا گذاشتن ۵۴ کشته به پایان رسید. در ۱۹۹۸ بار دیگر با اشغال دو جزیرۀ یمن در دریای سرخ، عربستان حضور تجاوزکارانۀ خود را در صحنۀ سیاسی یمن تجدید کرد.
ما در زیر خواهیم دید که عربستان چگونه در هر بزنگاه تاریخی در یمن با دخالتش در روندهای جاری این کشور، حتی با جابجا کردن متحدانش، سعی داشته آنها را به نفع خویش تغییر دهد.
از اواخر دهۀ ۳۰ جنبشی مترقی از افسران آزاد و روشنفکران و پیشه وران در یمن آغاز شد که معروف به «یمنی های آزاد» شدند. جنبش یمنی های آزاد، مانند جنبش همزادش یمنی های اخوان المسلمین در جوشش سیاسی- فرهنگی مصر در اوائل قرن بیستم شکل گرفت. دانشجویان و روشنفکران یمنی در قاهره تحت تاًثیر ادبیات جمهوری خواهانه و ناسیونالیستی اندیشمندانی چون جرجی زیدان و کواکبی و ناسیونالیسم ترقی خواه عرب از یکسو و اندیشه های سید جمال الدین افغانی و محمد عبده و رشید رضا و به طورکلی پان اسلامیسم اخوان المسلمین مصری از سوی دیگر، دو گرایش موازی را به ضد قدرت مطلقۀ یحیی و پسرش احمد نمایندگی می کردند.
این دو جریان در ابتدا خواستار برچیده شدن قدرت مطلقۀ امامان زیدی و نوعی تقسیم قدرت با مخالفان بودند. امامان زیدی با تکیه بر پیروزی شان بر ترکان و حکومت هزار ساله شان، سیاستی مبتنی بر درهای بسته و به غایت مذهبی را دنبال می کردند. قوانین شرعی، حاکم بر جامعۀ بستۀ یمن شمالی بود.
حسن البنا موًسس اخوان المسلمین، زمینۀ مناسبی برای بسط و آزمایش ایده های پان اسلامیستی اش در یمن پیدا کرد. برای این کار او مدت ها در یمن اقامت کرد. مبارزه برای مشروطه کردن سلطنت مطلقۀ زیدی ها و خارج کردن آنها از دیوار بسته شان، را راهی برای بسط پان اسلامیسم می دانستند.
بعدها یکی از رهبران حزب اخوانی «مجمع برای اصلاح» می گفت:«همه جا اخوانی ها سعی داشتند که اسلام را وارد قانون اساسی کنند ولی دریمن کوشش اخوان در آن است که قانون اساسی را وارد اسلام کند.» (ص۵۷ -یمنی های آزاد- جریان رفرمیست-François Berget – Mohamed Sbitli- halshs-arcives-ouverts.fr ») – ناسیونالیست های عرب در وجود یمن و سلسلۀ امامیه و شخص یحیی حمیدالدین چیزی را جستجو می کردند که خود نداشتند، یعنی استقلال و مقاومت در برابر اشغالگران و استعمارگران غربی، بدون توجه به اینکه رابطه بین ناسیونالیسم مدرن و رشد سرمایه داری از یکسو و گسست از قوانین شرعی و سکولاریسم از سوی دیگر را ببینند. در ۱۹۴۸ به کوشش ناسیونالیست های عرب از جمله «الفیصل الورتیلانی» ناسیونالیست الجزایری بین اپوزیسیون یمنی ائتلافی برای سرنگونی امام یحیی و رهبری انقلاب مشروطه خواهی به وجود آمد که به ترورامام یحیی در فوریه ۱۹۴۸منجرشد.
با اعلام میثاق ملی مقدس (المیثاق الوطنی المقدس) که در آن نه تغییر نظام امامیت، بلکه امامت مشروطه، پیش بینی شده بود، اصول سیاسی نظام جدید بر اساس شورا و شریعت اسلامی و تشکیل مجلس مؤسسان برای تدوین قانون اساسی نیز اعلام گردید.
اما عمر دولت کودتا مستعجل بود و فقط ۲۶ روز دوام یافت.
احمد تعز پسر امام یحیی، جنبش یمنی های آزاد را سرکوب کرد. اتحاد بین یمنی های آزاد واخوان شکننده بود. در مرحلۀ اول اخوانی ها با اعلام کودتا و ترورامام یحیی، باعث شدند که بخشی از نیروهای پشتیبان جنبش عقب نشینند. کودتا میوۀ پیوند اخوانی ها و حرکته الاحرار در فضای بحران امامت زیدی در یمن بود. آشکار شدن شرکت اخوانی ها در کودتای یمن، بهانه ای شد که اخوان در مصر غیر قانونی و حسن البنا تصفیه شود (فوریه ۱۹۴۹). انقلاب مشروطیت یمن که ریشه هایش در اقلیتی از شهرنشین ها و اهالی باسواد بود، نتوانست در میان تودۀ انبوه قبایل که بازوی مسلح امامت بودند نفوذی پیدا کند.
حتی اتحادش با پان اسلامیست های اخوانی نتوانست بر روی این تودۀ عمیقا” مذهبی و متعصب اثری بگذارد. احمد تعز جانشین امام یحیی که خود را امام نامید، توانست قدرت زیدی ها را احیا کند ولی مجبور شد که قانون اساسی را وارد اسلام کند. امام احمد آخرین امام زیدی از سلسلۀ متوکلیان، مردی متعصب و مستبد بود که خود را با اجنه و شیاطین مرتبط می دانست. او با هرگونه مدرنیته و نوآوری در یمن مخالفت می کرد.
جنبش یمنی های آزاد این بار با استفاده از پشت جبهه ای قوی در عدن (یمن جنوبی- مستعمرۀ انگلیس) و متاًثر از جنبش بعث و ناسیونالیسم عربی، با ایدۀ جمهوری خواهی قد علم کرده و در۱۹۵۳و۱۹۵۵ به تشکیل سندیکاهای کارگری و پیشه وری و سازماندهی مخفی دست یازیدند. با مرگ احمد تعز، پسرش محمدالبدر جانشین او شد.
جمهوری طلبان با کمک مصر و جمال عبد الناصر، شورش و کودتائی را در۲۶ سپتامبر ۱۹۶۲ سازمان دادند و با کمک سربازان مصری، الحدیده را تصرف کردند. علی عبدالله صالح (رئیس جمهور بعدی) عضو کادر افسران جوان از طراحان این کودتا بود. امام «بدر» با پناه بردن به میان قبائل کوهستانی و به کمک عربستان سعودی به مقابله با جمهوری خواهان پرداخت. دو جبهۀ سلطنت طلبان و جمهوری خواهان با کمک و پشتیبانی دو نیروی متخاصم آن روز عرب یعنی ناصریسم و وهابیسم رودرروی هم قرارگرفتند و جنگی طولانی به مدت ۸ سال در یمن به راه افتاد.
صنعا، تعز، حدیده و تهامه در اختیار جمهوری خواهان بود و طرفداران امام در کوه ها و در میان قبائل شمال و شرق جا گرفته بودند. علاوه بر عربستان، اسرائیل و فرانسه از طریق بندر جیبوتی که متعلق به فرانسه بود، سلطنت طلبان را یاری می دادند. مصر ادعا می کرد که ۳۰۰ افسرانگلیسی، سلطنت طلبان را یاری می دهند. جبهۀ جمهوری خواهان به طورعمده به دو گرایش رقیب چپ و ناصری تقسیم می شدند. سرانجام با کمک صدها داوطلب یمن جنوبی به رهبری علی عبدالله صالح، امامی ها از اطراف صنعا رانده شدند.
البدر به عربستان گریخت. در ۱۹۶۴در اسکندریه ملاقاتی بین ملک فیصل و ناصر انجام شد که به نتیجۀ سریع و روشنی نینجامید. دولت شوروی با کمک تسلیحاتی به مصر، به ویژه در زمینۀ نیروی هوائی وارد نبرد داخلی یمن گردید. شکست مصر درجنگ ۶ روزه از اسرائیل، که فرسوده شدن مصر در جنگ یمن در آن بی تاًثیر نبود، باعث عقب نشینی تدریجی این کشور از یمن شد. با پیروزی شورشیان چپ در یمن جنوبی در ۳۰نوامبر ۱۹۶۷ و هراس سرایت آن به شمال، غرب و عربستان در ۱۹۷۰مصلحت و منافع خود را در سازش و شناسائی جمهوری خواهان دیدند.
بدین ترتیب «جمهوری عربی یمن» پاگرفت. با مرگ ناصر و شکست زیدی ها، این بار عربستان با نزدیک شدن به حاکمیت جمهوری خواه و تقویت جناح های محافظه کار آن به کنار زدن ناصری ها و سرکوب سوسیالیستها دست یازید و در این راه از حمله به متحدین سابق زیدی اش هم خودداری نکرد و چندین بار مسلحانه به قدرت حاکم کمک کرد.
انقلاب یمن جنوبی
به دنبال موج استقلال طلبی و جنبش های رهائی بخش سال های ۶۰ و۷۰ درمستعمرات آفریقا و آسیا که منجر به تغییراتی در سیاست های استعماری و روی آوری به سیاست های نو استعماری توسط انگلیس و فرانسه و سایر قدرت ها گردید، مستعمرات سابق انگلستان- کویت (۱۹۶۲)، قطر(۱۹۷۱) و امارات متحدۀ عربی ( ۱۹۷۱)- به نوعی استقلال سیاسی دست یافتند.
