هم اکنون طبقه ی کارگر و زحمتکشان جامعهی ایران همانند تمامی سی و چند سال حیات تبهکارانهی رژیم اسلامی زیر سرنیزهی استبداد و سرکوب تمام عیار سیاسی، فقر و فلاکتِ دم افزون و ویرانکنندهی اقتصادی و معیشتی، ارتجاع فرهنگی و خرافهی مذهبی و در یک کلام تحت انقیاد سرپنجهی خونین رژیم جهل و سرمایهی اسلامی به سر میبرند.
Continue reading “” پرولتاریا چیزی جز زنجیرهایش برای از دست دادن ندارد؛ اما جهانی برای فتح دارد “”
مینا انتظاری : روایت اول – یار دبستانی دارم بنام “آفرین” که پس از انقلاب و طی دورانی که در تهران دانش آموز دبیرستان بودیم، در پروسه مبارزه سیاسی با ارتجاع و در کارزار دفاع از آزادی، رو در روی پاسداران و کمیته چی های چماقدار میایستادیم و همراه با بسیاری از بچه های نسل انقلاب سعی میکردیم، به هر قیمت شده مانع پا گرفتن و حاکمیت کامل فاشیسم خمینی در سطح جامعه شویم. تا قبل از سی خرداد شصت، بارها بخاطر توزیع نشریه یا اعلامیه مجاهدین، کتک خوردیم و ناسزا شنیدیم و دستگیر شدیم و مورد تهدید جانی قرار گرفتیم.
مرداد ۱۳۹۲ – حنیف حیدرنژاد – سایت انتگراسیون، ۲۴٫۰۷٫۲۰۱۳: جنایت بر علیه بشریت مشمول گذر زمان نمی شود، اگر هم که دولت ها در انجام وظیفه خود برای شناسائی، دستگیری، محاکمه و مجازات جنایتکاران کوتاهی کنند، نهادهای مردمی در کشورهای آزاد این امکان را دارند تا خود، این کار را دنبال کنند.
تیر ۱۳۹۲ – حنیف حیدرنژاد مصاحبه با ناصر ایرانپور – سایت العربیه فارسی در تاریخ ۲۰ ژوئن خبر داد که قرار است “کردهای سوریه دولتی خود مختار در مناطق خود تشکیل دهند”. چند روز قبل از آن نیز صالح مسلم، رهبر حزب اتحاد دمکراتیک کردستان (سوریه) در برنامه به عبارتی دیگر در تلویزیون بی بی سی تاکید کرد که حزب وی و حزب پ کا کا در ترکیه از سال ۱۹۹۳ و سپس ۲۰۰۷ ایده تشکیل دولت کردستان بزرگ را به کناری گذاشته و هدف آنها تشکیل دولت های خودمختار در هر یک از کشورهائی است که کردها در آن ساکن هستند (ایران، ترکیه، عراق، سوریه).
هادی میتروی : نقش و وظایف هسته های مخفی سرخ در نبود احزاب طبقات گوناگون در جامعهء ایران – کارگران کمونیست ها؛ با توجه به عدم وجود احزاب طبقات گوناگون در جامعهء ایران (علل گوناگون عدم وجود احزاب طبقات گوناگون در جامعهء ایران از نظر من یک امر تاریخی-فرهنگی و اجتماعی ست که در حوصلهء این تند نویسی نمی باشد)
مینا انتظاری : بهمن ۵۷ و رویای نسل خوشبخت
مینا انتظاری : سخن از نسلی است که در جریان “انقلاب بهمن” و تحولات پرشتاب آن، سرزنده و سرشار از شور و عشق و امید، هر چند با تجربیاتی اندک، پا به عرصه پر سنگلاخ سیاست نهاد. نسلی از زنان و دختران جوان و نوجوان که در تمامی جوششهای اجتماعی و تظاهرات خیابانی آن دوران حضوری خیره کننده داشتند و البته آرمان و آرزویی هم جز ” آزادی و آبادی” برای مردم و میهن خود، در سر و در دل نداشتند.
مینا انتظاری : اوایل مهر ماه سال شصت، توی بند ۱ زندان اوین، زمانی که همگی زیر بازجویی و بعبارتی در صف اعدام بودیم، و در شرایطی که “امام امت” و تنها “حکومت الله” بر روی زمینِ خدا، بی پروا و افسارگسیخته بیداد میکردند، برای ما “دوزخیان روی زمین” نیز همه چیز رنگ خون به خود گرفته بود… بدنهای شرحه شرحه و پاهای ورم کرده و خون آلود، موج دستگیریهای روزانه و البته شبهای تیرباران و کابوس شمارش تیرهای خلاص… در آن ایام هولناک، تنها کانال ارتباطی ما با دنیای بیرون از زندان دو روزنامه حکومتی کیهان و اطلاعات بود که آنها هم آئینه تمام نمایی بودند از همان رژیم جنگ و جنایت و خون و جنون…
مینا انتظاری : … چند روز بعد بعلت کثرت دستگیریها، “آزاده طبیب” و یارانش را از کمیته عشرت آباد به اصطبل کثیفی در حومه کرج منتقل میکنند و در هر سلول که در واقع یک طویله بود، بجای اسب و قاطر و چهارپا، تعدادی از آن دختران جوان را محبوس میکنند… اتفاقآ در سلولی که بچه ها نام شعرا را روی خود گذاشته بودند، “آزاده” نام “حافظ” را برمیگزیند. او اشعار و ابیات بسیاری را از حفظ داشت و همیشه میخواند. چهره پرطراوت و شاداب او و معصومیت و پاکی کم نظیرش به اضافه هوش و ذکاوت استثنایی که داشت، در هر شرایطی چه در بیرون و یا درون زندان، زبانزد همه دوستان و یاران و همبندانش بود…