توده ها رهبران را قبول نکردند
رهبران توده ها را منحل کردند!
برتولت برشت
هادی میتروی : به دنبال آغاز «حماسهء بزرگ انتخاباتی» در ایران و گیج سری بخشی از «رهبران» اپوزیسیون خارج از کشور، جمعی از کارگران سوسیالیست پاریس عزم خود را جزم کردند که بدون «رهبران داهی»، بدون چرخ زدن در جای خود، با بیزاری از انفعال و دوری از بی عملی، در افشای آخرین خیمه شب بازی به غایت مهندسی شدهء حاکمیّت اسلامی سرمایه در ایران، به حداقل وظایف برآمده از همبستگی پرولتری، در خارج از کشور پاسخ دهند.
از آنجائی که تشکل های واقعاً موجود به دلایلی متنوع؛ که پرداختن به آن در حوصلهء این مختصر نمی باشد؛ در تدارک این افشاگری اعتراضی به آخرین خیمه شب بازی حکومتی شرکت نداشتند، «توده های» بی دلیل برای سکوت، برای نخستین بار «خود» در پاریس دست به عمل زدند. از آنجائی که «رهبران» غایب تشریف داشتند و کسی نبود که در این غربت ِتبعید توده ها را رهبری کند، توده ها بناچار یک به یک آستین ها را بالا زدند تا جمعا به اجابت امر وظایف حداقلی خود، در امن و رفاه خارج از کشور بپردازند (۱الف).
این غیبت رهبران باعث گردید تا توده ها بر مبنای ضرورت، به نوع جدیدی از سازماندهی دست بزنند. سازماندهی بدون رهبر! کمیته ای برای «اقدام» که؛ منفرد و متشکّل؛ همه با هم در کار و بار آن برابرند و ادبیّات و عمل خود را در هر مورد مشخّص، با بحث و توافق جمعی و تقسیم کار داوطلبانه به پیش می یرند. بواقع این کمیته نه با خواست این و یا آن فعال کمونیست که از خلاء ناشی از بی عملی اکثریّت تشکل های موجود در پاریس پا به عرصهء حیات گذاشت. چه در این آخرین خیمه شب بازی سرمایه داری اسلامی، نه تنها همهء اپوزیسیون مدافع نظام سرمایه داری؛ بویژه بورژوا-براندازان مسلح؛ را به نامهء سرگشاده نگاری و مصاحبه های تلویزیونی (بخوانید بریدن از مبارزه بدون شکنجه) کشاند بلکه، اپورتونیست های جنبش کارگری ایران را نیز دچار حیرت، بی عملی و انزوا نمود.
اینکه چرا در چنین شرایط خطیر و بحرانی، «حماسهء بزرگ» حکومتی، اینچنین مجددا «اپوزیسیون» را زمین گیر کرد از نظر کمونیست های ایرانی امری غیر قابل پیش بینی نبود. بواقع این نخستین بار نبود که مدعیان کسب قدرت سیاسی از بالا (چه رقبای طرفدار نظام سرمایه داری و چه اصلاح طلبان حاکمیّت فعلی و چه اپوتونیست های رنگارنگ وطنی) دچار چنین غش و ضعفی می شوند. تجربه نشان می دهد که در پس هر خیمه شب بازی رژیم بحران زی حاکم، چه در ۲ خردادماه ۱۳۷۶، چه در ۲۲ خردادماه ۱۳۸۸ و چه در ۲۴ خردادماه ۱۳۹۲، اپوزیسیون غیر کمونیست ِ«نظام» ظلم و ظلمات و تبعیض ِحاکم دچار بی حالی و گرفتاری ِ«انتظار مکتب اعتراض» مدل اسلامی می شود!
این بی حالی و انتظار ِظهور با «مناطق» (جمع مکثّر عربی «منطق»، اختراع از خودم!) خیلی شیک و پیک و با روپوش خیلی «علمی» که به آن می زنند، به توده ها عرضه می شود. این اپورتونیست ها؛ چه سر سیاه و عمدتا آنارشیست و چه سر سپید و عموما سوسیال دموکرات، ناگهان در بی عملی با یکدیگر متحّد می شوند، بادی به غبغب می اندازند و با سری بلند عنوان می فرمایندکه: «باید صبر کرد و دید چه می شود»! امری که بیماری مزمن این بخش از «اپوزیسیون» غیر کمونیست شده است. بخشی از «اپوزیسیون» که از خود نه حرفی برای گفتن و نه مشیی برای عمل مستقل و مستقیم برای کنش دارد. اپوزیسیونی که در شهوت مشارکت در قدرت، عملش نه از «حرکت جوهری جامعه» (دینامیسم مبارزهء طبقاتی) در جهت سازماندهی طبقات و ایجاد احزاب گوناگون طبقات گوناگون جهت مشارکت در سازماندهی قدرت سیاسی از بالا، در نصیحت جنایتکاران حاکم در حفظ «عاقلانه»ی نظام سرمایه داری و در بهترین حالت، ذکر مصیبت و ناله و زاری از وضع موجود و خواست سازش با امپریالیسم جهانی،خلاصه شده است.
تاریخ گواهی می دهد که در هر دوره، کمونیست ها برغم قلّت در تعداد، با ممارست و پیگیری بر اصول و روش های کمونیستی، بی حالان را سر حال می آورند و به «زندگی» باز می گردانند اما چه حاصل که باز هم در تند پیچ بعدی روشنفکران مدافع نظام سرمایه داری و اپورتونیست های پر مدعای ایرانی، با اختیار و با پای خود مجدداً می روند در گودال!
از نظر من حتی در نبود سازمان سیاسی سراسری پرولتاریای ایران، جنبش کارگری ایران «باید» به این سیکل معیوب ِدنباله روی از طبقات میانی و اپوتونیست های وطنی و تنها و تنها «واکنش» در دفاع از «دموکراسی» و در گاو صندوق حبس کردن «سوسیالیسم»، پایان دهد. برای خروج از این سیکل معیوب که هر یک از ما دهه ها در آن چرخیده ایم (و زهی تاسف برخی از فعالّین کارگری، کماکان همچنان در آن داریم می چرخیم!)، شایسته است با ایجاد هسته های مخفی سرخ در سراسر کشور و تشکل های توده ای محلّی در خارج از کشور، نه تنها بی وقفه به وظایف دموکراتیک خود در دفاع از حقوق حقّهء مردم سراسر کشور؛ و در محور آن اکثریّت فاقد سرمایه در سراسر ایران؛ پاسخ گوئیم بلکه، با روش کار کمونیستی در «عمل» دفاعی توده ای و آموزش سه منبع و سه جزء کمونیسم در «نظر»، خود را در مسیر تشکیل سازمان سیاسی سراسری طبقهء کارگر ایران قرار دهیم تا از این طریق، هم به دفاع بی امان از حقوق حقّهء جنبش کارگری ایران در سراسر جهان بپردازیم و هم به تشکیل سازمان سیاسی سراسری طبقهء کارگر ایران، در این دوران اعتلای انقلابی یاری رسانیم.
تجربهء مبارزات نیم قرن گذشته نشان می دهد که تنها با «سیاست» درست نمی توان کار کمونیستی را به پیش برد. روش کار کمونیستی بنوبهء خود نقش روی دیگر سکهء کار جمعی در مسیر رهائی ست. زندگی کمونیستی، مجموعه ای از سیاست، روابط و «عشق» به جمع و کار جمعی ست که در «حزب» تبلور می یابد. بیائید بپذیریم که روابط بین کمونیست ها و سیاست کمونیستی از یکدیگر غیر قابل تفکیک نیستند و هر یک بدون دیگری غیر قابل دوام، میرا (ناپایدار) و در نتیجه ناتوان از بازتولید خود هستند. رفقای مقدّس تر از پاپ من همیشه به من انتقاد می کردند که: «اصول تشکیلات کمونیستی» (روابط فیمابین)؛ که من حداقل از سال ۱۳۶۴ و مشارکت در جمعبندی شکست انقلاب مظلوم بهمن ماه؛ به آن «بسیار» بها می دادم، می دهم و خواهم داد، «شکل» است و آنچه اینچنین شایسته است از طرف من ِنوعی مورد موشکافی قرار گیرد «شکل» نیست بلکه «مضمون» ست که همان «سیاست» تشکیلات می باشد!