در این کوران، شورشیان یمن جنوبی با کمک جمهوری خواهان شمال، به رهبری دو حزب (جبهۀ آزادی بخش ملی) FNL و (جبهۀ آزادی بخش یمن جنوبی اشغالی) FLOSY، انگلیسی ها را در ۱۹۶۷وادار به ترک یمن کردند. به رهبری «سالم ربیع علی»، «جمهوری مردمی یمن جنوبی» شکل گرفت. در رقابتی داخلی، FNL که گرایش چپ در آن دست بالا را داشت، بر رقیبش FLOSY با گرایش ناصری، تفوق یافت و با سمت گیری «سوسیالیستی » به سوی بلوک شوروی کشیده شد.
در این راستا در ۱۹۶۹ نام یمن جنوبی به «جمهوری دموکراتیک و مردمی یمن» تغییر یافت. یمن جنوبی از لحاظ منابع فقیر بود درعمل به کمک های بلوک شوروی- کوبا- لیبی و چین متکی بود. استقرار رژیمی مارکسیستی در جنوب، باعث شد که کنترل مساجد در دست رژیم قرار بگیرد. دولت اوقاف را ملی کرد و یک قانون غیرمذهبی را جایگرین قوانین شریعت کرد. اصلاحات ارضی که با مصادرۀ زمین های اربابی و تقسیم آنها بین دهقانان فقیر همراه بود؛ بسیاری از این دهقانان فقیر را جذب دولت جدید کرد. از یک میلیون و ۴۰۰ هزارجمعیت یمن جنوبی، یک میلون دهقان درعقبۀ کشور، در مناطق مرکزی و شرقی و حضرموت سکونت داشتند.
اقتصاد کالائی به زحمت در این بخش رخنه کرده بود و دهقانان یمنی از فقیر ترین آنها در دنیا بودند. عدن، بندری بین المللی است که در دوران انقلاب، عمدتا” در دست بورژواری مهاجر (پاکستانی، لبنانی، هندی، ایتالیائی و فرانسوی ) بود. ۷۵ درصد درآمد ناخالص ملی از بخش تجارت و سرویس در این بندر به دست می آمد.
سرویس های بانکی و بیمه و سرویس های بندری، وابسته به سرمایه داری انگلیس بود.
با بالا گرفتن موج انقلاب، فوجی از اسلام پیشه گان به ویژه بازرگانان مرفه و پیشه وران و بورژوازی مهاجر و بسیاری از کادرها به شمال و یا سایر کشورها مهاجرت کردند. یمن جنوبی وارد دورانی بحرانی گردید. در بحران یمن و به دنبال آن بحرانی که در سلطان نشین عمان همسایۀ شرقی آن با جنبش ظفار به وجود آمد، ایران آریامهری هم وارد عمل شد.
«جبهۀ خلق برای آزادی عمان» یک جنگ پارتیزانی علیه سلطان سعید بن تیمور به راه انداخت که از پشتیبانی یمن جنوبی برخوردار بود. بعدا” انگلستان سلطان سعید را کنار زد و پسرش قابوس را که تحصیل کردۀ انگلیس بود به جای او نشاند.
او سعی کرد همراه سرکوب جنبش ظفار به رفرم هائی دست بزند. جنبش ظفار از پشتیبانی یمن جنوبی برخوردار بود و دارای یک پایگاه مهم لجستیکی درعقبۀ خود در بخش جنوبی بود.
ایران با کمک نیروی هوائی و گردان های زبده به کمک عمان آمده و در نقش ژاندارم آمریکا جنبش ظفار را سرکوب و در سال ۱۹۷۵ منهدم کرد. قبل از آن ایران بعد از ترک انگلیس، جزایر تنب بزرگ- تنب کوچک وابوموسی را که متعلق به خود می دانست؛ اشغال کرد (۱۹۷۱) که موجب به هم ریختن روابطش با شیخ های خلیج وعربستان گردید.
بحرانی که هنوز هم ادامه دارد. در بستر جنگ سرد، و کشیده شدن یمن شمالی به سمت غرب، تضاد بین دو یمن به مبارزۀ علنی بین آن دو منجر شد. دو جنگ مرزی در سال های ۱۹۷۲و۱۹۷۹ سرآغازبحرانی طولانی درروابط بین این دو کشور برادر گردید که با دخالتهای قدرت های منطقه ای و بین المللی تمامی ظرفیت های پیشرفت خلق یمن را به هرز کشید.
وحدت دو یمن در سال ۱۹۹۰ که سقوط بلوک شوروی انجام آن را تسهیل کرده بود، این بحران را به پایان نبرد. یمن جنوبی در این وحدت اجباری، منافع قدرت های امپریالیستی و باند حاکم در شمال را می دید. در واقع همان طور که در سطور پیشین دیدیم، مرد قدرتمند شمال علی عبدالله صالح که از۱۹۷۸ با بازی ماهرانه ای بین باندهای رقیب در ارتش و تضادهای قبیله ای توانسته بود قدرت خویش را بر یمن شمالی اعمال کند، معمار و برندۀ اصلی این وحدت بود.
ائتلاف شکننده ای که بین دوحزب حاکم یعنی «کنگرۀ عمومی خلق» در شمال و «حزب سوسیالیست یمن» در جنوب برای وحدت صورت گرفته بود، مدت زیادی دوام نیاورد. در واقع دراین ائتلاف دو پایگاه سنتی عمده یعنی قبایل زیدی حاشد و بکیل کوهستان ها و نواحی روستائی از یک طرف و اسلام گرایان زیدی و سنی شهرنشین از طرف دیگر نادیده گرفته شدند. ناراضیان ائتلاف در شمال، در درجۀ اول برای مقابله با مارکسیست ها و روشنفکران غیر مذهبی، ائتلافی را در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۰ برای انتخابات بنام «حزب التجمع الیمنی الاصلاح » معروف به «اصلاح» تشکیل دادند.
حزب اصلاح تحت رهبری یکی از شیوخ قبیلۀ حاشد بنام « عبدالله حسین الاحمر» قرار داشت که با «عبدالمجید الزندانی» اسلام گرای سلفی متحد شده بود. «اصلاح» مبارزه ای پیگیر به ضد حزب سوسیالیست، با مرتد و کافر خواندن آنها سازمان داد. علی عبدالله صالح برای ایجاد وحدت، شش وزیر اسلام گرا را وارد کابینه خویش کرد. حزب اصلاح با استراتژی کسب قدرت از طریق روش های مسالمت آمیز با گرایشی اخوانی و پان اسلامیستی، تلاشی برای وحدت عربی و اسلامی که آن را واجبی شرعی قلمداد می کرد، آغازکرد. «اصلاح» به زودی پایه و نفوذ زیادی در بین اقشار شهری به دست آورد. در انتخابات ۱۹۹۳ حزب اصلاح ۱۷ درصد، حزب حاکم ۲۸ درصد و سوسیالیست ها ۱۸ درصد آراء را به دست آوردند. به زودی پس از سرکوب حزب سوسیالیست یمن، اصلاح به عنوان دومین گروه پارلمانی با استفاده از زد و بندهای قبیله ای مقام ریاست مجلس را هم کسب کرد. حزب سوسیالیست یمن در مقام اپوزیسیون عبدالله صالح که همکار سابق آنها در وحدت بخشیدن به یمن بود، در ۱۹۹۴ ایدۀ جدائی را دوباره پیش کشید. آنها او را به تکروی وعدم اجرای اصلاحات اساسی متهم می کردند. علیرغم عهدنامۀ جدیدی در امان (اردن)، زد و خورد و جنگ داخلی دوباره سر بلند کرد. اسلام گراها باکمک ارتش و به رهبری شخص عبدالله صالح، سوسیالیست ها را سرکوب کردند. عربستان سعودی که همیشه در پی اغتشاش و نفوذ بیشتر در یمن بود به عنوان حامی جنوبی ها وارد عمل شد.
در حقیقیت، عربستان حمایت عبدالله صالح از صدام حسین در اشغال کویت را هرگز به یمنی ها نبخشید. عربستان و شیخ های خلیج کمک های خود را به یمن قطع نمودند. سعودی ها با اخراج صدها هزار کارگر مهاجر، که منبع بزرگ درآمد ارزی برای یمن بودند به بحران اقتصادی این کشوردامن زدند. کشف نفت درمناطق جنوبی «شبام»- شهر تاریخی حضرموت و مکلا دومین شهر بزرگ یمن جنوبی بعد از عدن و پایتخت حضرموت- در تحریک عطش منازعان نقش داشت. حملۀ شمالی ها در۷ ژوئیه ۱۹۹۴ نیروهای جنوب را درهم شکست والبید والعطا رهبران سوسیالیستها به عربستان فرار کردند. با حذف حزب سوسیالیست در صحنۀ سیاسی یمن و «وحدت» مجدد آن، یمنی های آزاد به رهبری محمد زوبیری (ازمؤسسین یمنی های آزاد که بعدا” درحکومت صالح وزیر آموزش و پرورش شد) همچون حزب اسلامی اصلاح با تکیه به قبایل مختلف شمال و قدرتمندان آن و سازش با عقب مانده ترین اقشار جامعۀ یمنی توانستند یورش خود را برای کسب قدرت به سرانجام برسانند.
محمد زوبیری درگرایش سازشکارانۀ خود به سمت آشتی دادن جامعۀ روستائی- قبیله ای و مذهبی با ضرورتهای رفرمهای دولتی، «حزب الله» را به وجود آورد. اما ترور زوبیری این گرایش را از بین نبرد. باعقب نشینی ناصری ها و حزب دولتی، حزب اسلامی اصلاح واخوان المسلمین در آن، این گرایش را تا به امروز دنبال می کنند.این حزب تا قبل ازحوادث اخیر، از حمایت محافل غربی برخوردار بود و اهدای جایزۀ صلح نوبل به خانم توکل کرمان عضوکمیتۀ مرکزی حزب اصلاح را می توان در این راستا به حساب آورد.
