شنبه ۰۲ آبان ۱۳۹۴-۲۰۱۵-۱۰-۲۴-IranSOS- سیامک بهاری: خامنه ای در نامه ای خطاب به حسن روحانی بایدها و نبایدهای اجرای برجام (برنامه جامع اقدام مشترک) بر سر توافقات هسته ای را علنی منتشر کرد، گرچه نامه خامنه ای پیشتر برای مجلس هم رفته بود. آنچه باز هم علنی تر و زمحت از پیش خود را مینمایاند، دعواها و تکانهای شدید سیاسی درونی جناحهای قدرت در جمهوری اسلامی و موقعیت نامتعادل شخص خامنه ای در میانه دعوای باندها و مافیای جناح های حکومتی پس از توافقات هسته ای است.
در طول بیش از یک دهه و بویژه در دوره اخیر تمام مسٸولین پرونده هسته ای از جانب شخص خامنه ای و با تایید او وارد چرخه پرونده هسته ای شده اند. تصمیم اول و آخر در پرونده هستهای بدون هیچ اما و اگری با شخص خامنه ای بوده است.
محتوای این نامه باید کاملا سرگشاده باشد. خطاب به یکی از رقبا باشد، باید و نباید ها را در آنجا بگونه ای بگویند که هیچ بار عملی در بر نداشته باشد. هیاهویی بی ثمر برای انسجام صفوف متشنج و آشفته داخلی. بار همه خسارت باید به عهده رقیب باشد. تا شاید این تند پیچ به فرجام برسد.
جمهوری اسلامی در مواجهه با دوران سخت و ناهموار، ناتوان تر از هر موقع دیگر با تحولات منطقه ای و اعتراضات شتابنده مردم روبروست. نامه خامنه ای نموداری از دست و پا زدن برای بقا و دوام حکومتی گرفتار در گرداب است.
وصله پینه های نخ نما
روند توافقات هسته ای و تمام شدن کار در پی تصویب آن، نگرانی از ریزش دلواپسان و حامیان منطقه ای از یکسو و جناح رقیب که حالا پس از تصویب کلیات توافقات در مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان نتیجه را میخواهد در کیسه خود بگذارد از سوی دیگر، به تشدید اختلافات بیشتر از پیش دامن زده است. اما وضعیت مخاطره آمیزتر از آنست که خامنه ای بتواند همچنان با موضع بینابینی و عدم صراحت در باره توافقات لوزان این دوره را سپری کند. گرچه خامنه ای در ملاقات با اعضای مجلس خبرگان بطور صریح تاکیداتش را بر پذیرش توافقنامه لوزان اعلام کرده بود اما نتوانسته به آن کفایت کند و باید به مسایل مبرم تری پاسخ بدهد. پامنبری های او در نماز جمعه و اینجا و آنجا پیشتر راجع به فشارهای بین المللی در باره آنچه خودشان مسایل حقوق بشری خوانده بودند هشدار داده بودند. اما این تنها فشارهای بین المللی نیست، این نتیجه منطقی سازش قهرمانانه و در پذیرش شکست است.
حقیقتی که در دوران پسا توافقات بصورت انتظارات وسیع مردم در داخل سنگینی خود را بر کلیه مناسبات سیاسی و اجتماعی انداخته است. هیچ درجه از لعن نفرین و بی اعتمادی و هشدار به “نفوذ” شیطان بزرگ از تلخی جام زهر و تبعات آن نخواهد کاست.
ورشکستگی اقتصادی و ناتوانی سیاسی جمهوری اسلامی در موزانه قدرت با غرب، موقعیت شکننده و وسعت گرفتن دامنه شرکت جمهوری اسلامی در ماجراجویی و جنگ طلبی در منطقه، سبب اعلام اقتصاد جنگی یا بقول خامنه ای، اقتصاد مقاومتی شد. در این میان، هست و نیست زندگی اکثریت مردم ایران نابود شد. جمهوری اسلامی در سه کنج بن بست، دست به هزیمت و عقب نشینی زد.