من نیز بنوبهء خود حضور این رفقا توضیح می دادم که در هندسهء اقلیدسی ِجهان خارج از ذهن ما، مضمون بر شکل و شکل بر مضمون، هر لحظه اثر متقابل می گذارند. توضیح می دادم که حتی با حداکثر حسن نیّت نیز، با بازتولید روابط بورژوائی و ایجاد بوروکراسی و سلسله مراتب اداری و «دموکراسی نمایندگی» در یک سازمان، نمی توان سیاست کمونیستی؛ چه رسد به فرهنگ و آموزش کمونیستی؛ را به پیش برد. توضیح می دادم که دیرتر و یا زودتر «شکل» نادرست کار ِما، «مضمون» تحلیلی درست جمعی ما از جهان خارج را مسخ خواهد کرد و سیاست طبقات میانی را جایگزین سیاست پرولتاریا خواهد نمود.
تند پیچ رای گیری های یازدهمین دورهء ریاست «جمهوری» در ایران به روشنی نشان داد که حتی بفرض اگر «سیاست» یک تشکیلات درست باشد، در یک تند پیچ و با بُروز تحلیل های گوناگون، روابط نادرست (بورژوا-بوروکراتیک) تشکیلاتی، بر دوستی ها و رفاقت های نیم قرن مبارزه مشترک با رژیم های شاهنشاهی و امامنشاهی، شکنجه ها و شلاق ها و زندگی مخفی و هجران در تبعید فائق می آیند و تشکل های غیر کونیستی را همچون قمر بنی هاشم به دو نیمه و یا حتی در موردی مشخص به پنج پاره! تبدیل می نمایند.
از این زاویه و با تحیّر از گیج سری های یازدهمین خیمه شب بازی بغایت مهندسی شده و با توجه به تجربهء شکست های مداوم (بخصوص آب رفتن دائمی) تشکل های سیاسی اپوزیسیون در پنجاه سال گذشته، این روش کار رفقای پاریس از اهمیّت دوچندان برخوردار می شود. سال هاست که بحث سازمان سیاسی سراسری طبقهء کارگر ایران به مشغلهء ذهنی کمونیست های ایران تبدیل گردیده است. سال هاست که خلاء تشکیلات سیاسی سراسری طبقهء کارگر ایران کمونیست ها را می آزارد. سال هاست که موانع و معضلات نظری و عملی تدارک این سازمان مورد کنکاش کمونیست ها قرار دارد. راهی بس دشوار و طولانی که با سرعت مورچه طی می گردد. راهی که در آن تنها بی شتاب و با آرامش قادر به سیر خواهیم بود. راهی که در آن هیجانات و ماجراجوئی های طبقات میانی جائی ندارد. راهی که رهروان آن از یک سو «نظم آهنین» و از دیگر سو «عشق» به جمع و کار جمعی را با سلاح «انتقاد از خود» باز تولید می نمایند. «فراخوان کمونیستی» و سمینار کمونیستی که به همّت امضاء کنندگان این فراخوان (فراخوان کمونیستی و گزارش نخستین سمینار برای علاقمندان در پایان مطلب آورده خواهد شد) در خارج از کشور برگزار شد، نخستین کوشش برنامه ریزی شده به این مشغلهء ذهنی بود (۲).
در مرکز این اشتغالات ذهنی؛ جهت عدم تکرار اشتباهات جهانشمول کمونیست ها در قرن گذشته؛ درک امر تفاوت ماهوی بین یک تشکل کمونیستی با یک تشکل بورژوائی ست. تفاوتی گوهری که حزب کمونیست را چه در شکل (روابط فمابین) و چه در مضمون (سیاست ها) از یک تشکل بورژوائی متمایز می نماید. نخستین سئوالی که در این سمینار سه روزه در بارهء تشکیلات کمونیستی مطرح شد، تفاوت ارتباطات کمونیستی با انواع ارتباطات از نوع بورژوائی ست. به عبارت دیگر آیا می توان تشکیلاتی با ارتباطاتی از نوع شرکت های انتفاعی ایجاد کنیم و آنرا «سازمان کمونیستی» بنامیم؟
رفقای حاضر در سمینار همگی به این سئوال بنیادین قاطعانه پاسخ منفی دادند. رفقای حاضر بر این امر اجماع داشتند که چنین تشکیلاتی هر چه می تواند باشد الّا کمونیستی! آنگاه این سئوال مطرح شد که در اینصورت روابط کمونیستی چیست و تشکیلات کمونیستی چه ویژگی هائی دارد. رفقا بر این امر تاکید داشتند که روابط درونی یک تشکل کمونیستی خواست نهائی کمونیست ها: «هر کس به اندازهء توان خود و هر کس به اندازهء نیاز خود» را از همین امروز باید بین اعضاء خود زمینی کند. همچنین این رفقا با آشنائی به شرایط سرمایه داری اسلامی و سرکوب بی مثال توده ها در این نظام و تفاوت کیفی سرکوب در «دموکراسی اسلامی» با بورژوا-دموکراسی های موجود، بر این باور بودند که ایجاد و تنظیم روابط کمونیستی در داخل و خارج از کشور بی تردید یکی نخواهد بود.
از آن سمینار در سه روز ِنخست ماه مه ۲۰۰۹، چهار سال می گذرد. در جلسهء جمعبندی آکسیون اول ماه مه ۲۰۱۳ در پاریس، رفقای کمیتهء ۲۰ و اند سالهء برگزاری اول ماه مه در پاریس تصمیم می گیرند که به «خلا»ئی که در افشای خیمه شب بازی ۲۴ خردادماه ایجاد شده بود پاسخ دهند. رفقای پاریس همّت می کنند و در «کمیته ای کمونیستی» به این مهمّ پاسخ می دهند. این رفقا با کوشش های جمعی خود؛ از ظهر جمعه ۲۴ خردادماه تا ساعت هشت شب؛ ظرفی ایجاد می کنند تا بیش از هشتاد تن از شهروندان شریف ایرانی مقیم پاریس، به این تظاهرات بپیوندند و مراتب انزجار خود از آخرین عوامفریبی ِبی نظمی و ظلم و ظلمات و تبعیض ِحاکم بر ایران را با صدای رسا به جهانیان اعلام کنند. کمیتهء پاریس هشت ساعت سر پا می ایستد و به پخش اعلامیّه در افشای بی فایده بودن «انتخاب» بین این و یا آن فرد، بی فایدگی عدم تغییر «قانون اساسی» این نظام و بحث حتی با هم میهنانی که در این رای گیری شرکت کرده بودند، می پردازند.
دو هفته از این اعتراض حداقلی به «حماسهء بزرگ» در پاریس می گذرد، از ایران خبر می رسد که در عرض تنها دو هفته ۴۴ نفر بدلایل گوناگون در سراسر کشور بقتل عمد دولتی رسیده اند و چهار نفر در زندان بطرز مشکوکی کشته شده اند. در آغاز تیرماه ، مجددا خاطرهء آغاز کشتار جمعی زندانیان سیاسی و عقیدتی در تابستان ۱۳۶۷، در خاطره ها زنده می شود. کمیتهء پاریس مجددا فعال می شود و آکسیونی در میدان باستیل در اعتراض به کشتار در زندان های ایران و دفاع از حقوق حقّهء کارگران ایران برگزار می کند. به گزارش کمیته برگزاری تظاهرات، رنگین کمانی از ایرانیان مخالف «اعدام» در این تظاهرات شرکت می کنند. گزارش شاهدان عینی دالّ بر اینست که این طیف گسترده؛ پس از فروکش کردن تب و تاب ِ «جنبش سبز» (جنبش اعتراضی برای حقّ رای)؛ برای نخستین بار مجددا همصدا تمامیّت «نظام جمهوری اسلامی» را در پاریس نفی نموده اند (۱ب).
