روایتِ دیدارِ «حسن» و «حسین» در ینگه دنیا دویست سالِ بعد

رضا بی شتاب
حافظ:
ماه اگر بی تو برآید به دو نیمش بزنند / دولت احمدی و معجزه سبحانی…
گرچه دوریم به یاد تو قدح می گیریم / بُعدِ منزل نبود در سفرِ روحانی
و آغاز چنین بُوَد که مقدر و مقرر است که ظریفانِ وظیفه و مقربانِ بارگاهِ قدسی تمامتِ این غزل را روزی صد بار به هفت خطِ مرسومه بنویسند تا ملکۀ ذهن و شاه بیتِ ضمیرشان باشد و خریطه کشان خاک را بپالایند تا کیمیای کار را فراچنگ آرند و به محکِ تجربه بیازمایند…

روزی روزگاری

رضا بی شتاب
به صدرالدین زاهد
حوصله داری گوش کنی؟ ها، چی میگی؟ کوچیکِتَم، تاجِ سَرَمی. باشه اشکال نداره. پَه بیا وَرِ دلِ خودم بشین. بذا بَغَلت کنم وُ سیر ببوسمت. حالا بشین روبروم وُ تُو چشام نیگا کُن. اگه گریه کردم تو مَحَل نذار. تُو رو به جونِ عزیزت مَحَل نذار. راسیاتش تُو سرم صدای یه قطاره که همین طور سوت می زنه وُ بی مقصد میره. انگار کن تابوتِ خودم وُ گرفتم رو شُونَم وُ دارم میرَم. تنهایی پدرِ همه رو در اُورده. همه با خودشون حرف می زنن.

‎قمارسیاسی با دلار­های عربی

سولماز محمودی : از هفتۀ گذشته با احتمال استفادۀ تسلیحات شیمیایی توسط دولت بشار اسد، گروهی از بازرسان سازمان ملل متحد به سوریه سفر کرده تا کشف حقیقت کنند. اینکه تا چه حد این بازرسی به نتیجه خواهد رسید و بتوان استفاده از تسلیحات شیمیایی را ثابت کرد خود جای پرسش دارد. مهمتر اینست که تا چه حد «حقیقت» و یافته­های این گزارش بکار برده خواهد شد و به چه اهداف و منظوری.

‎واکنش رژیم ایران به حمله احتمالی به سوریه چیست؟

چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۲ – عصر ایران – شمارش معکوس برای حمله احتمالی آمریکا به سوریه آغاز شده است و تحرکات نظامی آمریکا و انگلیس در منطقه و نیز برخی خبرهای غیر رسمی و موضع گیری‌های مقامات آمریکایی مبنی‌بر قطعیت حمله شیمیایی دولت بشار اسد علیه مخالفان و نیز واکنش حتمی آمریکا به این اقدام دولت سوریه، جای تردید کمی برای مداخله احتمالی نظامی آمریکا در سوریه باقی گذاشته است.

‎‫بیست روز پیش از چهارده سالگی بازداشت شدم‬

منوچهر اسحاقی
(زندانی سیاسی سابق) : ” در آن موقع من فقط سیزده سال داشتم… بعد لاجوردی … یواشکی پرسید: «جُنب شدی؟» من که نمی‌دانستم معنی حرف او چیست. فکر کردم ناسزا می‌گوید. گفتم: «خودت شدی!» پیراهن مرا گرفت و مرا از صف بیرون کشید و به آخر صف برد… ما را از تپه‌های اوین بالا بردند و در صف‌های چهارتایی مرتب کردند و مرا از دیگران جدا کردند … جلوی هر زندانی یک مامور زانو زد. با ژ۳ و کلاشنیکف سه گلوله به سینه هر زندانی زدند. وقتی افتادند، یک نفر دوید و تیر خلاص به همه زد‪.‬ من به زمین افتادم و گریه کردم. شنیدم که کسی گفت: «این رو برگردونین ۲۰۹.»  من فهمیدم که چرا مرا به آخر صف بردند.”

Copyright © ۱۴۰۳ استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع آزاد است. All rights reserved.



ارسال