تزهائی درباره راسیسم و سرمایه

 

 

 

 سه شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۵-۲۰۱۶-۱۰-۱۱-IranSOS- تخیل نژاد بمثابه یک ایدئولوژی، تئوری است غیرعلمی با تزئین عوام پسندانه  که توسط راسیست­ها تبلیغ می­شود تا استثمار، سرکوب، تبعیض وتعقیب انسان توسط انسان را که نه ازنظر تاریخی، اقتصادی واجتماعی نابرابر، بلکه بدلایل شرایط طبیعی نابرابر زائیده شده­اند را توجیه نماید. بیهوده نیست که تخیل نژاد به رنگ پوست، شکل جمجمه  خون ویا ژن ویا اگربا احتیاط بگویم به “شکل فرهنگی” و “روان مردم” رجوع می­کند، او در همه حالات جامعه انسانی را با دنیای حیوانات یکی گرفته ونوع انسان را غیرتاریخی وهمانند منشاُ بیولوژیک مصنوعاً ازهمدیگر جدا می­کند. تخیل نژاد، نه تنها دربرابر درک مارکسیستی از مبارزه طبقاتی که تاریخاً بوجودآمده­ وچیرگی بر تضاد­های طبقاتی را برسمیت می­شناسد، قرارمی­گیرد، بلکه به مقابله با اصل برابری دمکراسی (بورژوائی) وتمامی میزانهای اخلاقی آن که تاریخاً بسط یافته­اند، برمیخیزد.

تبعیض نژادی درعمل بعنوان حرکت سیاسی می­کوشد کارگران را علیه کارگران تحریک کند، فقرا راعلیه دیگر بی­چیزها بشوراند وازنظراجتماعی ضعیف­ها را به شکار ضعیف­ترها ترغیب نماید وانسانهائی که حقوقشان مورد تهدید قرارگرفته است را علیه آنهائی که فاقد هرگونه حقوقی هستند تحریک نماید. راسیسم تمامی اینها را نه تنها درخدمت به منافع ثروتمندان و قدرتمندان که ازاین جدالها ضرری نمی­بینند، انجام می­دهد، بلکه بخشی ازسرکوب­شدگان واستثمارشوندگان را هم  به سموم راسیستی خود آلوده می­کند.

تبعیض نژادی بعنوان سیاست دولتی می­کوشد برخلاف تمامی اصول دمکراسی(بورژوازی) نابرابری حقوقی را با اعمال فشار در روابط بین­المللی بین ملت­ها ودولت­ها ونیز ساکنین یک کشور برقرارنماید. راسیسم خودسرانه به سلب حقوق، تبعیض وتعقیب بخشی ازجامعه دامن می­زند و بدین­طریق دربین استثمارشوندگان وسرکوب­شدگان دسته­بندی مصنوعی ایجاد می­کند. تخیل نژاد راسیسم را بعنوان جنبش سیاسی بکارمی­گیرد(آنرا علنی کرده وزشتی­های آنرا می­پوشاند)، اوکشتارتوده­ای ودیگرعملیات خرابکارانه­اش را بنام بکارگیری” منظم”  قهر دستگاه دولتی تبلیغ می­کند.

حتماً نباید مارکسیست بود واین سوال را مطرح کرد که چه نیروی اقتصادی و روند تکاملی کم و بیش برایجاد راسیسم واهمیت آن تاثیر می­گذارد. نیروهای بورژوازی خود این سوال را مطرح می­کنند و راسیسم را دررابطه با فقرو بیکاری قرارمی­دهند. درتحلیل­های انتخاباتی ناگهان صحبت از محلات کارگری به میان می­آید، واژه طبقاتی که بنا به ادعای مبشرین سرمایه­داری مدت­هاست کهنه شده است.

نوشته زیرین درباره “راسیسم وسرمایه” به درک ریشه های اقتصادی راسیسم می­پردازد، و این سوال را مطرح می­­کند که چگونه وبا چه ابزاری می­توان با آن مقابله نمود. وسپس به این سوال جواب می­دهد که چگونه باید  اقتصاد را تغییر داد تا ریشه­های راسیسم را خشکاند.