گزارش شاهدان عینی دالّ بر اینست که گردن گذاشتن کمیتهء پاریس به دستور مانیفست کمونیست، در روشن بیان کردن هویّت خود، در باور به «سرنگونی انقلابی نظام سرمایه داری اسلامی» از یک سو و اعتقاد عمیق به کاملترین آزادیها و برابری حقوق همهء انسان ها و لزوم گذار به سوسیالیسم در همه جای این دهکدهء کوچک جهانی، به مثابه تنها جایگزین نظام سرمایه داری و اعلان خالصانهء باور به این روند خاصّ و طولانی برای هر کشور، باعث شد حتی کسانی که به عبور از نظام سرمایه داری در فردای بی نظمی حاکم بر ایران باور ندارند، دوش بدوش در کنار کمیتهء پاریس در اعتراض به «اعدام» ها و قتل های مشکوک در زندان ها مشارکت کنند و نیز در دفاع از حقوق اکثریّت تولید کنندگان فاقد «سرمایه» که در بدترین شرایط اقتصادی و سیاسی و حقوقی بسر می برند، به میدان آیند.
چند هفته ای می گذرد، کارگران قهرمان ایران یک به یک، فردی و جمعی بیانیه صادر می کنند و ضمن هشدار بر وخیم تر شدن اوضاع در دوران اولترالیبرالی «بنفش»، از همهء فعالیّن کارگری در سراسر جهان استمداد به هر شکل ممکن می طلبند. در سراسر این دهکدهء کوچک تنها چند تشکل در داخل و خارج از کشور به این استمداد پاسخ مثبت می دهند. درود بر این تشکل ها! کمیتهء پاریس باز هم وارد صحنه می شود و در حدّ توان خود به برگزاری آکسیونی در دفاع از کارگران ایران، همگام با دیگر تشکل های کارگری، در ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۳ اقدام می کند (۳).
چند هفتهء دیگر می گذرد. اعدام کارگران جنسی و قاچاقچیان مستقل از سپاه پاسداران سرمایه داری اسلامی فزونی می گیرد. هنوز سیاسی ها اعد ام نشده اند و اکثر تشکل های سیاسی خاموشند. کمیتهء پاریس بار دیگر وارد صحنه می شود و به مشارکت در مجمع «همه با هم برای لغو اعدام» در ۹ اکتبر و برگزاری آکسیونی در میدان باستیل در ۱۰ اکتبر اقدام می نماید. براستی کمونیست ها نقشه های پلید سرمایه داران برای تداوم حکومت ننگین ظلم و ظلمات و تبعیض را ماه ها قبل از دیگران تشخیص می دهند و توده ها را نه به «واکنش» که به کنش مستقیم در مقابل این تشبثّات خونین دعوت می نمایند (۴). در پایان دعوت عموم در واکنش به قتل عمد دولتی می خوانیم:
خواست لغو مجازات اعدام درایران چیزی جز خواست سرنگونی جمهوری اسلامی ایران و جدایی دین از دولت نمی تواند باشد. امری که برای کسب دیگرحقوق دموکراتیک از جمله آزادی بیان و برابری حقوق زن و مرد درایران نیز صادق است. لغو مجازات اعدام در بیش از صد کشور در جهان دستآوردی است گرانبها و مبارزه برای کسب آن در سایر کشورها می بایست دنبال شود. امّا فراموش نکنیم در جهانی که در آن منطق سود حاکم است و خوشبختی و جان انسان قربانی این منطق، حاکمان بسیاری از کشورهایی که در آنها مجازات اعدام لغو شده، بر اجرای این مجازات در کشورهای تحت سلطه ی مستقیم و غیر مستقیمشان چشم می بندند و حتا به گونه ای پنهان مشوّق آنند؛ به ویژه آن زمان که این مجازات علیه مبارزان، مدافعان حقوق ستمدیدگان و مخالفان با نظم موجود اعمال می گردد. بنا براین به همراه مبارزه برای لغو مجازات اعدام و کسب آن در هر کشوری که امکان پذیر است، مبارزه برای پایان دادن به حکومت سرمایه در جهان در دستور روز قرار می گیرد.
بواقع طبقهء کارگر ایران بخاطر کثرت در کمیّت و تنوع در اقشار میلیونی گوناگون، تنها ضامن حفظ و بازتولید حداکثر آزادیها در دوران انتقالی خواهد بود. طبقه ای که اگر در محور تحولات سیاسی آیندهء ایران «ظهور» نکند، تجربهء سه انقلاب مردمی و سه کودتای بورژوازی ایران برای کسب تمامی قدرت، برای چهارمین بار نیز تکرار خواهد گردید. رفقا از جبر تاریخ گریزی نیست. تجربهء شکست در تمامی انقلاب های شکست خوردهء دیگر جهان نیز، بخاطر عدم حضور طبقهء کارگر در کنترل اجتماعی تولید و خدمات، در فردای هر انقلاب، همواره فداکاری توده های کارگران و فرزندانشان را به نفع جناحی از بورژوازی مصادره کرده است.
این شکست پرولتاریا در فردای هر انقلاب، حتی در کشورهائی که انقلاب توده ای در آنها پیروز شده است، مشاهده می شود. فاحش ترین این شکست ها در شوروی و چین توده ای (و در مقیاسی کوچکتر در کوبا و ایران) مشاهده می شود. در هر فاجعه؛ شکست ِ ِانقلاب ِ کارگران و دهقانان و سربازان در روسیّه و دهقانان و کارگران در چین؛ نتیجهء تفویض قدرتاز طرف کارگران به «نمایندگان»شان در این و یا آن حزب کمونیست و ترک صحنهء سیاست (قدرت) ناشی شده است. نمایندگان برآمده از توده ها هم در غیبت توده های پرولتر، در روندی کوتاه «رهبر» شدند و چنان کردند و چنین شد که می بینیم. از این رو سازمان سیاسی سراسری طبقهء کارگر ایران یک سازمان کارگری خواهد بود. سازمانی خواهد بود که قدرت را نه تنها به «نمایندگان» تفویض نخواهد کرد بلکه مشارکت کارگران در سیاست (قدرت) را تضمین خواهد نمود. سازمانی خواهد بود که کنترل شورائی کارخانه ها و مراکز خدمات، تا مشارکت در شوای مرکزی قانونگزاری، تا مشارکت در شوراهای اجرائی-انتظامی-نظامی ِآبادیها و محلّات شهرهای سراسر کشور را در دستور کار خود دارد و صحنهء سیاست (قدرت) را هرگز ترک نخواهد کرد.
من ضمن دستتان درد نکند به کمیتهء پاریس، درسی که ازفعالیّت های نوین این کمیته در جهان چهار عنصری ِشش وجهی می گیرم در چهار بند زیر و شش دستور خلاصه می شود:
۱- چه بخواهیم و چه نخواهیم در اثر «حماسهء بزرگ» فاز جدیدی از حیات اژدهای هفت سر دولت ایدئولوژیک سرمایه داری اسلامی در ایران آغاز شده است.
۲- بیائیم اشتباهات گذشتهء خود را تکرار نکنیم. عدم درک نقش و اهمیّت سازمان سیاسی سراسری پرولتاریای ایران با «گرایشات» (فراکسیون) اقشار و مناطق گوناگون ِسپاه فاقدان سرمایه در ایران، ریشهء مشکل امروز ماست. تمکین به آرایش سیاسی موجود، پذیرش سازمان های کارگری مستقل از یکدیگر، عمل جداگانه و بتبع آن تئوریزه کردن اندیشهء غیر کمونیستی تعدد احزاب کمونیست در یک کشور، تنها یکی از دلائل تفرقه در جنبش کمونیستی ست اما بزرگترین دلیل بهدر دادن انرژی لایزال جنبش کارگری ایران در خرده کاری های موجود است.