اختلاف جریان اسلام گرای شیعی زیدی و طایفۀ قدرتمند حوثی با دولت از قانون اساسی ۱۹۹۰شروع شد. قانون اساسی شریعت را منبع قانون می داند. در حالیکه حوثی ها معتقد بودند که باید نوشته شود، شریعت تنها منبع قانونگذاری است. آنها دولت را متهم می کردند که قصد استفاده از منابع غربی برای خارج کردن یمن از ساخت سنتی و اسلامی آن را دارد. مناطق شیعی از فقیرترین مناطق یمن است و این خود زمینۀ نارضایتی از دولت را تشدید کرده است.
ساختار هنوز قبیله ای وآداب وعادات و سنن دیرپای مذهبی در شمال نیز زمین مناسب زیدیه بوده و هست. «سید بدرالدین حوثی » و «الشباب المومن» با تکیه بر فعالیت «حزب الحق» جلوی برخی از علمای زیدی مکتبی ایستادند که این فعالیتها را غیرمکتبی و مخالف شریعت می دانستند.
حوثی ها در پی کسب قدرت از دست رفتۀ امامیه، در طی یک دوره جنگ هائی معروف به جنگ شش گانه، به مقابله با دولت پرداختند.
بدرالدین رهبری گروه را در اولین قیام درسال ۲۰۰۴ برعهده داشت. خواست آنها در ابتدا خودمختاری بیشتر برای مرکز اصلی خود در استان صعده ومحافظت از رسوم و آداب مذهبی زیدیه درمقابل نفوذ سنی گرایان بود. مدرسه ای سلفی با ۸ هزار طلبه در مناطق زیرنفوذ زیدی ها درایالت صعدا نقش مهمی در تحریک زیدی ها به ضد سنی ها داشت. با توجه به اینکه سلفی ها، زیدی ها و صوفی ها را خارج از اسلام می دانند، تنش آمیز بودن این وضعیت قابل فهم است. بعد از کشته شدن بدرالدین به دست ارتش یمن، طرفداران و خانوادۀ او پنج قیام دیگر را تا امضای قرارداد آتش بس با دولت در۲۰۱۰ رهبری کردند.
یمنی ها و در رأس آنها قبائل زیدی نسبت به استان نفت خیز عسیر- نجران و جیزان که عربستان در حملۀ اول خود آنها را ضمیمۀ خاک خویش کرده، ادعای ارضی دارند. از طرفی عربستان به نوبۀ خویش نسبت به مناطق نفت خیز مآرب- جوف- ربع الخالی و حضرموت ادعا دارد. درسال های اخیر به علت حفاری های نفتی در مناطق مورد مناقشه آتش اختلافات عربستان و یمن بالا گرفته است.
یمن در بحران اخیر
جنبش موسوم به «بهارعربی» که در۲۰۱۱ از تونس شروع شد و مصر و لیبی و سوریه و سایرکشورهای عربی را فراگرفت در ماه مارس و مه ۲۰۱۱ به شورش هائی مردمی در عربستان- کویت و سلطان نشین عمان منجر شد که ابعاد وسیعی نگرفت. اما در امیرنشین بحرین با توجه به حضوراقلیت مهم شیعی مذهب، جنبش می رفت ابعادی وسیع به خود بگیرد که در۱۴ مارس۲۰۱۱ با دخالت نظامی عربستان سرکوب و منکوب شد. یمن به نوبۀ خود در ماه های اول ۲۰۱۱ دچار ناآرامی شد.
اینجا نیز مثل همه جا آزادی و دموکراسی و خروج از بن بست های رژیم های توتالیتر و متعصب مردم را به خیابان ها کشاند. بحران مشروعیت، حکومت عبدالله صالح را از داخل و خارج مورد ضرب قرار داده بود. وابستگی به عربستان وآمریکا و عدم مشارکت حدود ۲۰ حزب و گروه سیاسی موجود در یمن در قدرت و انحصار آن در دست گروه کوچکی، بحران سیاسی- اجتماعی را دامن زده بود. جوانان در شهرهای صنعا، تعزوعدن بدون وابستگی به احزاب سنتی به خیابان ها ریختند. گسترش جنبش «جوانان انقلاب» احزاب سنتی را غافلگیر کرد و با تأخیر به آن پیوستند و سعی نمودند که سکان آن را به دست گیرند. مبارزان حوثی، سوسیالیست های جنوبی، اعضای احزاب مخالف اسلامی، قبایل اسلام گرای مخالف و لیبرالها همگی به جنبش مقاومت پیوستند. نقطۀ تجمع آنها در مقابل دانشگاه صنعا «میدان تغییر» نام گرفت. قتل ۵۲ تظاهر کننده در ۱۸ مارس ۲۰۱۱، به گسترش ابعاد جنبش انجامید که به نوبۀ خود موجب ازهم پاشیده شدن قدرت حاکم گردید.
حوثی ها با شکستن عهدنامۀ ۲۰۱۰، به اعتراضات عمومی علیه صالح پیوستند تا تسلط خود را بر استان صعده و استان همجوار آن عمران افزایش دهند. آنها با شعارهای «مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، لعنت بر یهود، پیروزی برای اسلام» به زودی به نیروی اصلی مخالفان تبدیل شدند. عربستان و کشورهای خلیج حامی رژیم یمن، که از سرایت این جنبش به حوزه های قدرتشان به هراس افتاده بودند با فشار و تهدید، علی عبدالله صالح را بعد از ۳۴ سال حکومت مجبور به کناره گیری کردند.
تا با استعفای او از دامنۀ شورش ها بکاهند. در فوریۀ ۲۰۱۲ مارشال عبدربه منصور هادی، معاون او برای دو سال به ریاست جمهوری یمن «انتخاب» شد که در ۲۰۱۴ یک سال دیگر تمدید گردید. این تحولات، دو نتیجۀ مهم داشت. از یک طرف حکومت مرکزی را تضعیف کرد و از طرف دیگر جنبش مردمی را که در اولین گام های خود بود، به عقب راند.
این شرایط، شیعیان زیدی را که هیچ گاه سلاح بر زمین نگذاشته بودند تشویق کرد که با برپائی شورشی به بازپس گیری مواضع از دست رفتۀ سلسلۀ امامیه دست یابند. ابتدا در یک سری درگیری، قبائل و گروه های مسلح استان عمران را که از طرف حزب اسلام گرای «اصلاح» حمایت می شدند، شکست دادند.
پیروزی های حوثی ها در شمال، آنها را جسور کرد. «عبدالمالک حوثی» رهبر آنان درماه اوت ۲۰۱۴ از هادی درخواست کرد که برنامۀ حذف یارانه به فقرا را متوقف کرده، دولت جدیدی را جایگزین دولت فاسد کنونی کند. این پیشنهادها با استقبال عمومی روبرو شدند و تظاهراتی به نفع آنان از طرف هزاران نفر چه شیعی و چه سنی در مقابل ساختمان های دولتی صنعا برپا شد که با تحصن و بستن راه ها همراه بود. در ۲۰ سپتامبر عبدربه هادی درخواست برکناری دولت را پذیرفت و قول داد ۳۰ درصد قیمت سوخت را کم کند.
ولی حوثی ها آن را ناکافی دانسته رد کردند. کشته شدن تعدادی حوثی به دست مأموران امنیتی در همان ماه سپتامبر به آتش اختلافات دامن زد. در اواسط سپتامبرشورش های صنعا به تصرف ستاد فرماندهی لشکر به ریاست سرتیپ علی محسن احمر اسلام گرای سنی که اعضای خانواده اش از سردمداران حزب اصلاح هستند، منجرشد.
با استعفای نخست وزیر «محمد باسندو» قراردادی بین طرفین در۲۱ سپتامبر امضا شد. آنها در کنفرانس «گفتگوی ملی» با سایر نیروهای سیاسی شرکت کردند. اما پیشنهادهای آقای هادی را درمورد شکل فدرالی قبول نکردند. مفاد قرارداد صلح، شامل: پرداخت مجدد یارانه ها برای سوخت- تشکیل یک دولت «تکنوکرات ملی» جدید و انتصاب مشاوران رئیس جمهور از حوثی ها و جدائی طلبان جنوب و اجرای سیاست های توافقی در جریان «کنفرانس گفتگوی ملی » بود. پیوست امنیتی این قرارداد، ترک مخاصمه و خروج حوثی ها از صنعا و دیگر شهرهای شمال و تحویل اسلحه ها، برای حوثی ها قابل قبول نبود.
در واقع توازن نیرو که تعیین کنندۀ واقعی در این شرایط است، به نفع شورشی ها بود. با سر باز زدن از اجرای قرارداد، حوثی ها با خلع مقامات دولتی و در دست گرفتن ادارات، عملا” بر صنعا حکومت می کردند. با وارد شدن شورشیان به مناطق مرکزی وغربی عمدتا” سنی نشین، درگیری ها ابعاد جدیدی به خود گرفت. با محاصرۀ کاخ ریاست جمهوری در ۱۹ ژانویه ۲۰۱۵ آنها پیش نویس منشور ایجاد شورای فدرال را که امضا کرده بودند رد کردند و «احمد عوض بن مبارک» رئیس دفتر رئیس جمهور را به گروگان گرفتند. گسترش نفوذ و پیشروی حوثی ها، درم یان دولتی ها شکاف انداخت. طرفداران علی صالح که از طرف هادی تحت فشار بودند به صف شورشیان پیوستند.
عبدربه هادی مجبور به استعفا شد. ابتدا به عدن و سپس به عربستان گریخت.همچنین برخی از رهبران حزب اصلاح از جمله علی محسن الاحمر فرماندۀ پیشین نظامی به عربستان و حامد الاحمر بازرگان و رهبر پیشین قبیله ای به ترکیه گریختند.
حزب اصلاح در گذشته زیر برخورد و انتقاد عربستان قرارداشت. اما با رشد و پیشرفت حوثی ها سعود الفیصل وزیرخارجۀ عربستان در ماه فوریه اعلام کرد که ما با اخوان المسلمین مشکلی نداریم.