توضیح مترجم: این مقاله تحت عنوان “تزهائی درباره راسیسم وسرمایه” ازضمیمه نشریه ـ کمونیستی، کارگری – (KAZ- kommunistische Arbeiterzeitung)  برداشت شده­است. برای کسب اطلاعات بیشتر با آدرس این سازمان تماس بگیرید:Nürnberg,Deutschland  ۸, ۹۰۴۰۸  Reichstraße   KAZ-Redaktion آدرس پست الکترونیکی: gruppe KAZ@kaz-online.de: e-Mail

این مقاله درچهار بخش، ۱- سرمایه وبرابری ۲- سرمایه وملت ۳ – درباره نقش راسیسم درمبارزه طبقاتی ۴- چندین سوال درباره تکامل کنونی راسیسم، تهیه شده­است. آنچه که درمقابل شماست بخش اول این مقاله است. بخش­­های دیگررا هم درفرصت­های بعدی ترجمه و دراختیارعلاقمندان قرارخواهیم داد.           

ترجمه وتکثیر<یکی ازفعالین چپ در وین – اتریش >

                        آدرس تماس:Amerlinghaus,1070 Wien, Stiftgasse,8                              

email: linksaktivist@gmx.at

۱- سرمایه  و برابری

۱- انقلاب بورژوازی درتقابل با ساختارفئودالی ونابرابری”به بخشش الهیش” شعار برابری را بر پرچم خود نوشت حقیقت  آئینه روشنی است که نشان می­دهد  تمامی انسانها برابر زائیده شده­اند وبهمین خاطر از طرف خالق­شان به حقوق غیر قابل تفکیکی آراسته­اند و زندگی، آزادی ومرگ آنها به سرنوشت آنها واگذار شده است. (منشوراستقلال ایالات متحده آمریکا ۴/۷/۱۷۷۶) ” انسانها آزاد وبا حقوق برابر به دنیا آمده­اند وخواهند ماند” .(از ماده ۱،  توضیح حقوق بشر وشهروندی فرانسه (۲۶/۸/۱۷۸۹)

۲ ـ سرمایه­داری برای توسعه آزادانه­اش به برابری نیاز دارد، برابری صاحبان کالا دربرابراطاعت محض فئودالی وقید وبند­های صنفی وامتیازات اشرافی. سرمایه­داران درپروسه گردش وتبادل کالابطورمساوی دربرابرهم قرارمی­گیرند، آنها ارزش مساوی و هم­تراز را باهم مبادله می­کنند.رقابت آزاد آنها که اساسش برابری آنهاست نیروهای مولده را توسعه می­دهد. این منافع زمینی، تن­مایه شعار انقلاب فرانسه: آزادی، برابری وبرادری بود.” تجارت درمراحل عالیه­اش مشخصاً تجارت بین­المللی و تجارت جهانی را در حرکات خود، صاحبان آزاد وبلامانع کالا طلب می­کرد، که بعنوان مالک کالا متساوی­الحقوق باشند و بتوانند مطابق سهمی که همه آنها  لااقل در یک منطقه در برابر آن یکسان­اند، به مبادله بپردازند. لازمه گذار از کار دستی به مانوفاکتور وجود تعداد زیادی کارگر آزاد است- ازیکطرف آزاد از قید وبند­های صنفی واز طرف دیگر آزاد از وسایل تولید، تا مشخصاً بتوانند نیروی کار­شان را بفروشند، کارگرانی که بتوانند با کارخانه­دارانی که نیروی کار­آنها را اجاره می­کنند به رقابت بپردازند، یعنی بعنوان کارگرانی متساوی­الحقوق در برابر کارخانه­داران قرارگیرند. بالاخره کارهای انسانی به تساوی واعتبار واحدی رسید، زیرا تا آنجا که این کارها اصولاً یک کار انسانی­اند، این تساوی بیان ناآگاه ولی بسیار قوی خود را در قانون ارزش اقتصاد مدرن سرمایه داری یافت که مطابق آن “ارزش یک کالا ازطریق کار اجتماعاً لازم نهفته در آن سنجیده می­شود– استنتاجی که برای اولین باردرکتاب سرمایه توسط مارکس تشریح شد.(فریدریش انگلس، «آنتی- دورینگ» مجموعه آثار مارکس و انگلس جلد ۲۰ ص. ۹۷)