خامنه ای در این مخمصه باید در قامتی ظاهر شود که باز هم بتواند با حفظ تعادل “رهبری” میانه دعوا را بگیرد. با رجز خوانی هایش حامیان و دلواپسان سرخورده و حامیان منطقه ای را به درجه ای راضی نگهدارد و از بار روانی شکست هسته ای و عواقب محتمل آن بکاهد.
ولی فقیه ابلهانه می گوید: “نقاط ابهام و ضعفهای ساختاری و موارد متعددی در توافقنامه هست که در صورت فقدان مراقبت دقیق و لحظه به لحظه،میتواند به خسارتهای بزرگی برای حال و آیندهکشور منتهی شود.” این سندی است که مو به موی آن با توافق و مجوز شخص خودش به امضا رسیده است. همه نقاط ضعف و ساختاری بخشی از اجرای سیاست “سازش قهرمانانه” جمهوری اسلامی و شخص خود اوست.
لاریجانی رٸیس مجلس شورای اسلامی وقتی که مخالفان توافق هسته ای در ١۹ مهرماه در صحن مجلس روی سرش ریخته بودند کنترل از دستش رفت و فریاد زنان حقیقت پرونده هسته ای را برملا کرد: “پرونده هسته ای پرونده رهبری است”.
شکست و عقب نشینی عواقب خود را بسرعت در میانه پیاده نظام ذوب شده در ولایت نمودار می کند. مجلس به عینه حتی از متن و جزئیات برجام بی اطلاع نگه داشته شد. دست مجلس در پوست گردو ماند و نتیجه این شد که بدون بررسی متن “برجام” از سوی مجلس طرحی تصویب شد که، صرفا دولت ملزم به رعایت برخی موارد کلی گردید.
خامنه ای با تاخیری دو ماه و نیمه، عاقبت در ۲۹ مهرماه، مصوبه شورای عالی امنیت ملی را تایید کرد، تا فرصتی به پیاده نظامش در مجلس بدهد. با این ترفند خامنه ای تلاش کرد مسئولیت مستقیم را از دوش خود بردارد، با به وسط کشیدن پای مجلس، امتیازی به پیاده نظامش بدهد. اما در عمل این نمد هم کلاهی برای دلواپسان داخل و ببرون مجلس نشد.
سنگ بزرگ علامت نزدن است
عقب نشینی “آقا” مثل دم خروس بیرون زده است. جمع کردنش دیگر ممکن نیست. او نمی خواهد مسٸولیت شکست پرونده سیاست هسته ای و ناکامیهای آنرا بپذیرد. ترجیع بند اصلی نامه خامنه ای این است که “برجام” باید پس از لغو تحریم های امریکا و اتحادیه اروپا اجرا شود! پاسخ امریکا در مقابل بسیار روشن و صریح است. بر اساس توافقات، تحریمهای هسته ای ایران در روز اجرای برجام، نه لغو، که متوقف خواهد شد.
شروط ۹ گانه نامه خامنه ای در عین بی ارزش بودن و غیر عملی بودن، تنها خاصیتش تهدید به بازگشت به دوران پیش از توافقات است. این بازگشت اکیدا برای جمهوری اسلامی ممکن نیست. تمام تلاش جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای در پذیرش شکست، پس زدن فشار تحریم ها بوده است. در چنین شرایطی حتی یک قدم هم نمی تواند به عقب بردارد. شروط ۹ گانه، یا بخشا انجام شده است. یا تاکیداتی تکراری و بی پشتوانه است. جمهوری اسلامی اساسا برای لغو آنها کاری از دستش ساخته نیست.
خامنه ای نهایتا خواستار تشکیل “یک هیات قوی و آگاه و هوشمند” برای “رصد پیشرفت کارها و انجام تعهدات طرف مقابل” است. تعیین ضریب هوشمندی و آگاهی را هم به دست شورای امنیت ملی می سپارد و باز خود را کنار می کشد و در نهایت به شکلی مضحک خواهان آن میشود که “کالاهای مصرفی از امریکا نخرید”!