شورشی ها در پی موفقیت هائی که به دست آوردند به انحلال پارلمان یمن دست یازیده خواستار تشکیل مجلسی انتقالی و شورای پنج نفرۀ ریاست جمهوری برای مدت دو سال شدند.
توازن نیروها در شرایط کنونی به حوثی ها اجازه نمی دهد که به تنهائی دریمن حکومت کنند. علی البخیتی «عضو گروه انصارالله» در صنعا به اعتراض به اقدامات حوثی ها استعفا داده و می گوید «حوثی ها نمی توانند به تنهائی و با زور اسلحه یمن را اداره کنند.» کمیته های مردمی حوثی برای ادارۀ شهرصنعا با دشواری های زیادی روبرو هستند و اعتراضاتی را به ضد خویش به وجود آورده اند. زیدی ها این متحدین سابق سعودی ها در مبارزه شان به ضد جمهوری خواهان و سوسیالیستهای یمن در دهۀ ۶۰، این بار خود مورد حملۀ عربستان قرار گرفتند.
قبلا” هم در ۲۰۰۹ عربستان برای سرکوب شورش های محلی به کمک دولت مرکزی آمده بود. تغییر مهره های استراتژیک در منطقه یعنی حضور یک قدرت شیعی در ایران و عراق که رقیب عربستان محسوب می شوند و ظهور یک نیروی سلفی و پان اسلامیستی چون دولت اسلامی (داعش) در نزدیکی مرزهایش، این تغییر استراتژی را توضیح می دهد. عربستان در رأس اتحادیه ای از کشورهای عرب و مسلمان، چون مصر- اردن- کویت- بحرین- قطر- امارات متحدۀعربی- ترکیه و پاکستان، بمباران شدید یمن (عملیات طوفان قاطع) را آغاز کرد.
چند ماه حملۀ عربستان با تردیدهائی که پاکستان و ترکیه از خود نشان دادند حاصلی جز چند هزارکشته و زخمی و میلیون ها دلار خسارت و درهم شکستن ساختارهای زیربنائی کشور، که از فقیرترین کشورهای دنیا است، نداشت. بمبهای عربستان، پمپ بنزین ها- کارخانۀ مواد غذائی- کارخانۀ تولید شیر- اردوگاه فراریان جنگ- راه های ارتباطی و نیروگاه را نابود کرد بدون آنکه به ظرفیت های نظامی حوثی ها صدمه ای جدی وارد سازد.
شورای امنیت سازمان ملل به نفع دولت عبدربه هادی رأی داد و مقامات دولت حوثی را تحریم کرد. در اجلاس سران کشورهای عرب در شرم الشیخ، عبدالفتاح سیسی مصری خواستار تشکیل نیروی مشترک نظامی عرب شده است. «نبیل العربی» دبیر کل اتحادیۀ عرب به دنبال تهیۀ پیش نویسی در این زمینه است. او همچنین حوثی ها را تهدید کرد که حملات هوائی تا زمان خروج آنها از صنعا و مناطق اشغالی ادامه خواهد داشت.
ارتجاع عرب در بحران یمن با بزرگ کردن نقش ایران- به دنبال بحرانی که جنبش های موسوم به بهار عربی در دنیای عرب ایجاد کرده در جستجوی بازسازی خودشان هستند. رئیس جمهور مصر دربارۀ پیشنهادش مبنی بر ایجاد یک نیروی نظامی عرب گفت :« هویت عرب در معرض خطری بی سابقه است، تهدیدی که اگر گسترش یابد، ملت عرب را درهم خواهد شکست.» (-BBC فارسی- ۲۸ مارس ۲۰۱۵) – تسلط شیعیان زیدی بر باب المندب، به خاطر آنکه یکی از شاهراه های مهم حمل مواد نفتی است، برای غرب نگران کننده است، به ویژه آنکه ایران، شاهراه حیاتی دیگر منطقه یعنی تنگۀ هرمز را کنترل می کند. آمریکا با تهیۀ اطلاعات توسط ماهواره ها و هواپیماهای بی سرنشین و استقرار پایگاه های اطلاعاتی وعملیاتی در سه مرکز عربستان – قطر و بحرین عملا” دراین جنگ درکنار عربستان درگیر شده است.
علاوه براین، کشتی های جنگی آمریکائی در دریای عمان و خلیج عدن با محاصرۀ دریائی یمن از ارسال کمک های نظامی ولجستیکی به شورشی های زیدی ممانعت به عمل می آورند. کاروان کشتی های ایرانی- هفت کشتی باری و دو نظامی – که در اطراف خلیج عدن به گشت زنی پرداخته بودند ظاهرا” زیرفشار نیروی دریائی آمریکا عقب نشستند.
جمهوری اسلامی که در بازی جغرافیای- سیاسی منطقه رقیب استراتژیک عربستان تلقی می شود از همه سو به گسترش نفوذ خود پرداخته است. حمایت ایران از رژیم اسد و حوثی های یمنی و یا حماس و جهاد اسلامی در فلسطین قبل از آنکه از پیوندهای مذهبی ناشی شود به منافع سیاسی و استراتژیک ایران مربوط می شود. چرا که علوی های سوری و زیدی های یمنی از نقطه نظر بسیاری از فقها و مجتهدان شیعی، خارج از اسلام تلقی می شوند و همگنان آنان در ایران در قرون متمادی مطرود و مغضوب بوده اند.
جمهوری اسلامی درسال های اخیر با ایجاد دو بیمارستان و ارسال مبلغین حوزوی و ایجاد کتابخانه و ارائۀ خدمات و کمک های مالی به تبلیغ نظرات خویش در یمن اقدام کرده و مسافرت های مکرر مقامات حوثی به ایران (حسین حوثی که در دهۀ ۱۹۹۰ نمایندۀ پارلمان بود با مخالفتش با حکومت، همراه پدرش به ایران رفت. شایع است که او در مدت اقامتش در ایران به شیعۀ دوازده امامی گرویده، اما زیدی ها این شایعه را رد می کنند.) و شرکتشان در سمینارهای کذائی در همین راستای گسترش نفوذش است.
صالح الصمد یک شخصیت برجستۀ انصارالله (شاخۀ سیاسی حوثی ها) مشاور پیشین عبد هادی روزاول مارس به تهران رفت. هم چنین یک هیأت چهار نفره از جمله یک نمایندۀ انصارالله ۲۸ فوریه به مسکو رفته و از دوما (پارلمان روسیه) دیدار کردند.
حوثی ها در پی عقد قراردادی برای توسعۀ استان نفتی مآرب هستند و روسیه و ایران از این موقعیت برای ایجاد جای پائی محکم در یمن استفاده می کنند. علی شادمانی معاون عملیات ستاد کل نیروهای مسلح ایران در این باره گفت:«ایران حتی در دورۀ جنگ ۸ سالۀ با عراق در بوشهر و بندرعباس جبهه ای نداشت. ولی الان جبهه ای را از دهانۀ اروند رود تا باب المندب برده است.»
در اولین روزهای اشغال صنعا ، ایران با یمن تفاهم نامه ای برای ایجاد پروازهای مستقیم بین دو کشور امضا کرد و بلافاصله هواپیماهای ایران در صنعا بر زمین نشستند. خط هوائی به وسیلۀ بمباران عربستان سعودی قطع شد ولی در همان روزهای اول ایران با ۱۱ پرواز روزانه کمک های زیادی به شورشیان کرد. دراین بازی بزرگ عراق نیز نگران توسعه طلبی های عربستان است.
دولت عراق از حمایت ایران برخوردار است ولی به دلیل وابستگی مالی- نظامی اش به آمریکا برای حفظ قدرت و جلوگیری از گسترش داعش و یا گروه های جهادی و حتی کردها مجبور به بازی تعادل بین ایران و آمریکا می باشد. العبادی رهبر کنونی عراق، در سفری به آمریکا بعد از بحران یمن، از این کشور علنا” درخواست کرد که جلوی توسعه طلبی عربستان را بگیرد.
العیادی همچنین به دنبال کمک ۲۰۰ میلیون دلاری آمریکا و ۷۰۰ میلیون دلاری صندوق بین المللی پول برای ترمیم ویرانی های جنگ و تراز منفی بودجۀ دولت بود.
در عوض آمریکا به عراق فشار وارد می کند که از قیمومت ایران فاصله بگیرد. ایالات متحده از دخالت زمینی عربستان در یمن بیم دارد. اول آنکه این دخالت با نتایج غیر قابل پیش بینی، از توان کنونی آمریکا که درگیر در جبهه های مختلف است خارج است. دوم آنکه عملیات زمینی عربستان در سال ۲۰۰۹ علیه حوثی ها به شکستی منجرشد که علامت خطری برای استراتژهای پنتاگون است.
آمریکا با تناقضات استراتژیک وعملی که در خاورمیانه دچار آن شده دیگر آن توانائی مطلق را که خواست هایش را به متحدانش دیکته کند، چه عربستان و ترکیه و مصرباشد و چه اسرائیل و شیعیان حاکم عراق ندارد. گسترش جنگ و ادامۀ آن در یمن اگر با دخالت های زمینی همراه شود، می تواند دامنۀ وسیع تری به خود بگیرد. بحرین با اقلیت شیعی مهم و طرفدار ایران و سایر شیخ نشین ها نمی توانند از تأثیر این جنگ در امان باشند.