۳ ـ سرمایه بعنوان یک رابطه تولیدی براساس تراکم مالکیت ” برابزار کار، یعنی منشاء وجودی زندگی” در دست طبقه سرمایه­داران وپیدایش طبقه­ای که فاقد ابزار کارمی­باشد، بنا شده­است، طبقه­ای که مجبوراست نیروی کارش را به صاحبان ابزار تولید بفروشد تا ازطریق این مبادله احتیاجات زندگی خود را برآورده نماید.

 شیوه تولید سرمایه­داری بعنوان مثال براین شالوده قرار دارد که وسایل اصلی تولید درشکل مالکیت سرمایه وزمین، به سرمایه­داران تعلق دارد، درحالی که توده­ها تنها مالک شرایط شخصی خویش، یعنی نیروی کار هستند.” (کارل مارکس یادداشت­های به برنامه حزب کار آلمان،۱۸۷۵، مجموعه آثارجلد ۱۹ ، ص.۲)

۴- وجود صوری برابری حقوقی درانقلاب بورژوازی پیش­شرط تکامل آزاد سرمایه- داری درمقابل فئودالیسم بوده وخود زمینه­ای­است تا نابرابری سرمایه وکارهرچه بیشتر بسط یابد.

ما اینجا درفرانسه سرباز وهمشهری هستیم، ومفتخر به شهروندی! این برای فقرا بدین معنی است که ثروتمندان را درقدرت و زائد بودنشان را پذیرا باشند. بهمین خاطرآنها اجازه دارند تحت لوای برابری قانون ملوکانه کارکنند، قانونی که همزمان هم ثروتمندان وهم فقرا را از خوابیدن زیرپل وگدائی درخیابانها ودزدی نان ممنوع می نماید.”(A.FranceDie rote Lilie)

۵ ـ  درروند مبادله (تا آنجائی که به فروش نیروی کار انفرادی تک تک کارگران در برابرسرمایه داران مربوط می­شود)برابری وجود دارد، ولی درتولید، کارتابع حاکمیت سرمایه است:

صاحب  قبلی پول بعنوان سرمایه­دار به جلو می­تازد و صاحب نیروی کاراو را بعنوان کارگر دنبال می­کند، یکی با لبخند و جدی درکار ودیگری هراسناک و کوشا، مانند کسی که پوست تنش را به بازار دباغی منتقل می­کند ومنتظر پوست­پیرا می- ماند. (کارل مارکس،کاپیتال جلد ۱، مجموعه آثارجلد ۲۳ ص.۱۹۱)

بهمین دلیل دردمکراتیک­ترین جمهوری­های بورژوازی هم(بابرداشتن­تمامی نابرابری­ها در برابرقانون) هرگزبرابری کامل (بمعنای برابری اجتماعی وامحاء تضاد­های طبقاتی) برقرار نخواهد شد.

۶ ـ سرمایه دربرابرآنهائی­که بزیر سلطه خود کشانده­است بزرگترین یکسان­گرای تاریخ است، درطبقه کارگران مزد­بگیر، همترازکننده اختلاف پیر و جوان، مرد و زن، صنف­ها، مذاهب، رنگ­ پوست و زبان است. روابط تولید سرمایه­داری بهترین زمینه را برای همبستگی کارگران فراهم می­کند، که سرآغازآگاهی طبقاتی وضرورت عینی برای آنها ودفاع پیروزمندانه دربرابر تهاجم سرمایه ازموجودیت خود، وبیش­تر ازآن، تعرض­علیه نظام­استثماری­می­باشد. این درواقع زمینه مادی انترناسیونالیسم پرولتاریائی است.