۳- بیائیم به دسترنج جمع ۲۰ + چند تشکل کارگری وفادار بمانیم. دفاع همه جانبه و یکصدا از مبارزات متنوع اقشار گوناگون طبقهء کارگر ایران نخستین حاصل کار جمعی این دسته از رفقاست. باور به لزوم سازماندهی مخفی جهت سرنگونی انقلابی نظام سرمایه داری اسلامی، جهت آغاز عصری نوین در ایران، یکی دیگر از این دستاوردهاست. کوشش در راه فهم جایگاه ظبقهء کارگر در بی نظمی حاضر، کوشش در راه فهم جایگزین سوسیالیستی بی نظمی موجود و نقش طبقهء کارگر در این جایگزین کماکان «غایب»، محور وظایف تک تک کمونیست هاست.
۴- برای انجام این وظایف در خارج از کشور، به امر سازماندهی محلّی کمیته های کارگری بپردازیم. کمیته هائی که مبارزات خود را نه در دنیای مجازی برج هائی از عاج، که بر زمین سخت ِالزامات وظایف حداقلّی کمونیستی سازمان می دهند. کمیته هائی که مبارزات خود را نه در سایت و وبلاگ، نه در رادیو و نه تلویزیون های خارج از کشور، نه در سازمان ها و احزاب متفرق و مجزا و پخش شده در سراسر جهان بلکه، دوش بدوش و چشم در چشم، به پیش می برند. کمیته هائی که در هر محل با حضور سوسیالیست ها تشکیل می شوند. کمیته هائی که سخت پا بر زمین دارند و برای کارهای مشخص از جمله:
− دفاع همه جانبه از مبارزات متنوع اقشار گوناگون طبقهء کارگر ایران
− کوشش در توضیح لزوم و الزامات سرنگونی انقلابی «نظام» سرمایه داری اسلامی در ایران
− کوشش در راه فهم جایگاه ظبقهء کارگر ایران در نفی بی نظمی موجود
− کوشش در راه مهندسی و تهیّهء کروکی جایگزین سوسیالیستی بی نظمی موجود
− نقش طبقهء کارگر ایران در دوران گذار به سوسیالیسم
− بیان لزوم تدارک نظری و عملی سازمان سیاسی سراسری طبقهء کارگر ایران از همین امروز
تشکیل خواهند گردید. پس در دو کلام:
زنده باد انقلاب
زنده باد کمونیسم
هادی میتروی، ۲۵ آبانماه ۱۳۹۲
hadi.mitravi@yahoo.com
حاشیه ها:
۱-
الف:
علیه انتخابات فرمایشی جمهوری اسلامی ایران متحد شویم
حکومت جمهوری اسلامی ایران از آغاز قدرت گیری خویش تا به امروز همواره با خشن ترین و وحشیانه ترین ابزار به حقوق انسانی و شهروندی تهاجم نموده است. این رژیم کارنامه ی سیاهی دارد که برآمده از خصم طبقاتی، سیاسی و مذهبی است. آنها هر اعتراض اقتصادی، عقیدتی ـ سیاسی را در نطفه خفه می نمایند و در طول بیش از ۳۴ سال حکومت، موجب زندان، آزار، شکنجه و کشتار معترضان شده اند و انسان های عدالت خواه و شریفی را که در راستای مبارزه ی طبقاتی و برابری های اجتماعی تلاش پیگیرانه می نمایند، با مرگ و نیستی مواجه می سازند و به ویژه از سال های شصت تا شصت و هفت از کشته، پشته ساختند و سیاست ترور و خفقان را در پهنه ی اجتماعی حاکم کردند. ده دوره از عمر “انتخاباتی” جمهوری اسلامی ایران همانند رژیم گذشته که مبتنی بر نظام پادشاهی بود و به دلایل مشابه در سال ۱۳۵۷ ساقط و سرنگون گردید؛ در مجموعه ی خویش ثابت می کند که آنها از یک طرف با توسل به فریب و دروغ پردازی و از طرف دیگر با خشونت و اختناق در برابر اراده و مطالبات حقوقی ـ سیاسی انسان ها در ارتباط با انتخابات ایستاده گی کرده و میکنند که آخرین آن، جنبش گسترده ی اجتماعی سال ۱۳۸۸ و سرکوب بی رحمانه ی آن است. رژیمی که علاوه بر خواست های سیاسی، نازل ترین مطالبات اقتصادی را نادیده می گیرد، بعنوان نمونه در جامعه ای که ۳۰ میلیون کارگر دارد و خط فقر از مرز یک میلیون تومان گذشته است، حداقل دستمزدها را برای سالی که سپری می سازیم۴۸۷ هزار تومان تعیین می نمایند و به فقرمیلیون ها خانواده دامن می زنند. آنها تشکلات مستقل کارگری و سندیکاهایی را که بدور از دخالت دولت و کارفرما یان فعالیت می نمایند، علاوه بر آنکه به رسمیت نمی شناسند؛ فعالان آنرا دستگیر، زندانی و مورد اذیت و آزار قرار میدهند و خانواده شان را در فقر مطلق رها می سازند. سایر لایه های اجتماعی نیز همواره در فقدان امنیت شغلی از وضعیت بهتری برخوردار نیستند و این مسئله همراه با بیکاری فراگیر، سرنوشت اکثریت قابل توجهی از ساکنین این سرزمین را رقم می زند و زندگی را بیش از پیش سیاه می کند، چرا که این نظام مدافع کارفرمایان، باندهای اقتصادی و منطبق با نظام سرمایه ی جهانی، حکومت می کند.
در روز جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ یازدهمین دوره ی به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری در ایران برگزار می گردد، آیا این رژیم با کارنامه ی سیاه ۳۴ ساله ی خویش، قادر است انتخابات آزاد و واقعی را در ایران سازماندهی نماید!؟ تمام کاندیداهای آنان چهره هایی هستند که در سرکوب مبارزان و مردم از اقشار مختلف اجتماعی به ویژه علیه طبقه کارگر شرکت مستقیم و فعالی داشته و دارند و این مسئله به روشنی ثابت می کند که نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران نه می خواهد و نه می تواند به ابتدایی ترین خواست اکثریت قاطع جمعیت ایران جامه ی عمل پوشاند. در نتیجه با تحریم انتخابات فریب حاکمان ایران را افشا کنیم و به دنیای دیگری بیاندیشیم، دنیایی که فارغ از رنج، تبعیض، فقر، استثمار و نابرابری باشد و حقوق همهء انسان ها و شهروندان اجتماعی را محترم شمارد و برابری حقوق زنان و مردان و جدائی دین و دولت را در سرلوحهء موازین خویش قرار دهد و سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام وجود نداشته باشد. فقط در چنین شرایطی می توان به انتخابات واقعا آزاد دست یازید و ستمکاران و فریب کاران جامعه را از اریکه ی قدرت سیاسی واژگون کرد. به این مناسبت از عموم ایرانیان آزادیخواه دعوت می نمائیم تا جهت اعتراض به کلیّهء فجایع ۳۴ سالهءاین رژیم مذهبی و تحریم «انتخابات»، به برپائی تظاهرات اعتراضی در روز رای گیری اقدام نمائیم.
