‎‎فاطمه مطيع: ريحانه را به خدا واگذار كنيد

‎دوشنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۳ -IranSOS- درخواست قديمي ترين زنداني زن از خانواده سربندي براي بخشش ريحانه. ‎به گزارش روزنامه اعتماد٬  فاطمه مطيع، زني كه ۲۰ سال به اتهام قتل پشت ميله هاي زندان بود چند ماه قبل سرانجام آزاد شد. او كه به قديمي ترين زنداني زن مشهور است در اين مدت با زندانيان معروفي مثل شهلاجاهد، كبري رحمان پور و ريحانه جباري هم بند بود. او روز گذشته وقتي فهميد حكم قصاص ريحانه تاييد شده و قرار است او به زودي اعدام شود در نامه يي از خانواده مقتول درخواست كرد به جواني ريحانه رحم كنند و او را ببخشند. نامه فاطمه اين طور شروع شده است: « زير تيغ يعني هرشب قبل از خواب گره هاي طنابي را بشماري كه نميداني فردا قرار است گلويت را بفشارد يا دوروز بعد. زير تيغ يعني سايه سنگين مرگ حتي در خواب هم رهايت نكند يعني به فردا كه فكر مي كني نام خودت را روي سنگ ببيني و تنت مور مور بشود از سردي گوري كه دهان گشوده به بلعيدنت».

‎گفت وگوي خبري خانواده مازندراني كه بخشش را به كودكان ايران ياد داد

‎یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۳ -IranSOS- «عبدالغني حسين زاده» فوتباليست قديمي مازندران و همسرش آن روز صبح که قاتل فرزندشان را بخشيدند، روابط انساني جهان را معني ديگر دادند. آن روز صبح که هيچ کودکي به تماشاي اعدام کسي ننشست تا در بازي هاي کودکانه اش خود را حلق آويز خشونتي کند که دارد لابه لاي زندگي همه لانه مي کند. آن ها کودکان شهر نور را نجات دادند، کودکان مازني را زندگي بخشيدند و کودکان ايراني را با جور ديگري از زندگي آشنا کردند.

‎جوان ديگري از پاي چوبه دار برگشت

یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۳ -IranSOS- دوشنبه بود، ۲روز مانده به چهارشنبه‌های اعدام. «سعید» هنوز خبر نداشت.  ۵سالی که او در زندان گذراند،
از این چهارشنبه‌ها کم نداشت اما در هیچ کدامشان مامور زندان نیامده بود دنبالش تا بگوید وسایلت را جمع کن، با هم‌بندی‌ها خدافظی کن، می‌روی انفرادی. «می‌روی انفرادی» را تا به حال از زبان مسئولان زندان مشهد که از اسفند۸۸، خانه‌اش شد و سلول‌هایش؛ اتاقش، نشنیده بود. تا این‌که آن سه‌‌شنبه آمد؛ سه‌شنبه، ۲۶فروردین۹۳. لابد گوشش زنگ زدند هنوز صلات ظهر نشده بود که «سعید بهرامی‌نیا»، مامور زندان را دید که آمده او را ببرد و به او بگوید «می‌روی انفرادی، قبلش هم به خانواده‌ات زنگ بزن» ساعت۱۲ بود که زنگ زد به پدرش، گفت: «من را دارند می‌برند انفرادی، کاری بکن.» و بعد صدای بسته شدن در آهنی سلول انفرادی بود و گوشه کوچک سلول برای گذراندن دقیقه‌هایی که قدر ۵ سالی که گذشت، طول کشید.

Copyright © ۱۴۰۳ استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع آزاد است. All rights reserved.



ارسال