۷ – اوهام راسیستی نوین درعکس­العمل به انقلاب بورژوازی، علیه روشنگری بورژوازی بمثابه ایدئولوژی وعلیه اصل برابری بروز کرد (۱) توجیه این بازمانده صورتبندی اجتماعی گذشته در زمان پیدایشش  کاملاً غریب بود. سرمایه­داری در آنموقع به شدت در حال تکامل بود و با شکست ایالات جنوبی در جنگ داخلی آمریکا (۱۸۶۱ – ۶۵) بورژوازی برده­داری سیاهان را ملغی کرد، وآنها را به پرولتاریا تبدیل نمود.

بعنوان یک جنبش سیاسی وحتی سیاست دولتی، راسیسم زمانی اهمیت یافت که حتی دراقتصاد هم تغییرات خود بخودی صورت می­گرفت که عدم تساوی را به جلو می­راند: شرایطی که آماده می­شد تا بجای تساوی صوری تمامی صاحبان کالا، عدم تساوی رسمی آنها را برقرارنماید.

۸ – درمسیرتکامل سرمایه­داری وحتی­ درچارچوب رقابت آزاد، برابری صاحبان سرمایه هرچه بیشترکمرنگ می­شود. شرکت­های سهامی بوجود می­آیند که درواقع نمایش اتحادیه­های سرمایه­داران است. چندین شرکت­ سهامی دریک تراست گردهم می­آیند وبدین ترتیب به کارتل وسندیکا درسطح جهانی تبدیل می­­گردند. وبالاخره در اواخر قرن نوزده­هم انحصارها پدید می­آیند. با ادغام انحصارهای صنعتی با بانک­ها تعداد اندکی ازگروه­های مالی موفق می­شوند یک قدرت اقتصادی را بسازند که تمامی مناطق و کشورها را به وابستگی واطاعت ازخود درمی­آورد.

“آنچه از نظر اقتصادی در این جریان جنبه اساسی دارد، تبدیل رقابت آزاد سرمایه­داری به انحصارهای سرمایه­داری است. رقابت آزاد خصوصیت اساسی سرمایه­داری و بطورکلی تولید کالائی است، انحصارمسقیماً نقیض رقابت آزاد است، ولی پدیده اخیردر برابر چشم ­ما تدریجاً به انحصار بدل شد، بدین­طریق که تولید بزرگ را بوجود آورد وتولید کوچک را از میدان بدر کرد، و تولید بزرگ را به بزرگترین مولد تبدیل نمود وتمرکز تولید و سرمایه را بدانجا رساند که از آن انحصار بوجود­آمد وهم اکنون نیز بوجود می­آید: کارتل­ها، سندیکا­ها، تراست­ها وسرمایه یک چند ده بانکی که به آنها درآمیخته و با میلیاردها سر و کار دارند. درعین حال انحصارها که از درون رقابت آزاد پدید می­آیند، این رقابت را از بین نبرده، بلکه مافوق آن وبموازات آن زندگی می­کنند و بدین­طریق یک سلسله تضاد­های بسیار حاد وپر تنش وتوام با اصطکاک و تصادمات را بوجود می­آورند. انحصارعبارت است ازانتقال سرمایه­داری به نظامی عالیتر.”(لنین، امپریالیسم بمثابه بالاترین مرحله سرمایه­داری منتخبات لنین جلد ۲۲ ، ص.۲۷۰)

انحصارها دیگرنمی­توانند به رقابت تن دردهند، آنها می­کوشند آن را از سر راه خویش برداشته و برآن استیلا یابند: تنظیم تولید وبازار، قیمت­ها واعتبارات بانکی امری ضروری می­گردد. انحصارکه بربالای سرو در کنار رقابت، حیات دارد، ادعای نابرابری در قدرت اقتصادی را به نمایش می­گذارد: نابرابری سرمایه دربرابرکالا، نابرابری کالا وکالا و صاحبان این وآن کالا(۲)

۹ ـ سیاست تظاهر فشرده اقتصاد است(۳). انحصاردراقتصاد مجبوراست به مرزهائی که اورا در برابر موانع برابری دمکراسی بورژوازی قرار می­دهد وجلوگیرگسترش آن است، حمله کند. تمایل به تصمیم وعمل آزاد ودلبخواه (۴) ، تمایل به قهر، جائی که نشانی از مقاومت ویا امکان آن باشد، علاقه به سلطه­گری وانقیاد ونه آزادی وبرابری، تمامی به عملکرد اجتناب­ناپذیرسرمایه­داری انحصاری تبدیل شده­اند.