تاریخ تظاهرات: جمعه ۱۴ ژوئن ۲۰۱۳ مطابق با ۲۴م خردادماه ۱۳۹۲
محل تظاهرات: «صحن حقوق بشر» در میدان تروکادروMétro: Trocadéro, Linge 9 et Ligne 6
با تحریم خویش، انتخاب منتصبین جمهوری اسلامی را خنثی سازیمسرنگون باد نظام سرمایه داری جمهوری اسلامیزنده باد سوسیالیسم
کمیته تحریم «انتخابات» جمهوری اسلامی ـ پاریس۲ ب:
باز هم جنایتی دیگر
افشین اسانلو فعال کارگری، قربانی تازه ای درشکنجه گاه های نظام جمهوری اسلامی ایران
نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران، وجود هیچ تشکل و یا نهاد مستقل کارگری را برنمی تابد و حتا فعالیت تشکل های صنفی را نیز اقدام علیه امنیت کشور تلقی می کند و به سرکوب عریان آن اقدام می کند.
کارگر زندانی، افشین اسانلو در تاریخ ۳۰ خرداد ماه ۱۳۹۲، جان خود را در یکی از زندان های مخوف جمهوری اسلامی به نام زندان رجائی شهر از دست داد. وی راننده ی اخراجی شرکت واحد اتوبوسرانی و یکی ازاعضای هیأت مؤسس سندیکای کامیون داران بود که فعالیت وی به عنوان اقدام علیه امنیت کشور از طرف قاضی صلواتی، به ۵ سال حبس محکوم می شود و در حالیکه به پایان دوره ی زندانیش نزدیک می گردید به دلیل واهی “ایست قلبی”، چشم از جهان فرو می بندد. در صورتی که بنا به اظهارات دوستان هم بندش، افشین اسانلو جهت مداوای یک ناراحتی جزیی، با پای خود به بهداری رفته است و به ناگهان خبر مرگ او پخش می شود.
بنا به گفته های زندانیان سیاسی از جمله فعالان کارگری زندانی در زندان رجائی شهر، از چند ماه پیش، مسئولان زندان و بازجویان، زندانیان را به مرگ تهدید نموده بودند ومرگ ستار بهشتی نمونه ی آن در سال گذشته بود. از فروردین امسال زندانیان سیاسی و فعالان کارگری به نام های علیرضا کرمی خیرآبادی، منصور رادپور و افشین اسانلو جان خود را در این زندان از دست داده اند و مسئولان زندان، علت مرگ را ایست قلبی اعلام کرده اند. ولی همبندان آنها، وضعیت قلبی همه ی آنها را سالم توصیف کرده اند. در این زندان، تغذیه و بهداشت اسفبار است و شکنجه ی روحی و جسمی زندانیان سیاسی و فعالان کارگری همچنان ادامه دارد، به همین خاطر تعداد بسیاری از آنها دچار بیماری های روحی و جسمی شده اند، به گفته ی شاهدان عینی به دلیل نصب دستگاه پارازیت برای جلوگیری از ارتباط تلفنی با خارج از زندان در سلول های امنیتی زندان، باعث گیجی وسردرد شدید و نیز حالت تهوع زندانیان شده است و در چنین راستائی، نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران، همه ی زندانیان سیاسی، به ویژه فعالان کارگری را تحت فشار و تهدید مداوم قرار داده و حتا همسران رضا شهابی وعلی نجاتی را نیز به محاکمه کشیده اند.
محمد جراحی، فعال کارگری با آنکه در زندان تبریز دچار بیماری سرطان شده است به دلایل واهی همچنان در زندان بسر می برد. پدرام نصرالهی، شاهرخ زمانی ، وفا قادری، جلیل محمدی، بهنام ابراهیم زاده ، شاپور احسانی و… در زیر شدیدترین شکنجه های روحی و جسمی قرار دارند. در نتیجه، جان همه ی زندانیان سیاسی و کارگران زندانی در خطر است .
مرگ افشین اسانلو، ستار بهشتی، علی رضا کرمی خیرآبادی، منصور راد پور و……. یک قتل عمد سیاسی است که توسط نظام ننگین و جنایت کار جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است و ما رژیم جمهوری اسلامی ایران را مسئول مستقیم جان زندانیان در ایران می دانیم و از همه ی ایرانیان مبارز و آزادیخواه می خواهیم تا همصدا در دفاع از جان زندانیان و اعتراض به سیاست های جنایت پیشه ی حکومت جمهوری اسلامی ایران، در این تظاهرات ایستاده شرکت کنند. ما خواستار آزادی همه ی زندانیان سیاسی و فعالان کارگری هستیم.
زندانی سیاسی، کارگر زندانی آزاد باید گردد
سرنگون باد نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران
زنده باد آزادی – زنده باد سوسیالیسم
کمیته اعتراض به قتل افشین اسانلو و شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی و کارگری در ایران ـ پاریس
تاریخ و زمان برگزاری تظاهرات: پاریس ـ جمعه ۱۲ ژوئیه از ساعت ۱۸ تا ۲۰
آدرس محل تظاهرات: میدان باستی (باستیل) ـ متروهای شماره ۱ و ۵ و ۸
Place de la Bastille
۲-
فراخوان
برای مداخله ی مشترک جهت سامانیابی سیاسی لایه ی کمونیست طبقه ی کارگر
سه شنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۷ – ۰۴ نوامبر ۲۰۰۸
ما، جمعی از هواداران و اعضای سابق حزبها و سازمان های چپ، به همراه عدهای از نسل جدید جنبش سوسیالیستی، پس از دورهای طولانی از بحث و گفتگو، به نتایج زیر رسیدهایم: تنها گزینه ی عملی بحران ساختاری جهان سرمایه داری، کمونیسم انقلابی است. اما خود جنبش کمونیستی در عرصه ی جهانی با بحرانی ترین دوران حیات خود روبروست. تناسب و توازن نیروهای بین المللی، طی سه دهه ی گذشته به طور متداوم به ضرر جنبش سوسیالیستی عمل کرده است. شکست جنبش های انقلابی و فروپاشی بخش مهمی از حزبها و سازمانهای چپ ابعاد این بحران را به مراتب عمیقتر کرد. ناکامی این مبارزه های انقلابی، ناتوانی سازمانها و ناکارآمدی راهکارهای موجود در جنبش سوسیالیستی را برجسته ساخته است. افزون براین، تلاشهایی که تاکنون برای گروهبندی نوینی از کمونیستها صورت پذیرفته، همگی با ناکامی روبرو بوده و برآیند موفق لازم را نداشته است. بیتردید تجربه ی این مدت نشان از ژرفای این معضل بزرگ داشته است. بدیهی است که سوسیالیسم انقلابی نیز از این بحران مصون نبوده است. تجربه نشان داده است که این بحران منحصر به یک کشور نیست و جنبه ای بین المللی و تاریخی دارد. اما به موازات آن، مبارزهی جهانی علیه “سرمایه” همچنان ادامه داشته است؛ از یک سو، در تمام این دوره، مبارزهی طبقاتی به اشکال گوناگون علیه نظام سرمایهداری در جریان بوده است. از سوی دیگر، طی چند سال گذشته نسل جدیدی از کارگران و جوانان مبارز، خلاف جریان حرکت کرده و به جنبش سوسیالیستی گرویدهاند. ولی متاسفانه هیچیک از حزبها، سازمانها و تشکلهای موجود نتوانستهاند که این طیف بزرگ از سوسیالیستهای “مستقل و غیرتشکیلاتی” را به گزینهی برنامهای و ضوابط تشکیلاتی خود جلب کنند. تجربه و آموختههای ما گواهی میدهد که تشکلهای موجود (حزبها، سازمانها، جبههها