منطقۀ حساسی چون گذرگاه هرمز و خلیج عمان و باب المندب در حوزۀ استراتژیک منافع غرب از نظرتأمین انرژی قرار دارد و حمل و نقل نفت برای آن جنبۀ حیاتی دارد. «جفری کمپ یکی از ناظران عالی آمریکائی در امور ژئو پلیتیک معتقد است که خلیج فارس در کنار دریای خزر دو منطقۀ تأمین کنندۀ انرژی در سدۀ ۲۱ هستند و از آن به عنوان «بیضی استراتژیک انرژی» یاد می کند… خلیج فارس یکی از مراکز ثقل مناسبات جغرافی- سیاسی و بین المللی است که تحت سیطرۀ دو قلمرو ایرانی و عربی است و ۸ کشورایران- عراق- کویت- عربستان- بحرین- قطر- امارات متحدۀ عربی و عمان در این حوزه گرد آمده اند. خلیج فارس ۶۱٫۵ درصد ذخائر نفتی جهان را داراست وعربستان با ۲۲ درصد و ایران با ۱۱٫۵ درصد در این حوزه دارای بیشترین سهم هستند…..خلیج فارس ۵۰ درصد از نیازهای انرژی اروپا را فراهم می کند و پیش بینی می شود تا سال ۲۰۳۰ این رقم به ۷۰ درصد برسد.» ( فصلنامۀ تحقیقات جغرافی- سیاسی- عنایت الله یزدانی و مجتبن تویسرکانی- سال۲۶ – شمارۀ چهارم) این حقایق می تواند تردیدهای آمریکا و اروپا را برای دخالت مستقیم در این حوزه توضیح دهد. عربستان پس از سقوط حکومت اسلامی در مصر که مورد حمایتشان قرارداشت و پشتیبانی از داعش در سوریه و عراق، وارد مرحله ای بحرانی از روابط اش با آمریکا شده است.
خودداری ترکیه و پاکستان از ارسال نیرو به جنگ، خود نتیجه ای از دیپلماسی ایران و تردیدهای غرب در این مورد است. گسترش این جنگ در زمانی که ایران به عقد قرارداد پایه ای با آمریکا در مورد برنامۀ هسته ای و رفع تحریم دست یافته است و پیش دستی روسیه در ارسال موشک های ضد هوائی S -300به ایران و اجرای قرار داد ۸۰۰ میلیون دلاری- بسته شده در۲۰۰۷- کفۀ ترازو را به نفع ایران سنگین تر کرده است.
علاوه بر آمریکا و اروپا و قدرت های منطقه ای ایران و عربستان وب عضا” هند، روسیه و چین نیز دو قدرت بزرگ فرامنطقه ای هستند که توجۀ زیادی به حضور در خلیج فارس دارند. چین و روسیه با گسترش روابط خود با ایران راه نفوذ خود در این منطقه را هموارمی سازند. هم اکنون روسیه از طریق ایران و به طور مستقیم به دنبال بازیابی نفوذ از دست رفتۀ گذشته است. نیازهای چین به انرژی این منطقه با توجه به حضور وسیعش در آفریقای شرقی برای آن جنبۀ حیاتی دارد و این همه موازنۀ قدرت را در این منطقه، بسیار حساس می کند.
جنگ یمن در پرتو تضاد ایران و عربستان سعودی
روابط ایران وعربستان از دیرباز دارای زیر و بم های زیادی بوده است. عربستان در ۱۹۴۵چندسال بعد از بنیان گذاری اش، وارد مناسبات حسنه و تنگاتنگی با آمریکا شد. ایران وعربستان بعد از خروج بریتانیا از خلیج فارس، نقشی دوگانه در حفظ امنیت و ثبات خلیج و آبراه آن به نیابت از آمریکا بازی می کردند.
وضعیتی که به آن «استراتژی دو ستونی» می گفتند. ایران ستون نظامی وعربستان ستون مالی این ساختار امنیتی – نظامی را نمایندگی می کردند. تحت رهبری و حمایت آمریکا، ایران وعربستان علیرغم اختلافاتی که بر سر بحرین و اشغال جزایر سه گانه توسط ایران و نزدیکی ایران به اسرائیل، داشتند، روابط نزدیک و دوستانه ای با هم داشتند. اما بعد از سقوط شاه و روی کارآمدن رژیم خمینی، این موازنه به هم ریخت و سیاست همکاری، جای خود را به یک رقابت بر سر تسلط بر این آبراه و منطقه و حتی خارج از آن در دنیای اسلام داده است.
با تحریکات شیعیان جمهوری اسلامی درمراسم حج ۱۳۶۶ درتظاهراتی موسوم به «برائت ازمشرکین»، ۴۰۲ تن کشته شدند که در میان آنها ۲۷۵ نفر از حجاج ایرانی و تنی چند از سربازان سعودی بودند. عربستان پیش از آن با حمایت از صدام در جنگ ایران و عراق به اندازۀ کافی به این تنش دامن زده بود.
پاسخ ایدئولوژیک سعودی ها به تهاجم سیاسی- ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، تشدید و تقویت سیاستی تهاجمی در انتشار و صدوراسلام وهابی بود. ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن در سال ۲۰۰۴ از خطر “هلال شیعی” سخن گفت که متشکل از ایران و متحدانش در سوریه و لبنان بود. در ریاض و قاهره نیز تقریبا شعارها و تحلیلهای مشابهای بر ذهن و زبانها حاکم بود. تشکیل «شورای همکاری خلیج» در۱۹۸۱ نیز پاسخی سیاسی- دیپلماتیک به آن بود.
در مسأله هسته ای، عربستان در کنار اسرائیل از جمله کشورهائی هستند که بیشترین فشار را به غرب و آمریکا برای ضربه زدن به تأسیسات هسته ای ایران وارد می آوردند. سوریه صحنۀ برخورد استراتژیک ایران وعربستان گردید. جمهوری اسلامی از طریق حزب الله لبنان و سپاه پاسداران مستقیما” وارد صحنۀ نبرد و دفاع از بشار اسد شد و عربستان با تجهیز مخالفان اسد از هرنوع و تقویت داعش و النصره و القاعده در مقابل آن قرار گرفت. عربستان با قراردادن مبارزه با نفوذ ایران و شیعیان در رأس استراتژی ناحیه اش، تضاد و مبارزه با اخوان المسلمین و داعشی ها را به درجه های بعدی رانده است.
همان طور که در بالا هم اشاره کردم، حضور ایران در باب المندب در حالی که این کشور تنگۀ هرمز را در اختیاردارد نه تنها استراتژی امنیتی عربستان بلکه تمامی غرب را به خطر می اندازد. عربستان با دخالت مستقیم در یمن به این راهبرد خویش مهر محکمی زد.
پشتیبانی پنج کشور خلیج (منهای عمان که سعی دارد نقش میانجی بازی کند.) و چهار قدرت منطقه ای اردن- مصر- سودان و مراکش با حمایت دیپلماتیک ترکیه و پاکستان و حمایت لجستیکی آمریکا از این عملیات، برای عربستان موفقیتی محسوب می شود. معاون عملیات سپاه اعلام کرد که ما از مقاومت یمنی ها مثل مقاومت فلسطین – لبنان- عراق و افعانستان دفاع می کنیم.
او علنا” گفت که به یمنی ها مشاوره داده و کمک های معنوی و راهنمائی می کنند. جنگ و دخالت عربستان به سرعت در ترکیب قدرت آن اثر گذاشت. سلمان پادشاه عربستان، ولیعهد خویش- امیرمقرن بن عبدالعزیز- را که برادر ناتنی اش بود کنار گذاشت و برادرزاده اش محمدبن نایف را جایگزین او کرد.
او همچنین امیر سعود الفیصل وزیر خارجه را که از ۱۹۷۵ دراین سمت بود عزل و عادل الجبیر را بجای او گذاشت. ولیعهد و وزیر خارجۀ جدید هر دو مواضع سخت تری نسبت به ایران دارند. در نزدیک به ۹۰ سالی که از برقراری رابطه سیاسی میان عربستان و ایران میگذرد کمتر سابقه داشته که مناسبات میان دو کشور سردی و تنشی تا این اندازه طولانی (۱۲ سال) و تند را تجربه کند.
القاعده و داعش در یمن
جنگ اول خلیج و دخالت عربستان و کشورهای عرب به همراه غرب در کویت که با مخالفت دولت یمن روبرو شد، موجب گردید که این کشور موردغضب عربستان قرارگیرد. اولین نتیجۀ آن اخراج موج عظیمی در حدود ۴۰۰ هزار کارگر یمنی از عربستان شد. علاوه برخسارت های مالی، جریان وهابی گری وانتگریسم سلفی در یمن به ویژه درمناطق حضرموت- عدن و مکلا گسترش یافت.
گروه های طرفدار القاعده که بعد از اشغال افغانستان پاگرفته بودند، نیز در این ناحیۀ یمن زمین مناسبی برای رشد خود پیدا کردند.(ظاهرا”بن لادن ریشه در خانواده ای یمنی الاصل داشته است و طرفدارانش در اینجا بیگانه نبودند.) بدین ترتیب «ارتش اسلامی عدن» و گروه های جهادی، در کنار شیعیان زیدی و سنی های شافعی و اخوانی حزب اصلاح در یمن، سومین گرایش اسلامی را در یمن شکل دادند و جای پای محکمی پیدا کردند.
یمن طی این سال ها به یکی از پایگاه های مهم تروریستی، قبل از ظهور داعش بدل گردیده بود. حضور این گروه ها بهانه ای بود که آمریکا بنا براستراتژی عمومی خود در خلیج فارس و این منطقۀ مهم استراتژیک جای پای خود را مستحکم تر نماید. نوامبر ۲۰۰۰ القاعده با حمله به قرارگاه نظامی آمریکا درعدن، ۱۷نفر از افراد نیروی دریائی آمریکا را کشت. در ۶ اکتبر ۲۰۰۲ القاعده با حمله به کشتی نفتی Limburg متعلق به فرانسه در سواحل مکلا، حضور و موجودیت «القاعده درشبه جزیرۀ عربی»-AQPA- را اعلام کردند. گروه تروریستی القاعده با ایجاد پایگاه ها و مراکز آموزشی جهادی، به تربیت و اعزام تروریست های اسلامی در اقصی نقاط جهان اقدام کرده است.
