آیت الله خامنه ای یک امپراطوری عظیم مالی را کنترل میکند که از طریق مصادره ی اموال ساخته شد
قسمت اول: تحقیق ویژه رویترز در شرح قدرت رهبر ایران: نهاد ناشناخته ای که برای کمک به محرومین شکل گرفته بود٬ به یک حریان اقتصادی تبدیل شده که میلیاردها دلار پول در اختیار دارد
همه چیز درباره سایت «نذرییاب»
دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۲ – شرق : داستان ما داستان «موزه» و «گنجیاب» است. آنقدر که تبلیغ گنجیاب اینور و آنور میبینیم هیچ خبری از تبلیغ موزهها که اصلیترین نگهدارندههای همان گنجها هستند، نیست. حالا این داستان را میشود همینجا هم دید، یک سایت کوچک و نقلی اما کامل و مجهز برای پیدا کردن «نذری»های ماه محرم! باورش هم خیلی سخت نیست. یک راهنما با نقشه دقیق و منو و این توضیح که در فلان روز محرم، در فلان محله تهران، چه غذایی نذر میشود. از قیمه و حلیم و باقالیپلو با گوشت گرفته تا شلهزرد و کاچی و شربت!
سینه زنی در تبعید
شعری از مهرداد عارفانی :
هشتاد و هشت از شصت و هفت جلو زده
مسابقه ی تعداد کشته هاست
بالاخره یکی برنده می شود
عاشورا : شیعه هستم
رمضان : سنی
باقی ماه ها : کمونیست که می شوم
قاتل طناب بدستی که مصلحت اندیش میشود!
فرخ حیدری – بیاد دارم در همان سالهای اولیه دهه شصت نیز، یک زندانی عادی محکوم به مرگ را که در محوطه زندان دستگرد اصفهان به دار کشیده بودند، ظاهرآ به همین صورت در پزشکی قانونی “زنده” شده بود. خبرش به ما در بندهای سیاسی زندان نیز رسید. زندانیان بندهای عادی دو سه روزی شاد و دلخوش بودند که همبندشان زنده مانده است…
آتشِ رنگین
رضا بی شتاب
برگ ها برگ ها
در آتشِ رنگینِ خویش
آرام آرام می ریزند
مانندِ رؤیاهای ما
در مجمرِ جان
روایتِ دیدارِ «حسن» و «حسین» در ینگه دنیا دویست سالِ بعد
رضا بی شتاب
حافظ:
ماه اگر بی تو برآید به دو نیمش بزنند / دولت احمدی و معجزه سبحانی…
گرچه دوریم به یاد تو قدح می گیریم / بُعدِ منزل نبود در سفرِ روحانی
و آغاز چنین بُوَد که مقدر و مقرر است که ظریفانِ وظیفه و مقربانِ بارگاهِ قدسی تمامتِ این غزل را روزی صد بار به هفت خطِ مرسومه بنویسند تا ملکۀ ذهن و شاه بیتِ ضمیرشان باشد و خریطه کشان خاک را بپالایند تا کیمیای کار را فراچنگ آرند و به محکِ تجربه بیازمایند…
ادامه خواندن “روایتِ دیدارِ «حسن» و «حسین» در ینگه دنیا دویست سالِ بعد”
آمریکا آمریکا؛ زود بیا این نزدیکا (شعر طنزی از م. سحر)
حسن و حسین برادرند هر دو به جنگ کافرند
آمریکا آمریکا زود بیا این نزدیکا
شاخت میدیم دُمت میدیم
یه حجره تو قُمت میدیم
ادامه خواندن “آمریکا آمریکا؛ زود بیا این نزدیکا (شعر طنزی از م. سحر)”
سمِ شب
رضا بی شتاب
گزمه ای
از مَگَسَکِ تفنگ
برزنِ شب را نشانه می گیرد
جُونگ اعتراض
رضا آیراملو پروفسور جامعه شناسی – به خاطر نوزاد دشمنش شاید ( محموعه ای از بحث های فرهنگی٬ تحلیلهای سیاسی ٬ مقالات اجتماعی ٬ داستاها ٬ پیامها و نامه های راهبردی )
روزی روزگاری
رضا بی شتاب
به صدرالدین زاهد
حوصله داری گوش کنی؟ ها، چی میگی؟ کوچیکِتَم، تاجِ سَرَمی. باشه اشکال نداره. پَه بیا وَرِ دلِ خودم بشین. بذا بَغَلت کنم وُ سیر ببوسمت. حالا بشین روبروم وُ تُو چشام نیگا کُن. اگه گریه کردم تو مَحَل نذار. تُو رو به جونِ عزیزت مَحَل نذار. راسیاتش تُو سرم صدای یه قطاره که همین طور سوت می زنه وُ بی مقصد میره. انگار کن تابوتِ خودم وُ گرفتم رو شُونَم وُ دارم میرَم. تنهایی پدرِ همه رو در اُورده. همه با خودشون حرف می زنن.