و اتحادهای) مجهز به “برنامهی عمل” دقیق و “استراتژی” شفاف سوسیالیسم کارگری نیستند، دارای ساختاری هرمی و بوروکراتیکاند و به طور مداوم با ریزش نیرو مواجه هستند. این تشکلها یا به دنبالهروی از مبارزات طبقهی کارگر میپردازند یا به فرقههای کوچک از بالا “فرمانده” و جدا از طبقهی کارگر و زحمتکشان تبدیل شدهاند. این حزبها و سازمانهای به شدت بوروکراتیک، امکان فراهمکردن شرایط لازم دمکراتیک برای سازمانیابی اصولی طیف گستردهی سوسیالیستهای مستقل و غیرتشکیلاتی را ندارند. از آن مهمتر، برخی از این گروهها به بهانهی دفاع از سوسیالیسم، به دمکراسی اهمیت لازم را نمیدهند و هر حرکت مستقل طبقهی کارگر و دمکراسی مستقیم زحمتکشان که خارج از مجراهای تحت کنترلشان باشد را یا با برچسب “لیبرالی” محکوم میکنند یا به وارونه، تمام مفاهیم رنگباختهی سوسیالدمکراتیک مبنی بر “تقدم” دمکراسی بر سوسیالیسم را به کار میبندند تا مانع استقرار دمکراسی مستقیم و نطفهبندی سوسیالیسم انقلابی در جنبش کارگری و سایر جنبشهای اجتماعی گردند. بیشک از منظر مارکسیسم، بین مبارزه برای سوسیالیسم و نبرد برای دمکراسی هیچ تفاوتی نیست. به بیان فردریک انگلس: “دمکراسی امروزه کمونیسم است”؛ و به قول مانیفست کمونیست: “نخستین گام در انقلاب طبقهی کارگر همانا ارتقای پرولتاریا به موقعیت طبقهی حاکم و کسب پیروزی در نبرد برای دمکراسی است”. به هر روی، باید به دو مشکل اساسی برای همگرایی و سامانیابی سیاسی کمونیستهای انقلابی اشاره کرد: از یک سو، عناصر مبارز و گرایشهای رادیکال، در بیشتر این سازمانهای سنتی وجود دارند که به ضرورت گسست از ساختار تشکیلاتی خود و پیوست و همگرایی با سایر سوسیالیستهای انقلابی رسیدهاند. اما برای این افراد و گرایشهای معترضِ درون سازمانی، تاکنون گزینهی مشخص، معتبر و کارآمدی که بیرون از مناسبات بوروکراتیک تشکیلاتیشان فعالیت کند، شکل نگرفته است. این افراد و گرایشهای رادیکال به ناچار در چارچوب این تشکلهای سنتی به خردهکاری یا کنشهای بیحاصل ادامه میدهند. از سوی دیگر، باید گفت که کمونیستهای مستقل و غیرتشکیلاتی نیز به خودی خود دارای هیچگونه برتری سیاسی، فضیلت تاریخی و یا امتیاز ویژهای نیستند. بیتردید لایهی وسیعی از این طیف به مانع بازدارندهای تبدیل شده که یا به انتظار “مهدی ناجی” نشسته یا مبارزه برای سامانیابی سیاسی طبقهی کارگر را جدی نمیگیرد و به آیندهای نامعلوم موکول میکند. به هر حال، و فراروی این دو مشکل، برای سازمانیابی نوین جنبش کمونیست کارگری میبایست در نقد نظری و سیاسی و گسست تشکیلاتی از این گونه تشکلهای سنتی، که مانع بزرگی برای همگرایی و سازمانیابی طیف کمونیستهای انقلابی هستند، تلاش ورزید. بنابراین، منظور ما آن لایه از طیف کمونیستهای مستقل و غیرتشکیلاتی است که در وهلهی نخست به استراتژی سازمانیابی سیاسی کمونیسم انقلابی پی برده و به دخالتگری برای مشارکت در مسیر ایجاد حزب انقلابی متشکل از کارگران سوسیالیست باور داشته باشد. از این روی، در شرایط کنونی، برای آغاز بحث و مشارکت جهت گام برداشتن در مسیری که به سامانیابی سیاسی طیف پراکندهی کمونیستهای انقلابی منجر شود، نیاز به ارایه و پذیرش اولیهی چند پارامتر مشترک داریم. طبیعی است که تازه این آغاز کار هست و این پارامترها برای کار سترگی که در پیش رو داریم کافی نیستند. اما به هرحال، میتوانند پیش شرط لازم برای این کار را فراهم کنند: .۱کمک جهت سامانیابی سیاسی پیشگام طبقهی کارگر برای ایجاد پیش زمینههای لازم تشکیل حزب کمونیست انقلابی. .۲باور به ساماندهی تشکل سیاسی و انقلابی طبقهی کارگر و دمکراسی درونحزبی (حق ایجاد گرایش Tendency، حق ایجاد جناح Faction و حق ایجاد جناح علنی Open Faction) .۳گسست از تفسیرهای فرصتطلبانه، اصلاحگرایانه، لیبرالی و بوروکراتیک از سوسیالیسم (سوسیالدمکراتیک و تفسیرهای سوسیالیسم از بالای نوع روسی و چینی) .۴نقد هرگونه برداشتهای نخبهگرایانه، ارادهگرایانه، فرقهگرایانه و جانشینگرایانه از کمونیسم. .۵باور به یگانه بودن دمکراسی و سوسیالیسم و مبارزه در جهت سرنگونی نظام سرمایهداری .۶باور به انقلاب سوسیالیستی به رهبری طبقهی کارگر و استقرار جمهوری شورایی .۷مبارزه در جهت لغو کارمزدی و لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و توزیع .۸مبارزه جهت لغو هرگونه نابرابریهای اجتماعی (رفع ستم ملی، جنسیتی، سنی، قومی، نژادی، مذهبی و عقیدتی) .۹باور به انترناسیونالیسم کمونیستی و دخالت در مبارزات بینالمللی طبقهی کارگر علیه نظام سرمایهداری ما امضاکنندگان این سند، نه خود را نمایندهی طیف کمونیسم انقلابی میدانیم و نه خواهان جایگزینکردن خود به جای آن هستیم. ولی آموختهایم که تشکل کمونیستی و انقلابی طبقهی کارگر بدون دخالت و حضور فعال لایهی پیشگام و آگاه کارگری ماهیت درست سیاسی نمییابد و به معنای واقعی، دخالت موثر سوسیالیستی نمیکند. چرا که تجربه نشان داده است، بدون وجود این یا آن حزب، پیشگام کارگری فعالیت خود را داشته و پیگیرانه در صحنهی مبارزات سیاسی –طبقاتی، رهبری مبارزات تودهی طبقهی کارگر را به عهده گرفته است. ما آموختهایم که برنامهی انقلابی هر تشکل سوسیالیستی، برآیندی است از جمعبندی و مبارزهی متشکل پیشگام کارگری در امور روزمره و پهنهی تاریخی استراتژی مبارزهی طبقاتی؛ به زبان ساده، بدون عضویت و رهبری کارگران سوسیالیست، برنامه و ساختار هر تشکل کمونیستی ناقص و ذهنی از کار درخواهد آمد. اما واقعیت این است که پیشگامان جنبش کارگری نیز پراکنده هستند. به همین دلیل، باید برای سامانیابی و هماهنگی کارگران آگاه و سوسیالیست کوشید. بدون حضور فعال لایهی پیشگام طبقهی کارگر “حزب کمونیست” تشکلی ساختگی است و به جز تماشاگری و دنبالهروی، تاثیری در مبارزات کل طبقهی کارگر و مردم زحمتکش و ستمدیده علیه “سرمایه” نخواهد داشت. بدین سان، عاجلترین وظیفه و استراتژی بنیادین تمام سوسیالیستهای انقلابی یاری رساندن و دخالتگری در مسیری است که به سامانیابی کارگران پیشرو و مبارز، و تدوین برنامهای انقلابی- سوسیالیستی منجر شود. گرچه این کاری است بس دشوار ولی راه دیگری وجود ندارد! برای رسیدن به چنین هدفی، کمونیستهای مستقل و