در یمن گروهی ۱۵۰ نفره از اعضای القاعده مستقر بودند که آمریکا خواهان استرداد آنها بود که در بین آنان تنی از طراحان و همکاران واقعۀ ۱۱سپتامبر هستند.اما دولت سابق یمن از انجام این کار سر باز زد. پیدایش و پیشرفت دولت اسلامی درعراق و سوریه و انشعابات شاخه های آن از گروه های جهادی و القاعده، یمن راهم از این قاعده مستثنی نکرد.
زمانی که شورشیان حوثی با حمله به صنعا و فتح آن به قدرت اصلی در یمن تبدیل شدند و قدرت مرکزی ساقط گردید، شاخۀ دولت اسلامی در یمن نیز با یک سری عملیات تروریستی اعلام موجودیت کرد. در۷ ژانویه بمبی در یک اتومبیل در مقابل آکادمی پلیس صنعا منفجر شد که به مرگ ۳۷ نفرمنجرگردید.در حالی که شهرهنوز به طورکامل در دست حوثی ها نبود. در جمعه ۲۰ مارس۲۰۱۴ دولت اسلامی شعبۀ یمن با دوانفجارانتحاری و بمب گذاری در مسجد شیعیان صنعا پایتخت یمن که توسط حوثی ها اشغال شده بود، باعث کشتار۱۴۲تن گردیدند.
سومین بمب در مسجد الحشوش در شمال صنعا و چهارمین حمله انتحاری در مسجد الهادی در شهر صعده در شمال اتفاق افتاد که در آن حامل بمب کشته شد. در اثر این حملات «المختاربن زیاد » امام حوثی ها کشته شد.
جدائی دولت اسلامی از هم مسلکان القاعده ای اش همان پروسه ای راطی کرده که همگنان عراقی وسوری شان دنبال کردند. شاخۀ دولت اسلامی با قرار دادن نوک تیز حمله اش به شیعیان حوثی دنبال کسب قدرت و ایجاد «منطقۀ آزاد» یا منطقۀ زیر حکومت خودش است.
در حالی که القاعده همان استراتژی قدیمی خود را دنبال می کند که ارجحیت حمله به مواضع سعودی ها وغرب است. حوثی ها با ورود به مناطق مرکزی و جنوبی با نیروهای القاعده و داعش درگیر شده اند. حضورتعداد زیادی از اتباع عربستان سعودی در سازمان های تروریستی داعش و جبهۀ نصر و القاعده در یمن (AQPA القاعده در شبه جزیرۀ عربستان) و مبارزۀ آنان در سوریه و عراق برای این کشور تناقضی را پیش آورده است. از یک سو اعلام خلافت اسلامی در کنار مرزهای عربستان و گسترش نفوذ آنها در داخل خاک عربستان و پیوستن بسیاری از نیروهای سلفی به داعش، چالشی برای قدرت و نفوذ سعودی هاست که سیاست های ضد جهادی عربستان را توضیح می دهد. ازسوی دیگرسیاست عربستان علیه ایران و تهاجم و گسترش شیعیان در سوریه – عراق – لبنان و یمن و مبارزۀ القاعده و داعش با آنها، نوعی همسوئی و همراهی عملی بین عربستان و داعشی ها به وجود آورده است.
گفتار پایانی و چشم انداز حوادث یمن
یمن از دیرباز به خاطر حاصلخیزی و موقعیت جغرافی- بازرگانی، یعنی قرارگرفتن در کنار باب المندب، شاهراه حیاتی بین آسیا و آفریقا و حوزۀ اروپائی مدیترانه، مورد توجۀ قدرتهای بزرگ بوده و همۀ آنها سعی داشتند تا آن را به زیر حوزۀ نفوذشان بکشانند. بررسی مختصر تاریخ باستانی یمن و نزاع ایران و روم، دو قدرت بزرگ آن عصر بر سر تسلط بر یمن و شاهراه باب المندب، تا قبل از ظهوراسلام و توجۀ ویژۀ امپراتوری های اسلامی از خلافت های اموی وعباسی گرفته تا امپراتوری عثمانی به یمن و سلطۀ سیاسی و اقتصادی برآن، آن پیوستگی تاریخی-اجتماعی است که با توضیح مفصل آن در بالا، ما بی واسطه به دوران معاصر و نزاع قدرت های استعماری و امپریالیستی بر سر یمن و اشغال بخش جنوبی آن توسط انگلستان می رسیم.
به دنبال شکست امپراتوری عثمانی در جنگ اول، و تشکیل دولت سعودی، دور جدیدی از مبارزه و رقابت بین قدرت های منطقه ای چون مصر و عربستان از یکسو و دول امپریالیستی فرانسه و انگلیس و در پی آنها آمریکا بر سرمرده ریگ آن آغاز شد.
دولت تازه تأسیس سعودی در یک تهاجم تجاوزکارانه بخش های وسیعی از یمن را اشغال کرد و ضمیمۀ خاک خویش کرد. سرزمین هائی که هنوز مورد منارعۀ دو کشور است. همان طور که در بالا بدان اشاره شد، عربستان از آن پس تا به امروز چندین بار به دخالت های مسلحانه در یمن دست یازیده است.
و هر بار با تغییر متحدین داخلی اش، چند هدف عمده را دنبال می کرده است: جلوگیری از شکل گیری یمنی مستقل و دموکراتیک در مرزهای جنوبی اش و ایمن سازی این مرزها در برابر نفوذ نیروهای مخالف وهابیسم، چون زیدی ها و نیروهای جهادی و کشاندن یمن این « زائده» مزاحم شبه جزیرۀ عربستان، به حوزۀ نفوذش در سراسر بخش جنوبی خلیج فارس.
اگر دیروزبه کمک امامان زیدی به ضد جمهوری خواهان درجنگی ۸ ساله دریمن درگیر گردید؛ بعدا” با بخشی از همین جمهوری طلبان به سرکوب قبایل شورشی شمالی پرداخت و سر آخر امروز با دخالت مستقیم، در مقابل دو متحد سابقش یعنی زیدی ها و عبدالله صالح – رئیس جمهور سابق- قرار گرفته است. عربستان همچنین در مقام یک ستون عملیاتی و مالی امپریالیسم غرب و به ویژه آمریکا در منطقۀ خلیج فارس، به یک جنگ نیابتی در یمن پرداخته است.
هدف عمدۀ این جنگ، جلوگیری از افتادن یمن به دست شاخه ای شیعی طرفدار ایران است. عربستان علیرغم اختلافاتی که با آمریکا بر سرتاکتیک و استراتژی اتخاذ شده در منطقه و ایران دارد، نمی توانست به انجام چنین عملیاتی بدون چراغ سبز آمریکا و پشتیبانی سیاسی- لجستیکی آن دست یازد. تنگۀ هرمز و باب المندب دو شاهراه بازرگانی مهم برای غرب محسوب می شوند و به ویژه نقشی حیاتی در تأمین انرژی برای آن دارند.
با توجه به حضور ایران در هرمز، برای غرب غیر قابل قبول است که نیروئی طرفدار ایران در بنادر جنوبی یمن و باب المندب مستقر شود. عربستان وغرب، اگرهم نتوانند حوثی ها را از مسند قدرت برانند؛ این هدف بلاواسطه را دنبال می کنند که بندر عدن و بخش جنوبی را کاملا” از وجود و تسلط آنها خارج سازند.
روسیه از دوران شوروی دراین منطقه، حضور سیاسی – نظامی داشته و چین برای تأمین و تضمین نفوذش در این منطقه و شاخ آفریقا، از دیگر مدعیان تسلط و نفوذ در یمن هستند.
بار دیگر در سطح بین المللی ما شاهد شکل گیری همان صف آرائی هستیم که در سوریه به وجود آمد. ایران و متحدینش در منطقه (شیعیان عراقی و لبنانی) از یک سو و عربستان و شیوخ خلیج ازسوی دیگر درگیر جنگی ارتجاعی در یمن گردیده اند و امپریالیست های غرب و روسیه و چین نیز از دور و نزدیک در آن درگیر شده اند.
با توجه به این بستر تاریخی- اجتماعی که در بالا دیدیم، برآمد نیروهای ارتجاعی درصحنۀ بحران یمن جای تعجبی ندارد. با افول ناسیونالیسم عرب و انحراف جنبش جمهوری خواهی یمنی های آزاد در شمال و شکست جنبش آزادی بخش و سوسیالیسم در جنوب، سه نیروی اسلام گرای ارتجاعی زیدی به رهبری حوثی ها و حزب اخوانی اصلاح و گروه های جهادی- تروریستی القاعده و داعشی، صحنۀ اصلی سیاسی- اجتماعی یمن را اشغال کرده اند.
باآنکه هرسۀ این نیروها درپی حاکمیت اسلامی و برپائی قوانین شرعی هستند اما پروژه های آنان باهم تفاوت های اساسی دارد. زیدی ها در پی بازسازی حکومت امامیۀ زیدی یعنی نوعی خلافت شیعی هستند و طرفداران داعش پروژۀ خلافت اسلامی سنی گرا را دنبال می کنند. حزب اصلاح با الهام از افکار و سنن اخوان المسلمین و تجربۀ ۵۰ سال مبارزۀ سیاسی- اجتماعی، حکومتی اسلامی از نوع ایران و یاترکیه را در مد نظر دارد. اتحاد و اتفاق این سه نیرو با توجه به عمق اختلافات ایدئولوژیک و پروژه های سیاسی و پایگاه های اجتماعی شان ناممکن به نظر می آید.