سرمایه مالی  نه خواهان آزادی، بلکه خواهان سلطه­گری است… و تمایلی شدید به سیاست توسعه­طلبی ودگرگون کردن تمامی جهان­بینی بورژوازی دارد. او به صلح طلبی وانسان­دوستی پایان می­دهد…وبدین طریق ایدئولوژی تبعیض­نژادی را که به لباس علم طبیعی  پوشانده شده­است و در واقع زمینه ایجاد قدرت­طلبی سرمایه مالی است، ایده­ال نخبگان حاکم را جایگزین ایده برابری طلبی می­کند.  این ایده­ال درزمینه سیاست خارجی بنام تمامی ملت معرفی می­شود، که انعکاس  درونی آن تاکید بر موضع ارباب منشی در برابر طبقه کارگر است (۵) .(رودولف هیلفردینگ(SPD) 1910 درکتابش:سرمایه مالی: مطالعاتی درباره تکامل جدید سرمایه­داری. نقل قول ازکورت گروس ویلر(Grossweiler):مقالاتی درباره فاشیسم)

ازبین­بردن حتی تساوی حقوقی صوری که ابتدا درسرمایه­داری رقابت آزادریشه گرفت، حال به ضرورتی جهت تمایل به سلطه­گری انحصار تبدیل شده­است. بجای تساوی حقوق، انحصار، ادعای داشتن امتیاز برای خود وعملاً بی­حقوقی برای دیگر طبقات اجتماعی دارد. انحصارتمایلی شدید به حاکمیت مطلق اقتصادی وسیاسی دارد وبرای اینکه به این خواسته برسد، باید به تمامی عرصه­های عمومی جامعه تعرض و نفوذ کند وجبرا هم نفوذ می­کند. برقراری عدم تساوی صوری موجب می­شود که دولت، این ارگان اختناق طبقه حاکم، هرچه بیشترتحت سلطه سرمایه انحصاری درآید.

۱۰ ـ درحالیکه برای استثمارشدگان درمرحله سرمایه­داری انحصاری، ازیکطرف تمایل سرمایه­داری جهت یکسان­سازی ادامه پیدا می­کند – مقایسه کنید با نکته(۵) -ازطرف دیگر انحصارها درکنار و دربرابرآن تمایلی را توسعه می­دهند که تمایزبین کارگران را بیشتر کرده تا ازنزدیکی وتجمع آنها جلوگیری نمایند وحتی آنها را ازهم جدا کرده و علیه­ همدیگر می­شورانند. تطمیع یک قشر فوقانی کارگری (اشرافیت کارگری) یکطرف این مدال است که طرف دیگر آن تمامی اقشاری ازپرولتاریاست که از نظر تاریخی سطح مزد کار و زمان کاربدست آمده آنها،همانند کارگران کشور­های دیگر ومهاجرین تحت فشارقرارمی­گیرد، همانطورکه برای دیگر کارگران کشور­های امپریالیستی چندین دهه است که به امری عادی تبدیل شده­است. این کوشش انحصارها تا حد واگذارکردن اساس سرمایه­داری- که کارگرازدوجهت آزاد است (“آزاد از ابزار تولید وآزاد برای فروش نیروی کارش”) وتساوی حقوقی صوری از این آزادی برمی­خیزد. این درواقع به معنای نابودی اتحادیه­های کارگری، ازبین­بردن حق اعتصاب وتنظیم دولتی مزد­هاست.(این تدابیرنه تنها توسط دغل­بازی “همکاری اجتماعی” بلکه با توسل به قهر آشکار، آنجائی که فریبکاری “همکاری اجتماعی” کارساز نباشد، به اجرا درمی­آید.)، این درعمل بمعنای لغو حق کارگراست که بتواند نیروی کارش را برای فروش عرضه نماید. همانطورکه دراواسط سالهای ۱۹۸۰ برای تفاضا­کنندگان پناهندگی درجمهوری آلمان فدرال ممنوعیت عمومی کاراعلام شد (محدودیتی که با کمی تغییر در” قانون فدرال مربوط به خارجیان” گنجانده شده است). همانند آنرا می­توان درممنوعیت کاراجباری دید، که هم­اکنون درمورد متقاضیان پناهندگی درشرف اجراست ـ کوشش زیادی صورت می­گیرد که کاراجباری را در مورد دریافت­کنندگان”آلمانی” کمک­های اجتماعی اجرا نمایند. این روند به کجا منجر خواهدشد،ازنظرتاریخی فاشیسم هیتلری با سیستم برده­داری مدرنش نشان داد (“نابودی توسط کار”)، تدبیری که راسیسست­ها هم آنرا مطالبه وتشویق می­کنند.