غیرتشکیلاتی میبایست پیش از هر اقدامی، به ساماندهی خود بپردازند. هدف از انتشار پارامترهای کلی که به آنها اشاره شد، پیش از هر چیز، غلبه بر پراکندگی این طیف است. ما خود بیان میداریم که پارامترهای برشمرده در این سند برای دستیابی به برنامهی عمل انقلابی و سامانیابی طیف کمونیستهای مستقل و پراکنده کافی نیستند. اما برای شناسایی و یافتن کمونیستهای همفکر، آغاز بحث، تدوین برنامهی عمل، مداخلهی عملی، نظری و گسترش فرهنگ سوسیالیسم از پایین و گامنهادن در مسیر انقلابی جنبش سوسیالیسم کارگری از جمله شروط لازم و ضروریاند. بدیهی است که تبیین، تدقیق و تدوین مسایل اساسی تشکیلاتی، نظری و برنامهای در یک فرایند همگرایی و سامانیابی مشترک براساس پولاریسم کمونیستی امکانپذیر خواهد بود. انتشار نشریهی الکترونیکی و برگذاری سمینارهای محلی و سراسری پیشزمینهی لازم بحث و تبادل نظر برای تحقق این پروژه را فراهم خواهند ساخت. آبان ۱۳۸۷ – نوامبر ۲۰۰۸ بهروز برومند، سیروس بینا، پیمان جهاندوست، نظام جلالی، ساسان دانش، نهال رستمی، فتحی شمس، بهرام صحرایی، صادق طبرستانی، بهزاد کاظمی، آرش کمانگیر، سیاوُش کوهرنگ، محمد مرادی، باقر مومنی، هادی میتروی، حامد نظری (کاوه)، سحر نویدی، وحید ولیزاده و … *** رفقایی که با اهداف و اصول سند فوق موافق هستند یا پرسشهایی دارند میتوانند با آدرس الکترونیکی زیر تماس بگیرند: آدرس الکترونیکی: farakhancomonisti@yahoo.com
چه، جنبش کمونیستی میهن ما تا انقلاب مظلوم بهمن ماه در زیر تهدیدها و تحدیدهای آوانتوریسم آنارشیک ناشی از جوّ جهانشمول مبارزات مسلحانهء جدا از توده ها بود. سازمان های مدافع این نوع تاکتیک ها و استراتژی تشکیل ارتش خلق، در اثر انقلاب توده ها، تنها در اند سالی چنان دچار بحران شدند که در روند فروپاشی، بقولی چهارده و بقولی شانزده جدائی و انشعاب و انفعال را بر کلّ جوان جامعهء روشنفکری ایران تحمیل کردند. انقلاب بهمن ماه اگر چه چون آبی این آتش غیر کارگری-ضدّ کمونیستی را فرو بلعید اما در فردای انقلاب مظلوم بهمن ماه راه را برای انواع رویزیونیسم و بویژه «سوسیال دموکراسی» وطنی هموار نمود. تجدید نظر در امر انقلاب وفراموشی لزوم سازمان دادن تشکل سیاسی سراسری طبقهء کارگر؛ که برغم همهء شکست های سی و چند ساله؛ با گردنی بر افراشته همچنان ادامه دارد.
این قهرمانان شکست خورده، در فردای درهم شکستن رویاهای برج عاجشان جهت مشارکت در قدرت سیاسی؛ در زیر ماشین
سرکوب وحشیانهء خارج از ذهن اسلامی در دههء شصت؛ ناگهان آنچنان دچار تحول شدند که از مادون چپ به ماوراء راست در غلطیدند و اینبار در نفی تئوری حزب و تحزّب به سراب بنفش راه رشد سرمایه داری و «چانه زنی» علنی با بورژوازی اسلامی ایران در غلطیده اند! زهی افسوس که گرایشات انحرافی جنبش کارگری ایران در کمال «آزادی»؛ که از مجازی بودن مشارکتشان در پروسهء تولید ناشی می شود؛ با وجدانی آسوده کماکان بین انحراف چپ و راست غیر کارگری-ضدّ کمونیستی در حال تاب خوردنند!
(۳):
از حقوق جنبش کارگری و فعالان آن در ایران پشتیبانی نماییم
کارگران ایران در زنجیره های ظلم سرمایه گرفتارند و از بی حقوقی مطلق و اسارت مستمر رنج می برند و افزون بر کارفرمایان خصوصی، در برابر دولتی قرار دارند که به عنوان صاحبان و حامیان سرمایه، شدیدترین استثمار را نسبت به کارگران روا می دارند. با این وجود طبقه کارگر ایران در حوزه های کار و تولید و بخش های خدمات و نیز آموزشی و فکری، برای دستیابی به حداقل مطالبات خویش از اعتراض و مبارزه دست برنمی دارند؛ از حقوق معوقه گرفته تا قراردادهای سفید امضا، از حصول به بیمه های اجتماعی و بیکاری گرفته تا ایجاد امنیت شغلی، از مبارزه برای حداقل دستمزد کارگری گرفته تا ایجاد وسایل ایمنی کار، از حذف واسطه ها و شرکت های پیمانکاری گرفته تا لغو قراردادهای موقت کار و سرانجام، برای هر آنچه که موجب کمترین بهبودی در وضعیت اسفبارشان گردد، تلاش و مبارزه می کنند، به اعتصاب روی می آورند و در مقابل نهادهای مختلف دولتی نظیر مجلس، استانداری و فرمانداری ها با تجمع خویش، اعتراض می نمایند و فعالان آن، ایجاد تشکل های مستقل کارگری را به دور از هر گونه دخالت کارفرمایان و دولت اسلامی سرمایه و به دور از خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار، تبلیغ و ترویج می کنند.
نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران و نیز کارفرمایان خصوصی به هر ابزاری متوسل می شوند تا در برابر تشکل های مستقل کارگری، سد ایجاد کنند و فعالان آن را با اتهام های دروغین و بی اساس نظیر “تبلیغ علیه امنیت نظام” و یا ارتباط با احزاب سیاسی مخالف دولت، متهم و محکوم سازند. هم اکنون بسیاری از فعالان کارگری یا در زندان هستند و یا با احضارهای تهدیدآمیز در دادسراهای مختلف کشور، مورد اذیت و آزار و اهانت مأموران امنیتی قرار می گیرند. امضای ۲۱ نفر از اعضای “کمیته ی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری”، که خطاب به “کارگران، تشکل های کارگری وجدان های بیدار و عدالت طلب جامعه” بیانیه ای صادر کرده اند و خواستار اقدام عاجل در دفاع از حقوق کارگران ایران شده اند. در بین این کارگران زندانی، نام پدرام نصرالهی و یا فرامرز فطرت نژاد که رنج زندان های نظام پادشاهی و جمهوری اسلامی ایران، به جرم دفاع از طبقه کارگر، در وجودشان انباشته است و به مبارزه ی بی محابا در این راه تا به امروز ادامه می دهند، به چشم می خورد. در این راه در کنار نام های شناخته شده، بسیاری از کارگران جوان مبارز نظیر بهزاد فرج الهی، ۲۰ ساله که نامش بین ۲۱ تن از امضا کننده گان اطلاعیه ی کمیته ی هماهنگی نیز قرار دارد، حضور دارند. بهزاد فرج الهی، در انتظار «دادگاه» و محکومیت، روزگار می گذراند، اما با سری افراشته، همچنان از منافع طبقاتی خویش دفاع می کند. بنابراین وظیفه ی بدیهی همه ی نیروهای سیاسی و اجتماعی و نهادهای کارگری است که از حقوق ابتدایی و پایمال شده ی طبقه ی کارگر ایران و نیز فعالان آن، پشتیبانی نمایند. به ویژه با جلوس روحانی به ریاست جمهوری، سیاست سرکوب و «اعدام» (قتل دولتی)، شتاب بیشتری گرفته و حتا شدیدتر از گذشته ادامه دارد.