سه قدرت اسلام گرای منطقه یعنی، ایران شیعی وعربستان سنی با ترکیه ای که در رؤیای احیای امپراتوری عثمانی است، ناظر و عامل فعال این حوادث هستند. جمهوری خواهان سکولار حزب کنگرۀ خلق و طرفدارانشان به واسطۀ عملکرد گذشته و وابستگی شان به عربستان و غرب، علیرغم تضادهای مقطعی با آنها و پاره پاره شدنشان (علی عبدالله صالح به سمت حوثی ها و ایران و عبدربه منصورهادی به عربستان)، وجهه و نیروی زیادی را از دست داده اند. در این میان نیروهای دموکرات و سوسیالیست یمنی که توانسته بودند در سال های ۷۰ در بین جوانان- روشنفکران و زحمتکشان شهری به ویژه در مناطق جنوبی و ساحلی که از سطح فرهنگی بالاتری برخوردار بودند، نفوذ و پایۀ مهمی بیابد امروز بعد از تحمل شکست های متعدد در دهه های اخیر، از توان و نیروی لازم برای اثرگذاری در روندهای جاری بی بهره اند.
موج اسلام گرائی و حضور و دخالت نیروهای خارجی منطقه ای و بین المللی در یمن، شرایط حداقل برای ایجاد یک روند دموکراتیک وعادی را بازستانده است.
مردم یمن همچون سوری ها و عراقی ها در چنبرۀ این تضادها و تصادم ها جان ومال و نیرویشان را از دست می دهند. طبق معمول آمریکا، از پیروزی سریع و پایان دادن به جنگ برای ایجاد یک حکومت دموکراتیک و مشروع صحبت می کند. ولی مشروعیت و دموکراتیک بودن یک حکومت فقط از برآمد یک جنبش توده ای و انتخاب آزاد اکثریت مردم بیرون می آید. علیرغم این چشم انداز تاریک، اتحاد و مبارزۀ نیروهای سکولار- دموکرات و چپ، تنها راه برون رفت از این مخمصۀ دشواراست.
یمنی ها که از تمدنی باستانی و تجربۀ طولانی مبارزۀ انقلابی و آزادی بخش برخوردارند، و در سال هائی نه چندان دور جزء اولین جمهوری های لائیک و تنها جمهوری«سوسیالیستی» در منطقه بوده اند. این بار هم قادر خواهند بود که با اتکا به این سابقه و اتحادی مردمی، حکومت فاسد و وابسته و ارتجاع مذهبی- فاشیستی زیدی و داعشی و اخوانی را با پشتیبانان ایرانی و سعودی شان منکوب کرده از این مهلکه نجات پیدا کنند.
منابع:
۱- پروندۀ استراتژی – سایت وزارت دفاع فرانسه
Ministère de la Défense@IRSEM:La Lettre N°۲-۲۰۱۵
Dissier Stratègique : La diplomatie proactive des pays du Conseil de coopération du Golfe au Moyen-Orient :
۲- فصلنامه تحقیقات جغرافیائی سال ۲۶- شمارۀ چهارم-۱۳۹۰
E. Yazdani
M. Touiserkani
E-mail: yazden2006@yahoo.com شماره مقاله: ۸۴۰
۳- داوهای واقعی درجنگ به ضد یمن کدامند؟
http://www.afrique-asie.fr/menu/actualite/9097-quels-sont-les-vrais-enjeux-de-la-guerre-contre-le-yemen.html
Moon of Alabama Publié le : 16/04/15
۴- مطالعه موردی: التجمع الیمنی للإصلاح(اخوان المسلمین یمن) جمال اشرفی، دانشجوي دکتري، پژوهشگر پژوهشکده مطالعات منطقه اي جامعه المصطفی)العالمیه،j.ashrafi83@gmail.com
۵- لوموند دیپلماتیک شماره های: نوامبر و دسامبر ۲۰۱۰- سپتامبر ۲۰۱۱ آلن گرش- مارس ۲۰۰۳ یمن نیم قرن دخالت خارجی – اکتبر ۱۹۷۴- نوامبر ۱۹۶۸ …..
توضیحات:
۱- شیعیان زیدی، طرفداران یحیی بن حسین از نوادگان زید بن علی پسر امام زین العابدین بیمار، امام چهارم شیعیان ۱۲ امامی هستند که در ۸۹۸ م اعلام امامت کرد و خود را «هادی الله الحق» نامید. لقبی که تا به امرور اخلاف او به یدک می کشند. زیدی ها امروز در یمن با اقلیتی اسماعیلی (شیعیان ۷ امامی) ۴۰ تا ۵۰ درصد جمعیت را شامل می شوند که در مقابل سنی ها و مذاهب دیگر، ترکیبی قومی- مذهبی شکننده و حساسی را به وجود آورده اند. مکتب فقهی زیدیان به مذهب حنفی نزدیک است. برخلاف شیعیان جعفری به عصمت امامان معتقد نیستند و امامت را ارثی نمی دانند. مهمترین شرط امامت را کوشش شخصی و براساس دعوت و فضل دانسته اند. از این رو امامت وراثتی و ظهور مهدی را برنمی تابند. قبلا” مراسم مذهبی عاشورا و تولد پیامبر را نمی گرفتند. ولی در سال های اخیر زیر نفوذ ایران، این مراسم را برگزار می کنند. زیدی ها بعد از شورش ها و مبارزات طولانی با بنی امیه و بنی عباس برای اولین بار در طبرستان و دیلمان و گیلان درحدود ۲۵۰ه ق- به قدرت رسیدند. داعی کبیر حکومت علویان طبرستان را تاًسیس کرد که تا ۵۲۰ ه ق- دوام یافت. در حدود سال ۲۹۸ ه ق-شاخۀ دیگری از زیدی ها در یمن مستقر شدند.مراکش نیز پذیرای گروهی دیگر از زیدی گردید. خانوادۀ الحوثی از سادات حسنی و منتسب به امام حسن هستند و از نوادگان یحیی امام الهادی- حوث، منطقه ای است مابین صنعا و صعده و خانواده حوثی از آنجا برخاسته اند. سید حسین حوثی بزرگ خاندان حوثی در اثر کمک شایانش به امام حمیدالدین در قیامش علیه عثمانی، به قدرت نزدیک شد. حوثی ها خانواده ای کثیر هستند و اکثر علمای زیدی از میان آنها برخاسته اند.«سید بدرالدین الحوثی» از مراجع بزرگ زیدی و از تشکیل دهندگان«حزب الحق» است که با این حزب فعالیت سیاسی اش را شروع کرد. سید حسین بدرالدین حوثی پسر او دوبار عضو مجلس نمایندگان بود و با اقدامات آمریکا در منطقه مخالفت می کرد. او در۲۰۰۴ درنبردی با دولت یمن کشته شد. بعدا” پسرش «عبدالملک حوثی» رهبر کنونی حوثی ها جای او را گرفت.
۲- دولت« معین » در بین سده های (۱۴-۱۱ ق-م ) دریمن تشکیل شده، تا اینکه درسدۀ ۷ ق-م به دست دولت «سبا» منقرض گردید.این دولت تجارت پیشه گذشته از حکومت بر عربستان جنوبی، مستعمراتی درعربستان شمالی داشت. مدینه و تبوک و معان واقع در جنوب شرقی پترا (بطرا) – امروزه واقع در اردن هاشمی روزگاری در حیطۀ قدرت دولت یمنی معین بوه اند.
۳- دولت «سبا» تا قرن ۲ ق-م بر یمن مسلط بوده است.داستان ها وافسانه هائی حول رابطۀ ملکۀ سبا (بلقیس) و سلیمان پادشاه یهود،هم درکتابهای مذهبی وهم در روایات و ادبیات، به این دوره اشاره دارند.
۴- حمیری (بفتح ح وی) ها که در حدود ظفار و حضرموت قدرتی بهم رسانده بودند در حدود ۱۱۵ ق-م دولت سبا را برانداختند و خود تا ۵۲۵- میلادی بر یمن مسلط شدند و در آنجا فرمان می راندند. دولت حمیریان سرانجام به دست حبشیان منقرض گردید. حبشه (اتیوپی) در ساحل غربی دریای سرخ و رو به یمن قرار دارد. فاصلۀ دو سرزمین از طریق باب المندب بیش از ۳۲ کیلومتر نیست.
۵-افسانه های قدیمی مردمان جنوبی عربستان را از فرزندان قحطان نوۀ نوح و پسرسام و مردمان عربستان شمالی را از فرزندان عدنان فرزند دیگر سام میدانند. تاریخ این سامی ها و دین های ابراهیمی شان از دیرباز تاکنون، صحنۀ یکی از پرتنش ترین مراکز کرۀ خاکی ما بوده است.
۶- جرجی زیدان(۱۹۱۴-۱۸۶۱) نویسنده و مورخ مسیحی لبنانی و ازطرفداران پر و پا قرص ناسیونالیسم عرب بود. او در مقام ادیب و مورخ و آموزگار دراشاعۀ اندیشه های لیبرال و پان عربیسم نقش مهمی داشت.
۷-عبدالرحمن کواکبی از روشنفکران سوری که تاًثیر مهمی بر افکار ناسیونالیست های عرب و از جمله یمنی های آزاد داشت. او که با سلطۀ عثمانی ها در سوریه مبارزه می کرد از ابداع کنندگان تز پان عربیسم در مقابل پان اسلامیسم بود. پان اسلامیستی که خلفای عثمانی از آن برای تسلط شان بر دنیای مسلمان استفاده می کردند. او تا سال ۱۹۰۲-م درمصر اقامت داشت و در همانجا درگذشت.