۱۱ ـ درتکامل سرمایه­داری ازنظر اقتصادی، زیرپای استقلال دیگرطبقات مالک، جدا از سرمایه­داری انحصاری وخرده­بورژوازی هرچه بیشترخالی می­شود، وجایگاهشان هرچه بیشتر وابسته به امتیازاتی می­گردد که انحصارازآنها طلب می­کند، ازجمله دادن قرضه­های مالی مناسب و واگذارکردن شغل­های پردرآمد به آنها بعنوان سیاست­مدار، کارمند اداری، ارتشی ومدیر وغیره جهت پاکاری برای انحصارها.

۱۲ ـ رقابت آزاد حاکی ازدمکراسی وتساوی حقوق است. انحصار مترادف ارتجاع سیاسی است. انحصارنابرابری است وضرورتاً محتاج نابرابری است. انحصارقدرت بی حد و مرز تعداد اندکی را تصویرمی­­کند، که بر جهان حکمرانی می­کنند، که این خود نشان دهنده عدم­کارائی دمکراسی است. انحصار پیش فرض پرورش راسیسم است. معذالک، شرایطی را که راسیسم بمثابه وحشی­ترین ایدئولوژی، بانی نابرابری است،  نمی­توان صرفاً ازواژه انحصار استنتاج کرد.

پی­نویس­ها:

۱ ـ درفرانسه بعنوان مثال گراف گابون ظاهرمی­شود. مقاله (تاملی برنابرابری نژاد انسانی ۱۸۵۳ – ۱۸۵۵). گابون یک” نژادآریائی“طراحی می­کند و به آن یک خصلت خلاق واستعداد بالای رهبری می­­بخشد، او این نژاد را بازمانده قشربالای نخبگان “نژادآریائی” می­داند که درانقلاب سرنگون شده­بود. بروایت او درسال ۱۷۸۹ عوام ـ انسانهای پست – به قدرت رسیدند. تنها با مبارزه برای پاکیزه نگه­داشتن خون ازتاثیر بخصوص نژاد سیاه و زرد می­توان ازسقوط نژاد آریا ـ شمالی ،جلوگیری نمود. تفکر سیاسی نهفته درپشت ایده گابون برقرای حاکمیت ناپلئون سوم بود (کودتا درسال ۱۸۵۲). مارکس سلطه ناپلئون را چنین تحلیل می­کند:

… تاثیرات ارتجاعی فساد و هرزگی  گذشته، جرثومه­ای از پستی ورزالت بجای گذاشته است- بطوریکه  قدرت دولتی  آخرین وبالاترین بیان خودرا در امپراطوری دوم یافته است. (کارل مارکس، طرح اول برای “جنگ داخلی درفرانسه” مجموعه آثارجلد ۱۷ ،صفحه. ۵۴۰)

۲ ـ” انحصار به معنی تغییر، مابین مناسبات سرمایه­های جداگانه است، چون درصد سود متوسط عمومی حاصله دررقابت آزاد و تقسیم متعادل ارزش اضافه اجتماعی به نسبت حجم سرمایه، درجه تساوی اقتصادی واجتماعی سرمایه­ها را نسبت به یکدیگر بیان می­کند و بهمین شکل بروی همدیگر درشرایط رقابت جهت  ارزش­ آفرینی تاثیر می­گذارند. زمانیکه انحصار این کارکرد را می­شکند، تساوی سرمایه­ها هم ملغی   می­شود و سلطه و زور به عناصر لازمه مناسبات سرمایه­داری تبدیل می­شود” (W.M.Breuer  :درباره اقتصاد سیاسی انحصارها).