در چنین راستایی، ما بخشی از فعالان کارگری در پاریس تصمیم گرفتیم جهت همبستگی و دفاع از حقوق ابتدایی طبقه کارگر ایران، همزمان و متحد با سایر نیروهای سیاسی ـ کارگری و کمونیستی، تظاهرات ایستاده ای را در پاریس سازمان دهیم و از تمامی فعالان و نیروهای مبارز اجتماعی دعوت می نماییم تا با شرکت در تظاهرات روز شنبه ۲۱ سپتامبر۲۰۱۳ که از ساعت ۱۵ تا ۱۷ در میدان باستیل انجام می گیرد، برای دفاع از طبقه ی کارگر ایران و فعالان دربند آن، صفوف اعتراضی خود را تقویت نموده و صدای کارگران در نزد افکار عمومی باشیم.
زنده باد همبستگی بین المللی کارگران
سرنگون باد نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران
زنده باد آزادی – زنده باد سوسیالیسم
کمیته ی برگزاری آکسیون ۲۱ سپتامبر در دفاع از جنبش کارگری ایران ـ پاریس
محل تظاهرات ایستاده: میدان باستیل. متروهای شماره ۱ ، ۵ و ۸
Place de la Bastille Metro: Bastille
(۴): لغو مجازات اعدام، لغو قتل قانونی است در آستانه ی دهم اکتبر، روز جهانی مبارزه برای لغو مجازات اعدام، از ایران سخن می گوییم. کشوری که طی ۳۴ سال گذشته ازلحاظ شمار اعدام شدگان به نسبت جمعیّت، همواره مقام اوّل را در میان کشورهایی که هنوز این قانون در آنها اجرا می شود کسب کرده است! از مردمی سخن می گوییم که ۳۴ سال است که توسط جنایتکاران و غارتگران، یکی از سیاه ترین حکومت های سرمایه داری یعنی جمهوری اسلامی ایران، به گروگان گرفته شده اند. امروز شواهد بسیاری حاکی از آن است که جنایت های دست اندر کاران رژیم جمهوری اسلامی ایران به پیش از قدرت رسیدن آنها مربوط می شود؛ فاجعه ی آتش زدن سینما رکس آبادان با درهای بسته که منجر به قتل نزدیک به ۴۰۰ نفر بی گناه شد، اولین اعدام دسته جمعی است که انجام گرفت. فاجعه ای که در۲۸ مرداد ۱۳۵۷، در بحبوحۀ انقلاب اتفاق افتاد. انقلابی که استقلال از قدرت های بزرگ اقتصادی، برقراری آزادی وعدالت اجتماعی بر تارکش نوشته شده بود و سرنگونی سلطنت را خواستار بود، با تسخیر قدرت سیاسی، توسط جمهوری اسلامی به شکست انجامید. جنایتکاران رژیم جمهوری اسلامی ایران به رهبری خمینی از همان فردای به یغما بردن حاصل انقلاب و سرکوب آن، در تلاش برای به دست گرفتن یکایک اهرم های قدرت، جوخه های اعدام را در پشت درهای بسته برای حذف بدون محاکمۀ سران و همکاران رژیم سابق برقرار کردند و این ناقوس شومی بود که شکست انقلاب را به صدا درآورد. بی شک جنایتکاران رژیم سابق می بایستی در دادگاه هایی صالحه و علنی با رعایت همۀ حقوق محکومان محاکمه شوند؛ امری که هرگز انجام نگرفت. فروردین ۱۳۵۸، اولین بهار آزادی، با سرکوب مبارزات حق طلبانه ی مردم کردستان آغاز شد و با سرکوب مردم ترکمن صحرا ادامه یافت و در هر دو منطقه، جوخه های اعدام بر پا شد. آنگاه دهه ی دهشتناک شصت، خونبارترین دوران رژیم سفاک جمهوری سرمایه داری اسلامی ایران فرارسید. در تمامی این دهه و به ویژه درسال های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳، زندان ها از مبارزان سیاسی و مخالفان جمهوری اسلامی پر شدند و جوخه های اعدام، طناب های دار و جرثقیل را در سراسر کشور برای کشتار بهترین فرزندان مردم برپا کردند. ازآنجا که سران حکومت درباره ی این جنایت ها و کشتارها هرگز آماری ارایه نداده اند، شمار اعدام شدگان و کشته شدگان در زیر شکنجه را نمی توان به دقّت بیان کرد. امّا با تلاشی که از طرف سازمان های سیاسی و نهادهای اجتماعی معتبر دراین زمینه انجام شده، رقمی حدود سی و سه هزارنفر ارایه شده است. سال های سیاه ۶۰ تا ۶۷ و ادامه ی آن تا کنون، هزاران فعال زنان و کارگر نیز که از حقوق طبقاتی خویش دفاع می نمودند و بسیاری از آنان متعلق به نیروهای سیاسی بودند، هستی خویش را از دست دادند؛ اقلیت های دینی و هر نوع دگراندیشی به جوخه های اعدام سپرده شدند. بیش از چهارهزارودویست نفر از کشته شدگان این دهه ی خونبار متعلق به اعدام های دسته جمعی تابستان ۱۳۶۷ هستند؛ زندانیان سیاسی به دستور مستقیم خمینی، با تعیین هیأتی سه نفره (معروف به هیأت مرگ) دردادگاه هایی ۳ تا ۵ دقیقه ای به جوخه های مرگ سپرده شدند. مصطفی پورمحمّدی وزیر دادگستری دولت حسن روحانی، رئیس جمهور جدید ایران یکی از افراد این هیأت بوده است و این نشان می دهد که “دولت اعتدال” در قاموس جمهوری اسلامی ایران چگونه دولتی است و عملکرد دیگری جز ادامه ی جنایت و چپاول بر او متصور نیست. اعدام های نزدیک به هشتاد زندانی در روزهای اوّل حیات ریاست جمهوری و فشارهای روزافزون بر فعالان سیاسی به ویژه فعالان کارگری، گواه این ادّعاست. تا جمهوری اسلامی ایران باقی است تحقق خواست لغو مجازات اعدام درایران مانند تحقق هر خواست دمکراتیک دیگری ممکن نیست، چرا که حافظان سرمایه برای حفظ نظام خویش به هر جنایتی دست می یازند؛ از سوی دیگر استفادی ابزاری از قوانین شریعت مندرج در قانون اساسی ایران، مزیدی است بر علت جنایت های بیشتر از جمله اعدام، قصاص، دیه(قیمت خون)، سنگسار(فجیع ترین شکل اعدام) و شلاق زدن(شکنجۀ شرعی) و … بنابراین خواست لغو مجازات اعدام درایران چیزی جز خواست سرنگونی جمهوری اسلامی ایران و جدایی دین از دولت نمی تواند باشد. امری که برای کسب دیگرحقوق دموکراتیک از جمله آزادی بیان و برابری حقوق زن و مرد درایران نیز صادق است. لغو مجازات اعدام در بیش از صد کشور در جهان دستآوردی است گرانبها و مبارزه برای کسب آن در سایر کشورها می بایست دنبال شود.
امّا فراموش نکنیم در جهانی که در آن منطق سود حاکم است و خوشبختی و جان انسان قربانی این منطق، حاکمان بسیاری از کشورهایی که در آنها مجازات اعدام لغو شده، بر اجرای این مجازات در کشورهای تحت سلطه ی مستقیم و غیر مستقیمشان چشم می بندند و حتا به گونه ای پنهان مشوّق آنند؛ به ویژه آن زمان که این مجازات علیه مبارزان، مدافعان حقوق ستمدیدگان و مخالفان با نظم موجود اعمال می گردد. بنا براین به همراه مبارزه برای لغو مجازات اعدام و کسب آن در هر کشوری که امکان پذیر است، مبارزه برای پایان دادن به حکومت سرمایه در جهان در دستور روز قرار می گیرد. سرنگون باد نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران زنده باد آزادی- زنده باد سوسیالیسم کمیتهء برگزاری تظاهرات لغو اعدام ۱۰ اکتبر ۲۰۱۳ – پاریس