۸- شکیب ارسلان- نویسنده ومورخ و سیاستمدار لبنانی الاصل- دروزی و طالیبی موًسس حزب الدستور تونسی از آن جمله اند که همگی به یمن آمده تا ناسیونالیسم گمشدۀ خود را در آن پیداکنند. آنها نیز مانند رشید رضا و حسن البنا در یمن منبعی از اسلام اصیل جستجو می کردند که توانسته از تاًثیر مخرب «غرب» در امان بماند. کشوری کوهستانی- بیابانی بدون راه های ارتباطی با مردمانی جنگجو که اسلامیت و استقلال عرب را نمایندگی می کرد.
۹-علی عبدالله صالح پس از برقراری جمهوری، ریاست امنیتی استان تعز و سپس فرماندهی کل قوا را به عهده گرفت. او از ۱۹۷۸ تا۲۰۱۱ عهده دارمقام ریاست جمهوری یمن بود. در یمن نقل می شود که علی عبدالله صالح زمامداری خود را «رقصیدن با مارهای مختلف» خوانده است. او که سابقۀ خانوادگیش به طایفه ای زیدی می رسد در ابتدای حکومتش با کنفدراسیون قبائل حاشد که عمدتا” زیدی بودند ائتلاف کرد. درحالیکه ریاست این کنفدراسیون با «عبدالله احمر» از سنی های شافعی بود.
۱۰- فرازهائی از خاطرات تراب حق شناس در نوشتۀ «یادداشت های جنگ ظفار»- محبوبه و رفعت افراز –ص۲۶-۲۱ – اسفند ۱۳۹۳ از انتشارات اندیشه و پیکار شاید بتواند تصویر روشنی از وضعیت آن روز یمن جنوبی را به دست دهد. «دولت یمن جنوبی که پس ازخروج انگلیسی ها از منطقه یکی از مهمترین درآمدهای خود یعنی پالایشگاه عدن را از دست داده بود با گرفتاری های اقتصادی فراوان روبرو شد.بعد از جنگ ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل و بسته شدن کانال سوئز، راه ترانزیت دریائی باب المندب نیزعملا” بسته شد. جنوب یمن که از این رهگذرعایداتی با توقف مسافران کشتی ها و بویژه داد و ستد به دست می آورد- از این عایدات محروم شده بود. به ویژه پس از برقراری اقتصاد دولتی و اقداماتی که در چهارچوب به اصطلاح سوسیالیستی یعنی از جمله انحصار صادرات و واردات به دست دولت، باعث فرار بسیاری از بازرگانان و پیشه وران گشت. به طوری که درعدن مغازه های بسته بیش از مغازه های باز بچشم می خورد و طبیعی است که فقرآشکاری درکلیۀ زمینه ها به چشم می خورد.ادارۀ حکومت بسان حکومت شوروی با یک هیاًت سه نفره اداره می شد. رئیس جمهور سالم ربیع علی- نخست وزیرعلی ناصر محمد و رئیس حزب عبدالفتاح اسماعیل بودند……سال های ۶۰ میلادی جمعی از روشنفکران و نیروهای مترقی عرب، اهل منطقۀ خلیج یعنی عربی سعودی- کویت- قطر- عمان و بحرین…سازمانی درست کردند که آن را «جبهۀ خلق برای آزادی خلیج عربی» نامیدند. پس از مدتی کسانی که جای پای محکم تری داشتند یعنی در بحرین و کویت، از این جبهه جدا شدند و راه مستقل خودشان را در چهارچوب مبارزۀ پارلمانی دنبال کردند. اما بخش عمان به کار خود ادامه داد و خود را«جبهۀ خلق برای آزادی عمان» نامید…..عرصۀ عملیاتی این جبهه در بخش کوهستانی ظفار بود که هم مرز یمن جنوبی است (استان غیظه)…..یمن شمالی [در آن موقع] که آبادتر و پرجمعیت تر و ثروتمند بود حکومتش مورد پشتیبانی عربستان سعودی و آمریکا قرارداشت … [ در جنوب] برنامه های درسی مدارس و امور اجتماعی بسیار رنگ آموزش هائی را داشت که در کشورهای بلوک شرق می دیدیم. دیدن مدارس دخترانه و آموزش های لائیک و برخی مطالبی که در روزنامه ها منعکس می شد به کلی با انچه در شبه جزیرۀ عربی رایج است متفاوت بود. مذهب واقعا” به درون مساجد رانده شده بود.»
۱۱- اخوانی ها، به دنبال یک استراتژی خزنده برای کسب قدرت در یمن، به الاحمر نزدیک گردیدند و در پی آن با تأسیس مکتب توحید و ارشاد و مکاتب دیگر و تأسیس نهادهای آموزشی و آموزش قران، موازی با نهاد های دولتی، شبکه ای وسیع از طرفداران «اصلاح» را به وجود آوردند. شیوۀ اخوانی ها در آموزش، گذشتن از دو مذهب زیدی و شافعی بود و این آنها را در معرض انتقاد به وهابی گری قرار می داد. اخوانی ها با نفوذ در دستگاه دولتی و شرکت در تدوین خطوط «میثاق ملی» و شرکت در حزب دولتی «المؤتمر الشعبی العام» نفوذ زیادی بهم زدند. اخوانی ها در عین شرکت در اصلاح، جنبشهای اخوانی موازی را هم حفظ کردند. حضور مشایخ و بزرگان قبیله ای در اصلاح مانند شیخ عبدالله بن حسین الاحمر، جوانان اخوانی را به سمت ایجاد «حرکت النهضته الاسلامیه » که رادیکالتر بود، سوق داد.
۱۲- پان اسلامیسم در دوران معاصر بر اساس تجربۀ اخوان المسلمین مصر و با هدایت رهبران اولیۀ اخوان از جمله حسن البنا وارد یمن شد و سازمان داده شد. نظام امامت آخرین نمونه از مدل های اسلام سنتی حکومت پس از خلافت عثمانی بود. اخوان المسلمین در پایان دادن به این مدل و تلاش برای جایگزین کردن مدلی بر اساس آموزه های رشید رضا و حسن البنا و سید قطب تلاش زیادی کردند. نفوذ اخوان در یمن، ابتدا از رهگذر آشنائی هیاًت های دانشجوئی یمنی مستقر در قاهره و به ویژه برخی از بنیانگذاران «حرکته الاحرار» با جنبش اسلامی مصر بود. جنبش الاحرار یکی از احزاب سیاسی ضد نظام امامت بود که در سال ۱۹۴۴ از جمعیت های مخفی در یمن به وجود آمد.
۱۳- خانم توکل عبدالسلام خالد کرمان برندۀ جایزۀ صلح نوبل در۲۰۱۱- متولد تعز مدافع حقوق زنان در یمن از اعضای شورای مرکزی حزب اسلام گرای اصلاح و مدیرسازمان «زنان روزنامه نگار رها از بند» شاعر و ادیب و دختر وزیر دادگستری سابق یمن عبدالسلام خالد کرمان است او به همراه دو زن دیگر، آلیس جانسون رئیس جمهور لیبریا و لیما گبووی فعال لیبریائی این جایزه را دریافت کرد.
۱۴- یمن از فقیرترین کشورهای خاورمیانه است.« تخمین زده می شود که حدودا” ۱۰میلیون یمنی به خاظر بیکاری- گرانی مواد غذائی و خدمات اجتماعی محدود از ناامنی غذائی رنج می برند. بی ثباتی و جابجائی جمعیتی- ضعف دولت- فساد گسترده- کاهش منابع و نبود زیرساخت های کافی از دلایل عدم توسعۀ فقیرترین کشور خاورمیانه است.»- (BBC- فارسی ۲۵ مارس ۲۰۱۵)-۹۰ درصد گندم و ۱۰۰ درصد برنج آن از خارج وارد می شود. کشاورزی و آبیاری آن زیرسلطۀ کشت «قات» است که نوعی علف تخدیرکننده است. که تقریبا” همه آن را مصرف می کنند و از کشت گندم با صرفه تر است. تولید کم گاز و نفت در یمن منبع عمدۀ درآمد دولت است. و در سال های اخیر با افت قیمت نفت، این منبع درآمد هم بی نهایت کاهش یافته است. به علاوه با اخراج صدها هزار کارگر یمنی از عربستان و کشورهای خلیج، درآمدهای ارزی دولت بازهم پائین آمده و بر مشکل بیکاری افزوده شده است.
۱۵- تشکیل شورای همکاری خلیج در۲۵ ماه مه ۱۹۸۱- در جهارچوب اتحادیۀ عرب دو هدف عمده را دنبال می کند. اول محدود کردن ایران بعد از انقلاب اسلامی، ایجاد یک نیروی زمینی مشترک و ناوگان دریائی و پلیس مشترک در این راستا در دستور این شورا قرار گرفت. در حال حاضر ایران به عنوان تنها قدرت منطقه ای که با نفوذش درعراق- سوریه و لبنان و هم اکنون در یمن، به خطری برای امنیت و ثبات این کشورها تبدیل شده است، بیش از پیش بر اهمیت این شورا افزوده است. ۲۸ و ۲۹ مارس ۲۰۱۵ در جمع سران اتحاد عرب در شرم الشیخ، قطنامه ای برای ایجاد یک نیروی نظامی عرب به تصویب رسید که توسط مصر و شورای همکاری خلیج به پیش کشیده شده بود. شورا با این پیشنهاد درپی کم کردن وابستگی دنیای عرب به غرب از لحاظ امنیتی و نظامی است. پاکستان در این حلقۀ استراتژیک به عنوان تنها کشور مسلمان دارای بمب هسته ای جای مهمی دارد.
هدف عمدۀ دیگر این ساختارها، جلوگیری از رشد اعتراضات توده ای و دموکراتیک در کشورهای پادشاهی عرب است. به همین منظور در ماه مه ۲۰۱۱- شورای همکاری خلیج به اردن هاشمی و مراکش پیشنهاد کرد که به داخل این شورا بیایند. مراکش و اردن با قدرت نظامی ای که دارند می توانند به تحکیم این شورا در هدف های نامبردۀ بالا کمک کنند.