خامنه ای خواستار “اعلام کتبی رئیسجمهور امریکا و اتحادیهاروپا مبنی بر لغو تحریمها” است و می گوید “در اعلام اتحادیهاروپا و رئیسجمهور امریکا باید تصریح شود که این تحریمها بهکلی برداشته شده است. هرگونه اظهاری مبنی بر اینکه ساختار تحریمها باقی خواهد ماند، به منزلهنقض برجام است.”
کیهان شریعتمداری پس از انتشار نامه خامنه ای افسار پاره میکند و ساده لوحانه سخنان وی را چنین تشبیه می کند: “انشای امریکا را پاره کرد و برای حریف دیکته نوشت” اما نه رجزخوانی خامنه ای، نه این جست و خیز ابلهانه هیچکدام نه جنبه عملی و اجرایی دارد و نه ذره ای میل به بازگشت به دوران پیش از توافقات هسته ای. اینها بخشی از پذیرش شکست و توجیهی برای نرمش قهرمانانه “حضرت آقا” ضربدر اقتصاد مقاومتی است.
جمهوری اسلامی ناتوان تر از آنست که خود را برای یک رویارویی طولانی مدت تر مانند دوران تحریم ها و کاغذ پاره خواندن آنها مهیا کند.
طوفان از راه رسیده است
پس از توافقات هسته ای، آنچه هیٸت حاکمه جمهوری اسلامی از آن وحشت کرده و به این بندبازی تمسخر آمیز متوصل گشته است، مطالبات، توقعات و انتظارات بحق مردم جان به لب آمده ای است که در فردای اجرای توافقات هسته ای خواهان عملی شدن خواستهای خود هستند. زندگی از دست رفته شان را طلب می کنند.
نوچه هایی امثال جنتی در خطبه ها و مجالس، آن روی سکه فشارهای ناشی از پذیرش شکست را اقرار کرده اند. آنچه فشارهای “حقوق بشری” می خوانند عطش بی انتهای مردم ایران برای یک زندگی بهتر و پایان دادن به سرکوب آزادیهای اجتماعی و سیاسی است. مردم حقشان را می خواهند که یا در جبهه های سوریه و عراق و یمن و لبنان و … به یغما میرود، یا توسط آیت الله های هار و گردن کلفت به تاراج برده شده است.
جمهوری اسلامی بخوبی میداند که این نه فقط “تحریمهای حقوق بشری غرب” که خود مردم سرکوب شده هستند که برای بازپس گیری حقوق پایمال شده شان سر به شورش برخواهند داشت. موج شتابان اعتراضات وسیع اجتماعی در اشکال مختلف این را به جمهوری اسلامی فهمانده است که پیشرویهای مبارزاتی مردم دارد به نطقه ای میرسد که دیگر به عقب باز نخواهد گشت.
اعلام شرمساری سران جمهوری اسلامی، از وضعیت فلاکتباری که به مردم تحمیل کرده اند و تلاش بر تشدید سرکوب عمومی به اضافه رجزخوانی های خامنه ای، اثر و کارایی خود را از دست داده است.
مردم شاهد تحمیل تشدید ریاضت اقتصادی، ورشکستگی و افلاس رسمی و بسته های ریاضت اقتصادی خانه خراب کن هستند. آنچه که پس از سالها جنگ طلبی و کوبیدن بر طبل هسته ای باقی مانده است، فقر و فلاکت عمومی و اقتصادی متلاشی شده برای بخش عظیمی از مردم ایران است.
برای مردم این نامه نگاریها، تنها یک معنی دارد، حکومت شکست خورده است، دارد تلاش می کند خود را سرپا نگهدارد. شکافهای درونی اش عریض تر و قدرت حفظ تعادلش کمتر شده است.
مطالبه فوری مردم نه تنها پس از توافقات هسته ای که در اساس فیصله دادن به عمر پرنکبت حکومت اسلام است.
آنچه جمهوری اسلامی را به خط پایان و سرنوشت ساز می کشاند همین مردمی هستند که قصد دارند و عزم جزم کرده اند که برای همیشه به کشمکش غرب و جمهوری اسلامی و جدال بی پایان جناح های درونی رژیم اسلامی با به زیر کشیدن آن نقطه پایانی برای نکبت و عفونت تاریخی بگذارند.