انحصاربه سود بالاتری ازسود متوسط احتیاج دارد، بیک معنی بدنبال  سود انحصاری یعنی سود حداکثراست، برای اینکه  سرمایه عظیم انباشت­شده بتواند ارزش­ آفرینی کند. قانون سود حداکثر تنها می­تواند با اتکا به قهرمیسر گردد که درکنار دیگر تضادهای سرمایه داری و تولید کالائی به تضادهای تند وخشن  و اصطکاک ودرگیری منجر می­گردد. پدیده­ای که در مثال قانون ارزش بخوبی می­توان دید: درحالیکه قانونمندی رقابت آزاد به آنجا می­رسد که قیمت هرکالای جداگانه برابر ارزش آن است، انحصار مجبور است قیمت کالا را دایم بیشتراز ارزش آن تعیین کند. این برای قانون ارزش هم معتبر است (جمع تمامی ارزش­ها = با جمع تمامی قیمت­ها) وبه آنجا منتهی می­شود که تمامی دیگرفروشندگان کالا، ازجمله نیروی کار، کالاهای خود را زیرارزش بفروشند. برای اینکه این روند ادامه یابد هیچ قانونمندی اقتصادی موجود نیست، بلکه تنها بکارگیری جبروقهر که هدف آن ورشکست­کردن رقباست، بعنوان مثال دادن قرضه برای نابودی رهبران کارگری وسرکوب اتحادیه­های کارگری، تا عملیات جاسوسی وخرابکارانه. این دیگر رقابت آزاد نیست که با وارد کردن ماشین­های جدید وبالا بردن قدرت تولید هرسرمایه­دار برای مدتی زودگذر سود اضافه کسب کند، در اینجا نه تنها سرمایه­داران کوچک وضعیف­تر جذب سرمایه­داران بزرگ وقوی­تر می شوند، بلکه انحصار با بکارگیری منظم  قهر وخودکامگی، سلطه خود را  بر بازار تحمیل می­کند.

۳ ـ روبنای سیاسی بر فراز اقتصادنوین فرای سرمایه انحصاری (امپریالیسم سرمایه انحصاری است) برگشت دمکراسی به ارتجاع است. رقابت آزاد متناظر با دمکراسی است و انحصار مساوی باارتجاع سیاسی است…سیاست خارجی را ازسیاست جداکردن وحتی سیاست خارجی را دربرابرسیاست داخلی قراردادن بطرز فاحشی ازپایه غلط، غیرمارکسیستی وغیر علمی است. هم درسیاست خارجی وهم درسیاست داخلی تمایل امپریالیسم به کمرنگ کردن دمکراسی وارتجاع است.”(لنین درباره کاریکاتوری ازمارکسیسم ودرباره اقتصادامپریالیستی”مجموعه آثارلنین ش. ۲۳ ص.۳۴

۴- ما دراینجا دیگربا رقابت مبارزاتی شرکت­های تولیدی کوچک یا بزرگ ویا ازنظر فنی­عقب­مانده وپیشرفته سروکار نداشته وتمامی آنهائیکه ازاطاعت وخواست انحصارها سرپیچی نمایند، سرکوب وخفه خواهند شد.

۵-  Rudolf Hilferding(SPD) درکتابش سرمایه مالی :مطالعاتی درباره تکامل جدید سرمایه­داری. نقل قول ازمقالاتی درباره فاشیسم (Kurt Grossweiler)، جلد ۱ ص.۳۶۱ ، کلن ۱۹۸۸                               

 

          ترجمه و تکثیر<یکی ازفعالین چپ در وین – اتریش >           وین- ۲۶ سپتامبر۲۰۱۶

 

آدرس تماس:Amerlinghaus,1070 Wien, Stiftgasse,8

email: linksaktivist@gmx.at

 

 

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Copyright © ۱۴۰۳ استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع آزاد است. All rights reserved.



ارسال